فرومد
/furumad/
لغت نامه دهخدا
فرومد. [ ] ( اِ ) بمعنی سعد است. ( از فهرست مخزن الادویه ).
فرومد. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش میامی شهرستان شاهرود است. این دهستان در قسمت شمال خاوری میامی در یک منطقه کوهستانی واقع و هوای آن معتدل است. از قنوات مشروب می شود. محصولاتش غله ، میوه و لبنیات است. مرکز دهستان قصبه فرومد میباشد. این دهستان از شش آبادی تشکیل شده و در حدود 6هزار تن سکنه دارد. قرای مهم آن بشرح زیر است :فیروزآباد، عباس آباد و استربند. معادن مس و زغال و نفت در ارتفاعات این دهستان مشاهده شده و فعلاً مس آن استخراج میگردد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
فرومد. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) قصبه مرکزی دهستان فرومد ازبخش میامی شهرستان شاهرود، واقع در 105هزارگزی شمال خاوری میامی و 2هزارگزی شمال باختری داورزن ، سر راه شوسه شاهرود به سبزوار. راه نیم شوسه به عباس آباد دارد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 3600تن سکنه. از سه رشته قنات مشروب می شود. محصولاتش غله و میوه است. اهالی به کشاورزی و گله داری و زنان به کرباس بافی گذران میکنند. این قصبه در سالهای قدیم بسیار آباد و پرجمعیت بوده و در حمله مغول ویران شده است. از آثار قدیمی یکی مقبره ابن یمین و دیگری مسجدجامع است که در قرن چهارم هجری بنا گردید و کاشی های بسیار زیبائی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
فرهنگ فارسی
قصبه مرکزی دهستان فرومد از بخش میامی شهرستان شاهرود .
دانشنامه عمومی
فُرومَد ( یا فَریومَد ) ، یکی از روستاهای کهن و بزرگ در دهستان فرومد بخش مرکزی شهرستان میامی استان سمنان ایران است. فرومدبزرگترین روستای استان است این روستا تا دی ماه سال ۱۳۱۶ از توابع خراسان و سبزوار بوده و با نزدیک ترین مرکز شهرستان یعنی داورزن در استان خراسان رضوی ۲۳ کیلومتر فاصله دارد. مردم این روستا به زبان فارسی خراسانی با گویش سبزواری صحبت می کنند. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
اسناد تاریخی بیانگر پیوند عمیق تاریخی بین فرومد و خراسان می باشد. ابوالحسن بیهقی در تشریح منطقه بیهق خراسان در کتاب تاریخ بیهق بیان می دارد: «امیرِ خراسان عبدالله بن طاهر ـ رَحِمَهُ اللهـ چُنین گفت که: خَیرُ قُری بیهَق جُلَین و اَطیَبُها فَریومَد و لا بَأسَ بالسّدیر و الحارثاباد.
و دیه ها که خراج داشته است در بیهق، سیصد و نود و پنج دیه بوده است، خراجی سیصد و بیست و یک دیه و قانونِ خراج در عهدِ ملوکِ آلِ طاهر ـ رَحِمَهُمُ الله ـ صد هزار و هفتاد هزار و هشت هزار و هفتصد و نود و شش دِرَم بوده است، و اعشارِ آن از هفتاد و چهار دیه پنجاه و هفت هزار و هشتصد دِرَم است.
این ناحیت را دوازده قسمت نهاده اند و هر قسمتی را رَبعی نام کرده و یک عدد را یک رَبع بیش نتواند بود، چه رُبع یک عدد از چهار عدد بود، پس مراد بدین رَبع چهار یک نیست، مراد آن است که در کتاب مجمل اللغة ابن فارس بیارد که الرَّبعُ محلّة القومِ پس هر کجا که قومی آنجا نزدیک به یکدیگر جمع شوند و بنا و عِمارت سازند آن را رَبع خوانند در عَرَب، امّا در عَجَم هر چه در شهر منزلگاهِ خلق بود بر یک سمت، آن را محلّه خوانند، آنچه در صحرا و کوه بود آن را ربع خوانند و تفصیلِ دوازده ربع که در عهدِ امیرِ خراسان عبدالله طاهر بوده است بدین تفصیل است.
اوّل اعلی الرّستاق
و آن سنقریدر و آمناباد و بیهق، . . .
