کاملاً مشخص است که متأسفانه برخی منابع یا افراد، ریشه شناسی واژه ی �فصل� را به اشتباه به عربی و قرآن نسبت می دهند، در حالی که بررسی تاریخی و زبان شناسی نشان می دهد این واژه کاملاً ایرانی و از ریشه های اوستایی و پهلوی است. بیایید قدم به قدم پاسخ مستند بدهیم:
... [مشاهده متن کامل]
- - -
۱. ریشه فارسی و اوستایی واژه ی �فصل�
1. فارسی میانه / پهلوی
واژه های pāsal / fasal در متون پهلوی به معنای �بخش، قسمت، تقسیم� دیده می شوند.
کاربرد این واژه ها بیشتر در تقسیم بندی زمین، محصول و مالیات بوده است.
نمونه: در متون مالیاتی، �هر فصل� به معنای یک دوره یا بخش مشخص از سال بوده است.
2. اوستایی
ریشه هایی مانند paša - / paṣa - به معنای �بخش، تقسیم� شناخته شده اند.
این ریشه ها به تقسیم بندی مکانی یا زمانی اشاره دارند، نه لزوماً به معنای فصل های چهارگانه طبیعی.
بنابراین، واژه ی پهلوی pāsal / fasal مستقیم از این ریشه اوستایی مشتق شده است.
3. تطور معنایی در فارسی نو
در فارسی نو، واژه ی فصل / فسل معنای دقیق تری پیدا کرد: �دوره مشخص از سال�.
معنای تقسیم بندی اصلی حفظ شد، اما کاربرد محدودتر شد و در نهایت به چهار فصل سال محدود گردید.
در متون دینی فارسی میانه نیز، �فصل� گاهی برای بخش بندی موضوعات و مطالب به کار رفته است.
- - -
۲. پاسخ به ادعای جعلی �فصل واژه ای عربی از قرآن است�
1. از نظر زبان شناسی:
واژه ی عربی فَصْل ( faṣl ) وجود دارد، اما این عربی است و با تاریخ واژه در فارسی میانه و اوستایی مقایسه نمی شود.
فصل در فارسی تاریخی صدها سال قبل از قرآن وجود داشته و معنای �بخش/دوره� داشته است.
2. مثال قرآنی:
آیه ی �إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ…� به معنای �جداسازی/داوری� است.
این کاربرد معنایی خاص قرآن و عربی است و ارتباط مستقیمی با واژه ی �فصل� به معنای دوره زمانی سال در فارسی ندارد.
3. تطابق معنایی:
همانطور که گفته شد، فصل پهلوی = بخش / قسمت و فصل فارسی نو = دوره زمانی.
ارتباطی با معانی قرآنی و عربی صرف �داوری/جدایی� ندارد.
- - -
۳. منابع معتبر
1. Andr�, G. – A Grammar of Middle Persian ( Cambridge University Press, 1969 )
2. Skj�rv�, P. O. – An Introduction to Old and Middle Iranian ( Harvard University, 2007 )
3. Klingenschmitt, K. – Zoroastrian Middle Persian Texts and Their Translation ( Leiden, 1988 )
4. Dodge, H. – The Middle Persian Language ( New York, 1965 )
5. West, E. W. – The Iranian Languages ( London, 1974 )
تمام این منابع ریشه ی واژه �فصل� را ایرانی ( اوستایی و پهلوی ) معرفی کرده اند و هیچ ریشه عربی برای آن قبل از فارسی میانه وجود ندارد.
- - -
💡 نتیجه:
واژه ی �فصل� کاملاً ایرانی است و به معنای �بخش، دوره، قسمت� از اوستایی و پهلوی وارد فارسی شده است.
ادعای �واژه عربی قرآن� جعلی و نادرست است و از تطبیق معنای عربی در قرآن با فارسی تاریخی نشأت می گیرد.
