کهوار
همون پلخمون خراسانی هاست.
سنگ قلاب هم درسته
فلاخن بزبان اچمی یا لارستانی منطقة جنوب استان فارس اشکندیر eshkandir گفته می شود
دانیال در منطقه جنوب و شمال غرب استان فارس شهرستان نورآباد ممسنی و استان کهگیلویه بویراحمد به زبان لری به فلان کیفار می گویند
سوپه/هوپه/هوبه/سوبه در پهلوی به چم سفت و کفت ودوش و شانه است و نام شاپور ذوالاکتاف زا هوبه سوپه /سوپه خوب میگفتند
قلماسنگ ، قلواسنگ
در خراسان به فلاخن، کنیک هم گفته میشود
فلاخن یا پلخمون به گویش تایبادی به ابزاری برای پرتاب سنگ گفته میشود که به دو صورت ساخته می شود
یکی به صورت دو رشته نخ بلند که سر دو رشته آزاد و ته آن با تکه چرمی به اندازه کف دست برای فرا گرفتن سنگ به هم متصل میشود
... [مشاهده متن کامل]
و دیگری که از چوبی به شکل ( ۷ ) و دو رشته کش ( جیر ) که به دو سر بالای چوب وصل شده و انتهای دو کش با تکه چرمی کوچک برای قرار گرفتن سنگ کوچکی به اندازه حبه قندبهم متصل میشود
سنگ قلاب. [ س َ ق ُل ْ لا ] ( اِ مرکب ) فلاخن . کلاسنگ. قلاب سنگ. قلماسنگ. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
سنگ انداز . . قلاب سنگ . . قلماسنگ. .
در جنوب به آن کِیوار هم گفته می شود
در جنگ بین فلسطین و اسرائیل، ابزار اصلی جنگی فلسطینیان بوده است.
فلاخن : در زبان ترکی به فلاخن" سؤپاد ( سوفاد ) "و به سنگی که توسط آن پرتاب می شود " سوپاد ( سوفاد ) داشی " گفته می شود چون فلاخن را موقع پرتاب دور کتف می چرخانند و بعد پرتاب می کنند به نظر می رسد با واژه سپت supt در پهلوی به معنی سفت یا کتف هم ریشه باشد .
در لهجه عرب خمسه به نام مِلکَع است که در اصل مِلگَع و برگرفته از مِلقَع و ریشه کلمه لَقَع است و در عربی فصیح هم همان ملقع صحیح است. در لهجه خوزستان به نام محجال بکار برده می شود.
فلاخن به ترکی: "سوپَنگ یا سوپَه" ، "سوفّنگ یا سوفَه" گفته می شود. ( بسته به قرار گرفتن در داخل جمله ) مثال: بیردانا سوپَه توخوموشام. = یک عدد فلاخن بافته ام. بیردانا سوفَه توخوموشام. = همان معنا . منیم سوپَنگیمی وئر. = فلاخن مرا بده. منیم سوفَنگیمی وئر. = همان معنا .
... [مشاهده متن کامل]
در منطقه خسروشاه آذربایجان، " سوفَه یا سوفَنگ" گفته می شود و آن را با طناب می بافند.
قلاسنگ، قلماسنگ، تیرکمان!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)