فیشر کینگ (داستان پرسیوال). فیشر کینگ یا پادشاه ماهیگیر شخصیتی در رمان های آرتوری است. او برای اولین در رمان پرسیوال اثر کرتین دو تروا شاعر فرانسوی قرن دوازدهم ظاهر می شود. داستان پرسیوال کرتین به علت مرگ شاعر ناقص ماند اما بعدتر شاعران مختلف اروپا کار کرتین دو تروا را ادامه دادند که یکی از معروف ترین آن ها رمان پارزیفال وولفرام فون اشنباخ می باشد. در رمان پارزیفال ولفرام فون اشنباخ فیشر کینگ, آمفورتاس[ ۱] یا آنفورتاس نام دارد[ ۲] .
پرسیوال پدر شوالیه خود را پیش از تولد از دست داد و مادرش برای این که پسرش از فضای جنگ و شوالیه گری دور بماند, او را در جنگل های ولز بزرگ کرد[ ۳] تا این که روزی او با شاه آرتور و شوالیه هایش برخورد کرد و علی رغم مخالفت مادر به قصر شاه آرتور رفت اما پس از چندی پشیمان شد و به دنبال مادرش رفت. در راه او با پیرمردی مواجه شد که در قایق خود ماهی گیری می کرد. این پیرمرد که به فیشر کینگ معروف هست, قصر و خدم و حشمی داشت. فیشر کینگ او را به ضیافت دعوت کرد. در قصر او خدم و حشم را دید که یک نیزه خون آلود و یک جام زرین درخشان را حمل می کردند. پرسیوال علی رغم حس کنجکاوی به خاطر آموزه های شوالیه گری از پرسش پرهیز کرد. صبح روز بعد که در قصر از خواب بیدار شد, قصر خالی از سکنه بود. پرسیوال قصر طلسم شده را ترک کرد و در جنگل با دوشیزه ای مواجه شد. او گفت این قصر متعلق به شاه فیشر ثروتمند است که در نبردی با نیزه مجروح و هر دو پایش فلج شده است. اکنون دیگر علیل بود و تنها سرگرمی اش ماهیگیری بود[ ۴] . پرسیوال با وجود حس کنجکاوی, به خاطر آموزه های شوالیه گری باز هم سکوت کرد و چیز بیشتری نپرسید. او به دربار شاه آرتور بازگشت و در آن جا پیرزنی سوار بر قاطر به او گفت که باید از او می پرسید چرا از نیزه خون می چکید و مردی که به او جام را تعارف می کرد, چه کسی بود؟ اما پرسیوال به سبب گناهش ( رها کردن مادر ) طلسم شده بود و قادر نبود پرسش کند.
درباره منشأ فیشر کینگ گمانه زنی های مختلفی وجود دارد ولی یک احتمال موجود این هست که شخصیت فیشر کینگ برگرفته از اسطوره ولزی بران برکت یافته باشد. در برخی نسخه های قرون وسطایی او را بیرون[ ۵] نامیدند که شباهت زیادی به نام بران دارد. علاوه بر این شخصیت این دو نیز تشابهات قابل توجهی دارد. بران فرزند ایزد دریا ( ماناویدان ) بود که در اثر نیزه سمی که به پایش خورده بود, فوت کرد. این می تواند سرچشمه فلج بودن شاه فیشر باشد[ ۶] .
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفپرسیوال پدر شوالیه خود را پیش از تولد از دست داد و مادرش برای این که پسرش از فضای جنگ و شوالیه گری دور بماند, او را در جنگل های ولز بزرگ کرد[ ۳] تا این که روزی او با شاه آرتور و شوالیه هایش برخورد کرد و علی رغم مخالفت مادر به قصر شاه آرتور رفت اما پس از چندی پشیمان شد و به دنبال مادرش رفت. در راه او با پیرمردی مواجه شد که در قایق خود ماهی گیری می کرد. این پیرمرد که به فیشر کینگ معروف هست, قصر و خدم و حشمی داشت. فیشر کینگ او را به ضیافت دعوت کرد. در قصر او خدم و حشم را دید که یک نیزه خون آلود و یک جام زرین درخشان را حمل می کردند. پرسیوال علی رغم حس کنجکاوی به خاطر آموزه های شوالیه گری از پرسش پرهیز کرد. صبح روز بعد که در قصر از خواب بیدار شد, قصر خالی از سکنه بود. پرسیوال قصر طلسم شده را ترک کرد و در جنگل با دوشیزه ای مواجه شد. او گفت این قصر متعلق به شاه فیشر ثروتمند است که در نبردی با نیزه مجروح و هر دو پایش فلج شده است. اکنون دیگر علیل بود و تنها سرگرمی اش ماهیگیری بود[ ۴] . پرسیوال با وجود حس کنجکاوی, به خاطر آموزه های شوالیه گری باز هم سکوت کرد و چیز بیشتری نپرسید. او به دربار شاه آرتور بازگشت و در آن جا پیرزنی سوار بر قاطر به او گفت که باید از او می پرسید چرا از نیزه خون می چکید و مردی که به او جام را تعارف می کرد, چه کسی بود؟ اما پرسیوال به سبب گناهش ( رها کردن مادر ) طلسم شده بود و قادر نبود پرسش کند.
درباره منشأ فیشر کینگ گمانه زنی های مختلفی وجود دارد ولی یک احتمال موجود این هست که شخصیت فیشر کینگ برگرفته از اسطوره ولزی بران برکت یافته باشد. در برخی نسخه های قرون وسطایی او را بیرون[ ۵] نامیدند که شباهت زیادی به نام بران دارد. علاوه بر این شخصیت این دو نیز تشابهات قابل توجهی دارد. بران فرزند ایزد دریا ( ماناویدان ) بود که در اثر نیزه سمی که به پایش خورده بود, فوت کرد. این می تواند سرچشمه فلج بودن شاه فیشر باشد[ ۶] .