- - -
👌
واژه ی �فصل / فسل� در فارسی از ریشه های اوستایی و پهلوی قابل بررسی است
- - -
۱. فارسی میانه و پهلوی
واژه های pāsal و fasal در فارسی میانه ( پهلوی ) به معنای �بخش� یا �قسمت� به کار می رفته اند. کاربرد این واژه ها بیشتر در متون اداری، مالیاتی و تقسیم بندی زمین و محصول بوده است. مثلاً در تقسیم بندی سالانه مالیات یا برداشت محصول، اصطلاح �فصل / فسل� به معنای یک بخش یا دوره مشخص از سال دیده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
این کاربرد نشان دهنده یک انتقال معنا از مفهوم �تقسیم� به �دوره زمانی� است.
- - -
۲. اوستایی
در اوستایی، ریشه هایی مانند paša - یا paṣa - به معنای �بخش� یا �تقسیم� شناخته شده اند. این ریشه ها بیشتر به تقسیم بندی مکانی یا زمانی اشاره دارند، نه لزوماً فصل های طبیعی سال.
واژه پهلوی pāsal / fasal از همین ساختار اوستایی مشتق شده و بعدها معنای مشخص تری از تقسیم بندی زمانی پیدا کرده است.
- - -
۳. تطور معنایی در فارسی
با گذر از فارسی میانه به فارسی نو، واژه ی فصل / فسل معنای مشخص تری پیدا کرد و به معنای �دوره زمانی مشخص از سال� تثبیت شد. معنای اصلی تقسیم بندی زمانی و مکانی حفظ شد، اما کاربرد آن محدودتر و دقیق تر گردید و در نهایت به چهار فصل سال محدود شد.
همچنین در ادبیات و متون دینی فارسی میانه، �فصل� علاوه بر زمان، برای بخش بندی موضوعات و مطالب نیز به کار رفته است.
- - -
منابع کتابی معتبر
1. Andr�, G. – A Grammar of Middle Persian ( Cambridge University Press, 1969 )
توضیح مفصل درباره ریشه ها و واژه های پهلوی از جمله pāsal و fasal.
2. Skj�rv�, P. O. – An Introduction to Old and Middle Iranian ( Harvard University, 2007 )
تحلیل تطور معنایی واژه های ایرانی با تأکید بر فارسی میانه و اوستایی.
3. Klingenschmitt, K. – Zoroastrian Middle Persian Texts and Their Translation ( Leiden, 1988 )
نمونه هایی از کاربرد فصل/فسل در متون دینی و مالیاتی.
4. Dodge, H. – The Middle Persian Language ( New York, 1965 )
بررسی تطور واژگان پهلوی و ریشه های اوستایی آنها.
5. West, E. W. – The Iranian Languages ( London, 1974 )
تحلیل جامع ریشه شناسی و تطور معنایی واژه های ایرانی از اوستایی تا فارسی نو.
- - -
فصل ( سال ) = چَهره
فصل. [ ف َ ] ( ع اِ ) مانع و حاجز میان دو چیز. || هر جای پیوستگی در استخوان هر بند اندام. || ( ص ) سخن حق و راست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || حکم که حق از باطل جدا کند. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
- فصل الخطاب . رجوع به مدخل فصل الخطاب شود.
|| ( اِ ) ضمیر مرفوع منفصل میان مبتدا و خبر و مانند آن. ( منتهی الارب ) . || خلاف اصل : و للنسب اصول و فصول ؛ ای فروع. ( اقرب الموارد ) . || بخشی از کتاب یا رساله و معمولاً فصل را از باب کوچکتر گیرند. ( فرهنگ فارسی معین ) : ما پدید کنیم اندر فصل دیگر مقدار هر ناحیتی. ( حدود العالم ) . این فصل تقریرکرده شود و خان نشاط کند که این عهد بسته آید. ( تاریخ بیهقی ) .
بر صورتت از دستخط یزدان
فصلی است نوشته همه معما.
ناصرخسرو.
گر این فصل بر کوه خوانی همانا
که جز بارک اﷲ صدایی نیابی.
