فلات. [ ف ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مؤنث است از فلان. ( منتهی الارب ).
فلات. [ ف ِ ] ( ع اِمص ) ناگهان گرفتگی. ( منتهی الارب ).
فلات. [ ف َ ] ( ع اِ ) بیابانی که خالی از آب و گیاه باشد. ( غیاث از منتخب و شروح نصاب ). فَلاة. دشت بی آب وگیاه. بیابان بی آب. صحرای وسیعو فراخ. ج ، فلوات. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بریدم بدان کشتی کوه لنگر
مکانی بعید و فلاتی سحیقا.
منوچهری.
|| دشتی پهناور و مرتفع. در زبانهای اروپایی پلاتو به معنی بلندی بسیار بزرگی بر روی کره زمین است. مترجمان کتب اروپایی در ترجمه این کلمه لغت عربی «فلات » را فقط بعلت شباهت لفظی به کار برده اند، درصورتی که فلات به معنی بیابان قفر و بی آب وعلف است ، و بجای پلاتو در زبان تازی «نجد» و «هضبة» و در فارسی «پشته » مستعمل است. به همین جهت بعضی از فضلا بر استعمال فلات به معنی پلاتو ایراد کرده اند، و برخی این تسامح را جایز شمرده اند. ( فرهنگ فارسی معین ).فلات. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فلاة. [ ف َ ] ( ع اِ )دشت بی آب وگیاه ، یا بیابان بی آب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || صحرای وسیع و فراخ. ج ، فلا، فلوات ، فلو، فلی. جج ، افلاء. ( از اقرب الموارد ).