فیه

لغت نامه دهخدا

فیه. ( ع اِ ) دهان. ( منتهی الارب ). رجوع به فم و فوه شود.

فیه. [ ف َی ْ ی ِه ْ ] ( ع ص ) مرد بسیارگوی فصیح. || آزمند بسیارخوار. ( منتهی الارب ).

فیه. [ ف َ ی َ ] ( ع اِ ) پاروی کشتی. خله. ( زمخشری ). بیل.فله. مجذف. ( یادداشتهای مؤلف ). رجوع به خله شود.

فیه. [ فی ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آبادان که دارای 100 تن سکنه است. آب آن از بهمن شیر و محصول عمده اش خرما و سبزی. اهالی از طایفه دریس و اغلب ماهیگیر یا کارگر شرکت نفت اند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

جماعت، طایفه، گروه، دسته
پاروی کشتی خله

گویش مازنی

/feye/ پا روی چوبی برای جمع آوری و بوجار دانه در خرمن کوبی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فِیهِ: در آن
معنی ﭐخْتُلِفَ فِیهِ: درآن اختلاف رخ داد
معنی عَاکِفُ: ملازم - مقیم (ازعکوف به معنای ملازمت و ایستادن نزد چیزی است. در عبارت "سَوَاءً ﭐلْعَاکِفُ فِیهِ " منظور از "عاکف فیه "کسی است که مقیم مکه باشد)
معنی تَسْلِیماً: تسلیماً-تسلیم شدنی آن طور که باید(در جایی که مفعولٌ فیه شده -احزاب 56)
معنی عُتُوّاً: سرپیچی - سرپیچی کردنی ناگفتنی (وقتی مفعول فیه باشد)
معنی صَفّاً: صف - صفی وصف نشدنی ( اگر مفعولٌ فیه واقع شده باشد)
معنی تَفِیضُ: لبریز می شود(از کلمه فیض به معنی لبریز شدن بر اثر پری است ، وقتی گفته میشود فاض الاناء بما فیه معنایش این است که ظرف از آنچه که در آن است لبریز شد )
معنی شَقّاً: شکافتنی (در عبارت "شَقَقْنَا ﭐلْأَرْضَ شَقّاً " چون مفعولٌ فیه واقع شده منظور شکافتنی نگفتنی و وصف ناشدنی است)
معنی قِیَامٌ: ایستادن(وقتی که مصدر است نظیرعبارت " فَمَا ﭐسْتَطَاعُواْ مِن قِیَامٍ ") - ایستاده ها (جمع قائم در عبارت "ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون ")
معنی یَذْرَؤُکُمْ: شما را می آفریند (ازکلمه ذرء به معنای ایجاد به شیوه اختراع است ، و گویا معنای اصلیش ظهور بوده . منظور از عبارت "یذرؤکم فیه" یعنی با قرار دادن همسران و جفتها برای شما و چهارپایان ، نسلتان را زیاد میکند)
معنی لَمْ یَدَّبَّرُواْ: تدبّر نکرده ونمی کنند -نیاندیشیده و نمی اندیشند - مو به مو مورد بررسی قرارنداده و نمی دهند(در اصل یتدبرو بوده که تا به دال تبدیل شده است از مصدر تدبر به معنای این که چیزی را بعد از چیز دیگر بگیریم و در مورد آیه شریفه"أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ﭐلْقُرْء...
معنی عُرْفاً: به صورت پشت سر هم - برای کار خیر یا معروف (در اصل به معنی دسته مویی است که در گردن اسب میباشد و هر امری را که به طور تعاقب و پشت سر هم واقع بشود به یال اسب تشبیه میکنند ، مثلا به عنوان استعاره گفته میشود فلانیها مثل یال اسب آمدند ، یعنی پشت سرهم .در ...
معنی لَا یَتَدَبَّرُونَ: تدبّر نمی کنید - نمی اندیشید - مو به مو مورد بررسی قرار نمی دهید(کلمه تدبر که فعل یتدبرون مشتق از آن است به معنای این است که چیزی را بعد از چیز دیگر بگیریم و در مورد آیه شریفه"أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ﭐلْقُرْءَانَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ ﭐللَّهِ...
معنی مَکَّنِّا: قدرت و تمکین دادیم- امکانات دادیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در علم دارد ، و یا ...
ریشه کلمه:
فی (۱۷۰۱ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

دانشنامه عمومی

شهر فیه ( به رومانیایی: Fieni ) در شهرستان دمبوویتس در کشور رومانی واقع شده است. جمعیت این شهر ۸٬۰۹۲ نفر [ ۱] است.
عکس فیهعکس فیه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

در زبان عربی محلی به مکانی که خلوت و باز باشد فیه گفته می شود . حدود 100 سال پیش نخلهای ورودی آبادان و حد فاصل ایستگاه 12 فعلی و حاشیه رودخانه بسیار تنک بوده اند و هر چه به سمت خرمشهر ( مسیر فیه کنونی
...
[مشاهده متن کامل]
) می رویم از رودخانه بهمنشیر دور تر و از انبوه درختان کاسته می شود لذا عرب زبانها وقتی به منطقه ای که از نخلها خالی و باز باشد برسند و یا بخواهند آدرس آن منطقه را به هم بگویند می گویند رسیدیم به فیه . ( منطقه خالی از نخلستان ) . برگرفته از روایات صحیح پدرم سلطان بهمن شیر که از ساکنین اصلی و شیوخ قدیمی فیه بشمار می آید.

بپرس