خاقانی.
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی.
خاقانی.
سوی ما نامه کرد و ما را خواند
فصلهایی به دلفریبی راند.
نظامی.
فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد. ( گلستان ) .
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید.
سعدی.
|| قسمتی از گفتگو و مذاکره : گفتم اگر چاره نیست از زدن خلوتی باید تا نیکو دو فصل سخن گویم. ( تاریخ بیهقی ) . حاجب بزرگ بلگاتگین را بنزدیک پیل خواند و به ترکی با وی فصلی چند سخن بگفت. ( تاریخ بیهقی ) . خواجه بزرگ فصلی سخن گفت بتازی سخن نیکو در این معنی. ( تاریخ بیهقی ) . || هر یک از چهار موسم سال ، چون محور زمین نسبت به سطح مدار آن - یعنی دایره ای که بدور خورشید میگردد - 66 درجه و 33 دقیقه و 27 ثانیه تمایل دارد، این تمایل از طرفی سبب اختلاف روز و شب و از جهت دیگر باعث تغییر فصول و کمی و زیادی درجه حرارت در نقاط مختلف زمین میگردد. اگر محور نسبت به سطح مدار تمایل نداشت و عمود بر آن بود، اشعه آفتاب به هر یک از نقاط زمین در مدت سال به یک وضع ثابت می تابید. و تمایل آنها نسبت به نقاط زمین در عرض سال تغییر نمی کرد و همیشه در خط استوا عمود می تابیدو هر قدر به قطبین نزدیک می شد بر تمایل اشعه افزوده می گشت تا در قطبین اشعه با سطح کره مماس میگردید و چون مقدار حرارت هر نقطه مربوط به موضع ثابت اشعه است ، درجه حرارت هر مکان نیز همیشه در عرض سال ثابت میماند. . . تابستان در هر مکان هنگامی است که اشعه خورشید از همه وقت عمودتر بسطح زمین می تابد. . . ( نقل به اختصار از فرهنگ فارسی معین )
منبع. لغت نامه دهخدا
فصل به لری مینجایی:وه رز
فصل به لکی:ورکرد،
وه رزه بای ( لری و لکی ) :باد مناسب فصل
تشک اِشکیا ( لکی ) :فصل عوض شده
Season
فصول در لری بختیاری
باهار، بهار
تَوِستُو، تابستان
پائیز یا پائیزه، پاییز
زمستو یا سردواری یا برف واشه گه، زمستان
به زبان سنگسری
سالِ م. . . sale mo
هِنگوم Hengoed
دوران . . . . drone
موقِع. . . mogheh
فصل، واژه ای عربی می باشد.
فصل، یک بخش یا گسست از چیزی را نشان می دهد.
فصل های سال ( بهار، تابستان. . . ) برابر پارسی شان "هنگام، دوره" می شود.
پس برای های فصل:
دوره، هنگام، گسست، بخش
فصل ( برای سال ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی کردی کِژ kež می باشد.
فصل ( برای کتاب ) : همتای پارسی، واژه ی اوستایی هات.
فصل ( برای کتک ) :همتای پارسی، واژه ی سغدی گرف garf.
از یک طرف نوشتید که برابر فارسی فصل موسم است. از طرف دیگر برای موسم هم برابر فارسی نوشتید. موسم اگر عربی است، چطور برابر فارسی فصل هست؟ لطفا تصحیح کنید. سپس می توانید این نوشته ی من را حذف کنید.
سلیم
فصل: دوره مانند چهار فصل سال یعنی چهار دوره سال
بخش مانند این کتاب چهار فصل دارد یعنی این کتاب چها بخش دارد
انسان دو فصل بیشتر ندارد؟ بودنش ونبودنش!
فصل؛ واژه "قرآن عربی" هست:
"إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ"
به کُردی جنوبی و مرکزی: وَرز
یک فصل کتک ، یعنی کتک مفصل .
همچنین فصل را به معنای نوبت هم می شود گرفت
یک فص کتک ، در اینجا فص مخفف فصل می آید .
فَصَلَ : امتیاز یافت
فصل
ویس یا قوم پارت کوتاه شده ی : پَرثووَ ( پَر تاو = گِرد و پیرامون تاف یا تاب یا آتش یا به گفته ای دیگر نگاهبانان و پرستاران آذر )
part اوروپایی در پارسی : پَرد در پَرده ( تافته ی جُدا کُننده ) و پار در پاره است.
... [مشاهده متن کامل]
گفتنی ست که فَرد اَرَبی همین پَرد پارسی ست.
اگر خواسته باشیم به جای فَصل بهره ببریم افزون بر پیشنهادات بالا ، می توان " پَرد یا پارد از پاره را به کار گرفت.
فصل = هر گونه جدا سازی چیزی را فصل گویند ( مفاصل / فاصله / تفصیل و . . . )
پارت = واژه ایست اریایی به چم جدا شده یا دور افتاده که در گذشته های دور به مردم خراسان پارتی میگفتند = پارتی یعنی دور افتاده واژه پرت و پلا هم از همین واژه آمده همچنین و واژه دری وری
... [مشاهده متن کامل]
به دو برهان فصل را باید پارت نامید نخست اینکه در زبان لاتین خویشاندی مانایی دارد و دوم اینکه پارت به چم بخش شده یا دور افتاده بکار میرفته - واژه پرت یا پرث از ریشه های آن است و ر همه آنها چیزی را که پرت کنید دور می شود یعنی پارت شده
فصل یکم = پارت یکم
فصل سال = پارت سال ( واژه پارسال نیز میتواند پارت سال باشد یعنی سال جدا شده یا دور شده )
فصل خطاب = پار
فصول = دوره و . . . .
فَصل
می توان با پُشتی دَهی ( تِکیه ) به پژوهش نوشت یکی از کاربَران گرامی :
فَسل ، فَس ، فاس هم به کار بُرد.
از سویی یکی از همرَده های ( مترادف های ) دَهَن دَرّه ، خَمیازه " فاژ یا فاژه " است که گُمان می رود به همین مینِش باشد و می شود که این را هم به کار گرفت.
... [مشاهده متن کامل]
برای مینه ی فَصل کتاب / نِبیگ / نَسک : فَرگَرد هم نوشته شده.
به جای فصل سال : سالپار ، دَمان ، نوغان ، موسِم؟ هم گفته شده است.
به کوردی میشه وَرز
چارَکسال / چارَک سال
پیشنهاد کاربری به نام جواد رفیعی زیر برنامِ �موسم� در همین واژه نامه
در فلسفه و منطق:
Differenceمعنی: تمیز، تفاضل، فرق، اختلاف، تفاوت، مابهالتفاوت
معانی دیگر: فرور، ناسانی، دگرسانی، ناهمسانی، وابر، توفیر، نابرابری، تمایز، از هم جدایی، اختلاف نظر، ناهم اندیشی، ناسان اندیشی، مخالفت، دگرگونی، تغییر، ( ریاضی ) تفاضل، مانده، باقی مانده، بقیه، وابرد، مشاجره، دعوا، مرافعه، کشمکش، ( منطق ) فصل، ( نادر ) متفاوت کردن، ناسان کردن، نابرابر کردن، ( نادر ) متمایز کردن، مشخص کردن، ( نادر ) از هم تمیز دادن، بازشناختن
... [مشاهده متن کامل]
فصل در اصطلاح منطقیان ، به دو معنی به کار رفته است
اول آنچه موجب امتیاز شیئی از شئ دیگر است ، خواه ذاتی باشد یا عَرَضی یا لازم یا مفارق یا جزئی یا کلی . فصل به این معنا ، مترادف فرق است
دوم آنچه موجب تمایز شب در خود شئ می شود ، که جزئی از ماهیت شئ است. مثل ناطق که داخل در ماهیت انسان و مقوِّم آن است و فصل مقوم نامیده می شود
فصل به دو نوع است : فصل قریب ، فصل بعید
فرهنگ فلسفی تألیف جمیل صلیبا
کلمه فصل به معنای جدائی مکانی است ، همچنانکه در آیه : ( و لما فصلت العیر ) به همین معنا است ، و چه بسا که در معنای قطع یعنی ایجاد جدائی دو چیز استعمال شود مانند آیه و هو خیر الفاصلین و بنابراین کلمه نامبرده هم متعدی استعمال می شود و هم لازم .
