فریضه

/farize/

مترادف فریضه: صلات، نماز، تکلیف، وظیفه، لازم، واجب

برابر پارسی: فَریزه، بایسته، بایستگی

معنی انگلیسی:
precept, religious duty, act, precept (of god)

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( فریضة ) فریضة. [ ف َ ض َ ] ( ع اِ ) فرموده خدای از زکاة مال و ستور، و از نماز و روزه. ج ، فرائض. ( منتهی الارب ) :
هیچ بیکار نیست یک ساعت
ماتم تو فریضه تر کار است.
مسعودسعد.
|| زن کلانسال. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بهره فرض کرده. ( منتهی الارب ). حصه مفروضه. ( اقرب الموارد ). || علم قسمت میراث. ( منتهی الارب ). || نماز. صلاة. ( یادداشت مؤلف ). نماز واجب :
خدایگان جهان مر نماز نافله را
بجای ماند و ببست از پی فریضه ازار.
ابوحنیفه اسکافی.
در چنین منظر چو بگذاری فریضه ی کردگار
بهتر آن باشد که مدح آل پیغمبر کنی.
ناصرخسرو.
سی ساله فرض بر در کعبه قضا کنم
تکبیر آن فریضه به بطحابرآورم.
خاقانی.
|| واجب. لازم الاجرا : هرچه خداوند اندیشیده است همه فریضه و عین صواب است. ( تاریخ بیهقی ). اما فریضه است دو سه قاصد با ملطفه های توقیعی به قلعه میکالی فرستادن. ( تاریخ بیهقی ). با تو چندین فریضه دارم. ( تاریخ بیهقی ).
گر هیچگونه درگذرد مدحتی ز وقت
ناچار چون نماز فریضه قضا کنم.
مسعودسعد.
تن را سجود کعبه فریضه ست و نقص نیست
گر دیده را ز دیدن کعبه جدا کند.
خاقانی.
به هر جا که پیکار فرمودشان
فریضه ترین کاری آن بودشان.
نظامی.
ترکیب ها:
- فریضه دیدن . فریضه کردن. فریضه گردیدن. فریضه گشتن. رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.

فرهنگ فارسی

فرض، واحب، آنچه برانسان فرض وواجب شده باشد، امرواجب که بایدبجا آوردشودمانندنمازوروزه وسایرواجبات
( اسم ) ۱ - واجب لازم ۲ - آنچه که خدا واجب کرده بر بنده از نماز و روزه و حج و خمس و زکات و غیره . جمع : فرائض ( فرایض )

فرهنگ معین

(فَ ض ) [ ع . فریضة ] (اِ. ) ۱ - واجب ، لازم . ۲ - آن چه که خداوند انجام آن را بر انسان واجب کرده .

فرهنگ عمید

۱. هر یک از اعمال دینی که انجام آن ها بر فرد واجب شده، واجب.
۲. (اسم ) [مجاز] نماز واجب.
۳. امر واجب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] هر آنچه که خداوند بر بندگان واجب کرده باشد، از نماز و حج و زکاة و جز آن و جمع آن فرائض است.
انما الصدقات للفقراء والمساکین... فریضة من الله....
رسول الله (ص): «ما بین المسلم و بین ان یکفر الاّ ترک الصلاة الفریضة متعمدا او یتهاون بها فلا یصلیها...».
رسول اکرم (ص) فرمود: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة». امام صادق (ع) فرمود: «طلب العلم فریضة فی کل حال».
فریضه به معنای سهم معین و اندازه مقرر از هر چیز، مانند سهم ارث هر وارث یا سهم مقرر ماهیانه سرباز است.
پس میان فریضه و ارث عموم من وجه است، که سهم مفروض در قرآن جهت بازماندگان میت ارث است و فریضه، وارث غیر معین مانند ارث پسر ارث است، و سهم سرباز و نحو آن فریضه است.
و تعبیر بعضی فقهاء از عنوان مبحث ارث به فرائض از باب تغلیب و تجوز بوده یا خواسته اند متابعت از حدیث نبوی کنند که فرمود: «تعلّموا الفرائض وعلّموها الناس فانی امرؤ مقبوض وان العلم سیقبض وتظهر الفتن حتی یختلف اثنان فی الفریضة فلا یجدان من یفصل بینهما» مسائل ارث را یاد بگیرید و آن را به مردم بیاموزید زیرا من از میان شما رخت بربندم و علم هم به زودی از میان برود و فتنه ها بروز کند و کار به جائی رسد که چون دو نفر در امر ارث با یکدیگر اختلاف کنند کسی را نیابند که بین آنها حل و فصل کند.

[ویکی الکتاب] معنی فَرِیضَةِ: مهریه -آنچه واجب شده و تخصیص یافته (دراصل جداکردن قطعه ای از چیزی و تأثیر گذاشتن در آن قطعه معنی می دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره ای از حکم را به آن موضوع اختصاص می دهد ،استفاده می شود )
معنی تَفْرِضُواْ: معین کردید - تعیین کردید - سهم دادید - واجب گردانیدید (دراصل جداکردن قطعه ای از چیزی و تأثیر گذاشتن در آن قطعه معنی می دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره ای از حکم را به آن موضوع اختصاص می دهد ،استفاده می شود در عبارت "مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَ...
ریشه کلمه:
فرض (۱۸ بار)

پیشنهاد کاربران

فریضه : فریضه اسم دختر ( عربی ) به معنی واجب - لازم - نماز
وام ایزدی ؛ فریضه نماز و روزه و حج و غیره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
چو وام ایزدی بنهاده باشم
مرا ده ساتگینی بر تو وام است.
منوچهری.
فریز = آنچه باید انجام شود
{گمان می کنم واژه فریضه عربی از همین واژه گرفته شده است}
بن خان: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
#پارسی دوست
obligatory acts ( faridah )
《 پارسی را پاس بِداریم》
فَریضه
واژه ای پارسی وَ اَرَبیده شُده یِ : فَریزه : فَر - ایز ه
فَر یا فَرّ یا فَرر = آتَش ، آزَر ( آذَر ) ، آتَر ، آدَر ، آگُر ( آجُر )
- ایزه = پَس وَندِ کُنَنده ( فاعِل ) مانَندِ : دوشیزه، پاکیزه. . .
...
[مشاهده متن کامل]

فَریزه = نامیده شُده به آتَش
دوشیزه = نامیده شُده به دوشیدَنِ شیر
پاکیزه = نامیده شُده به پاکی وَ ناهیتی

واجب دینی
واجب دینی ، کارهای واجب دینی

بپرس