دوم ربع قصبهٔ سبزوار است
و آن دیه عبدالرّحیم بن حمویه است متّصل به قصبهٔ سبزوار، . . .
سیّم ربع طبس
و این تبشن است … و در آن ربع دیه طبشن باشد و افچنک و هارون آباد و قارزی و بازقن و … و آن متّصل بود به ناحیتِ جُوِیْن از عرض.
چهارم رَبع زمیج
و زمیج به لغتِ پارسی زمین بَرّ دهنده را گویند یعنی مزرعهٔ غلّه را و چون بهرام بن یزدگرد که او را بهرام گور خوانند آنجا نزول کرد فرمود تا آنجا غلّه و پنبه و امثالِ این بکِشتند و آن دیه را زمیج نام نهادند و این دیه را به وی بازخوانند و آن ربع بر جانبِ جنوب افتاده است، هیچ ربع را هوا معتدل تر از آن ربع نیست و هوای فریومد خوشتر بود، ازیرا که فریومد هم سَهلی است و هم جَبَلی و هوای پشاکوه هم معتدل بود، پس درختِ سنجد کِشتند آنجا که ششتمد است، چون به بار آمد آن را ششتمد نام کردند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاسناد تاریخی بیانگر پیوند عمیق تاریخی بین فرومد و خراسان می باشد. ابوالحسن بیهقی در تشریح منطقه بیهق خراسان در کتاب تاریخ بیهق بیان می دارد: «امیرِ خراسان عبدالله بن طاهر ـ رَحِمَهُ اللهـ چُنین گفت که: خَیرُ قُری بیهَق جُلَین و اَطیَبُها فَریومَد و لا بَأسَ بالسّدیر و الحارثاباد.
و دیه ها که خراج داشته است در بیهق، سیصد و نود و پنج دیه بوده است، خراجی سیصد و بیست و یک دیه و قانونِ خراج در عهدِ ملوکِ آلِ طاهر ـ رَحِمَهُمُ الله ـ صد هزار و هفتاد هزار و هشت هزار و هفتصد و نود و شش دِرَم بوده است، و اعشارِ آن از هفتاد و چهار دیه پنجاه و هفت هزار و هشتصد دِرَم است.
این ناحیت را دوازده قسمت نهاده اند و هر قسمتی را رَبعی نام کرده و یک عدد را یک رَبع بیش نتواند بود، چه رُبع یک عدد از چهار عدد بود، پس مراد بدین رَبع چهار یک نیست، مراد آن است که در کتاب مجمل اللغة ابن فارس بیارد که الرَّبعُ محلّة القومِ پس هر کجا که قومی آنجا نزدیک به یکدیگر جمع شوند و بنا و عِمارت سازند آن را رَبع خوانند در عَرَب، امّا در عَجَم هر چه در شهر منزلگاهِ خلق بود بر یک سمت، آن را محلّه خوانند، آنچه در صحرا و کوه بود آن را ربع خوانند و تفصیلِ دوازده ربع که در عهدِ امیرِ خراسان عبدالله طاهر بوده است بدین تفصیل است.
اوّل اعلی الرّستاق
و آن سنقریدر و آمناباد و بیهق، . . .
دوم ربع قصبهٔ سبزوار است
و آن دیه عبدالرّحیم بن حمویه است متّصل به قصبهٔ سبزوار، . . .
سیّم ربع طبس
و این تبشن است … و در آن ربع دیه طبشن باشد و افچنک و هارون آباد و قارزی و بازقن و … و آن متّصل بود به ناحیتِ جُوِیْن از عرض.
چهارم رَبع زمیج
و زمیج به لغتِ پارسی زمین بَرّ دهنده را گویند یعنی مزرعهٔ غلّه را و چون بهرام بن یزدگرد که او را بهرام گور خوانند آنجا نزول کرد فرمود تا آنجا غلّه و پنبه و امثالِ این بکِشتند و آن دیه را زمیج نام نهادند و این دیه را به وی بازخوانند و آن ربع بر جانبِ جنوب افتاده است، هیچ ربع را هوا معتدل تر از آن ربع نیست و هوای فریومد خوشتر بود، ازیرا که فریومد هم سَهلی است و هم جَبَلی و هوای پشاکوه هم معتدل بود، پس درختِ سنجد کِشتند آنجا که ششتمد است، چون به بار آمد آن را ششتمد نام کردند.
wiki: فرومد
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید