فنجنگشت

لغت نامه دهخدا

فنجنگشت. [ ف َ ج َ گ ِ / گ ُ ] ( اِ مرکب ) پنج انگشت. ( فرهنگ فارسی معین ). بر وزن و معنی پنجنگشت است ، و آن رستنیی باشد که به عربی ذوخمسةاصابع و ذوخمسةاوراق خوانند. ( برهان ). فقد. ( یادداشت مؤلف ). اثلق است که به هندی سبنهالو نامند. ( فهرست مخزن الادویه ).

پیشنهاد کاربران

بپرس