کسی میدونه که فارسی بر پایه فعل دستوری و گذشته سوم شخصه؟
مثلا بخور _خورد
بنویس_نوشت
بکن_کرد
بخوان_خواند
این دو تا فعل هر حرفی رو داشته باشید فارسی تو مشتتونه.
این حرف منو کپی کنید تو تمام مقاله کلمات بفرستید.
... [مشاهده متن کامل]
خیلی ها اینو نمیدونن که باید بدونن
تا کمکی بشه به تقویت زبان فارسی.
اینطوری همه میخوان این دو رو پیدا کنن.
و خیلی زود میشه فارسیمونو ریکاوری کنیم
سال گاهان:
بهار
تابستان
پاییز
زمستان
ورشیم فصل سال
فرگرد فصل کتاب
ماتیگان کتاب
وقتی خورشید به دور زمین بگردد میگویند☀️🌤🌧☃️
فصل: [اصطلاح امورمالی]فصل یک تقسیم بندی اصلی از کوششهای سازمان یافته دولت است که خدمات مشخصی را برای جامعه دربر می گیرد. انجام عملیات مربوط به هر فصل یکی از اهداف اصلی دولت محسوب می - شود. مانند فصول کشاورزی، منابع طبیعی و. . .
سخن حق
اِعتَزِلْ ذِکْرَ الأغانـى و الْغَزَلْ
و قُلِ الْفَصْلَ و جَانِبْ مَنْ هَزَلْ:از ذکر ترانه های بی معنی و مفهوم و لهو و لعب دوری کن.
و سخن حق بگو و از کسی که سخن بیهوده می گوید. دوری کن.
دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام، انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی، باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله
این واژه هند و اروپایی است نه سامی و هم خانواده با واژه فاز است که مثلن در زبا فارسی فصل و فاصله بکار می رود و می توان نوشت فازله و پسوند له :
پسوند له la که نشانه رپت و به معنای ای - ه - ی - برای است. پسوند له در واژگانی مانند وهله ( در سنسکریت وه=نمود ) حمله ( در سنسکریت حم - هم=harm ) مرحله ( مره له=به پیش رفته ) عجله ( در سنسکریت اج = agile ) کومله ( کومه=توده ) به کاررفته است.
... [مشاهده متن کامل] بُرِشار: season & chapter
بُرِشیک: همان
برشساز، برشیده، برشدار، برش دهنده ( مخففش، بردهند )
برشدهند، برشکار، برشواره، برشنده، برنده، برشوار
هنگامه، هنگامگه
جداساز، جداییده، جدادار، جدا دهنده ( مخففش، جداهنده ) ، جدادهند، جداکار، جداواره، جداوار
جدایی، جدایی خصومت.
یَا ذَا الْفَصْلِ وَ الْقَضَاءِ.
ای صاحب دادرسی و داوری، ای صاحب جدایی خصومت و داوری.
فصل در معنی" مقدمه "
"فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال ِ بر دار کردن این مرد"
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۱.
فصل کتاب یعنی : روز کتاب . . . . من خودم معلم هستم میدونم
میشه CHAPTER
یا
میشه SEASON
لایک کنید یادتون نره هر کی لایک کنه لایک میشه ممنون اگه نظری هم دارید بنویسید با تشکر ☺
در زبان عربی به معنای جدا کردن است ولی ریشه سریانی دارد و به معنای ترجمه کردن دارد
سالگـَه : " فصل سال"
season سالگـَه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)