[ویکی فقه] فرهنگ غرب با تکیه بر فرمالیسم و با شعار ترقی بشر، مرز واقعیت و غیر واقعیت را آنچنان در هم شکسته است که تشخیص واقعیت از دروغ حتی برای طالبان حقیقت و افراد رئالیست کاریست بس مشکل. دوره جدید غرب توجه افراطی به دو کاربرد عقل است؛ یعنی عقلی که در برابر ایمان ایستاده و عقل ولتری که بدون نیاز به دین، همه ساحت آدمی را در سیطره خود دارد.
بدون آشنایی با اندیشه و تفکر فلسفی یک ملّت، نمی توان به درستی نسبت خود را با آن فرهنگ و تمدّن دریافت. غلبه و تهاجم فرهنگی زمانی بستر مناسب خود را پیدا می کند که انسان ها به ظواهر تمدّن های دیگران بسنده کرده، از اندیشه و تفکر در اعماق مبانی فکری و فلسفی آن ها غفلت نمایند. به عبارت دیگر، غلبه ظاهربینی و ظاهراندیشی، دل آدمیان را به پوسته و قشر ظاهری تمدّن ملل دیگر مشغول کرده و فرصت نفوذ به لایه های زیرین و مبانی اعتقادی و فکری آن فرهنگ را سلب می کند. نکته اساسی در همین جا نهفته است؛ زیرا موفقیت عمده غرب و اندیشه غرب گرایی در نتیجه غفلت و بی توجهی و نگرش سطحی دیگران به آن فرهنگ است. غرب از تمدّن هایی که مبانی فکری و فلسفی آنان را به زیر سؤال برده و فرهنگ غربی را به چالش جدی وادار کند در هراس است. به همین دلیل، فرصت بروز و ظهور تفکرات مقابل را نمی دهد و با هزاران دسیسه و نیرنگ به مقابله با آنان برمی خیزد.به جرات می توان ادعا کرد، انقلاب اسلامی ایران سرآغاز رویارویی واقعی و جدی تمدن و فرهنگ اسلامی در برابر تفکر غربی است. با شروع انقلاب اسلامی تیغ تیز نقد و بررسی تفکر اسلامی متوجه مبانی فکری و فلسفی غرب شده است؛ چیزی که غرب به شدت از آن گریزان بوده و تلاش می کند ملل دیگر را به ظواهر مشغول نماید. بنابراین، حیات حقیقی ما در این است که مبانی فکری غرب را بررسی کرده و با آگاهی از معتقدات آنان، از غوطه ور شدن در ظاهربینی نجات یابیم.
مبانی فکری غربی
این نوشتار به صورت بسیار مختصر به بیان بعضی از مبانی فکری غربی پرداخته است.
← غلبه کمیت بر کیفیت
اکنون همگان بخوبی آگاهند که فرهنگ و تمدن غرب رسوخ و نفوذی وسیع در سایر فرهنگ ها دارد. اکثر اقوامی که با تمدن غربی برخورد کرده اند، تحت تاثیر جاذبه ها و کارکردهای آن قرار گرفته، بشدت دچار خود باختگی شده اند. آنها امیدوارند صرفا با تقلید کورکورانه و اقتباس بعضی از جنبه های ظاهری تمدن غرب بتوانند به سمت توسعه و تمدن حرکت سریع داشته باشند؛ اما توجه ندارند که بهای چنین تمدنی از دست دادن امکانات مالی و تخریب منابع طبیعی و خدادادی و در واقع تخریب فرهنگی و تاریخی ایشان است؛ زیرا این اقوام، با غفلت از فرهنگ اصیل و ارزشهای انسانی و اخلاقی و مآثر تاریخی خود، بیش از آنکه به سوی متمدن شدن گام بردارند، به سمت بی هویتی ره سپرده اند. این اقوام، آینده را بر ویرانه های گذشته بنا می کنند. اما این آینده چیست؟ تقلید از تمدنی که خود به مرحله تقلید رسیده است.جریان پشت مدرنیسم، بیانگر این واقعیت است که غرب نیز خود به مرحله تقلید رسیده است؛ البته اگر نخواهیم بگوییم که غرب از اول مقلد بوده است و بنای فرهنگ و تمدن غرب بر اساس تقلید، اما تقلیدی آگاهانه، شکل گرفته است....متاسفانه با سلطه غرب و توسعه روزافزون وسایل ارتباط جمعی، فرهنگ اصیل اسلامی ما نیز بشدت تحت تاثیرجریانات فکری و فرهنگی غرب قرار داشته و دارد. البته اشاره به این مطلب نه بدان معناست که باید درها را بست و به تخطئه فرهنگ غرب و مظاهر آن نشست و نه بدین معناست که موضوع را ساده انگاشته با بی توجهی و ناآگاهی، راضی به ورود و شیوع این فرهنگ باشیم و دل خوش داریم که می شود مقتبس اجزا و جنبه های خوب و مفید فرهنگ و تمدن غرب بود، بدون آنکه دامانمان آلوده گردد.
ظهور تمدن
...
بدون آشنایی با اندیشه و تفکر فلسفی یک ملّت، نمی توان به درستی نسبت خود را با آن فرهنگ و تمدّن دریافت. غلبه و تهاجم فرهنگی زمانی بستر مناسب خود را پیدا می کند که انسان ها به ظواهر تمدّن های دیگران بسنده کرده، از اندیشه و تفکر در اعماق مبانی فکری و فلسفی آن ها غفلت نمایند. به عبارت دیگر، غلبه ظاهربینی و ظاهراندیشی، دل آدمیان را به پوسته و قشر ظاهری تمدّن ملل دیگر مشغول کرده و فرصت نفوذ به لایه های زیرین و مبانی اعتقادی و فکری آن فرهنگ را سلب می کند. نکته اساسی در همین جا نهفته است؛ زیرا موفقیت عمده غرب و اندیشه غرب گرایی در نتیجه غفلت و بی توجهی و نگرش سطحی دیگران به آن فرهنگ است. غرب از تمدّن هایی که مبانی فکری و فلسفی آنان را به زیر سؤال برده و فرهنگ غربی را به چالش جدی وادار کند در هراس است. به همین دلیل، فرصت بروز و ظهور تفکرات مقابل را نمی دهد و با هزاران دسیسه و نیرنگ به مقابله با آنان برمی خیزد.به جرات می توان ادعا کرد، انقلاب اسلامی ایران سرآغاز رویارویی واقعی و جدی تمدن و فرهنگ اسلامی در برابر تفکر غربی است. با شروع انقلاب اسلامی تیغ تیز نقد و بررسی تفکر اسلامی متوجه مبانی فکری و فلسفی غرب شده است؛ چیزی که غرب به شدت از آن گریزان بوده و تلاش می کند ملل دیگر را به ظواهر مشغول نماید. بنابراین، حیات حقیقی ما در این است که مبانی فکری غرب را بررسی کرده و با آگاهی از معتقدات آنان، از غوطه ور شدن در ظاهربینی نجات یابیم.
مبانی فکری غربی
این نوشتار به صورت بسیار مختصر به بیان بعضی از مبانی فکری غربی پرداخته است.
← غلبه کمیت بر کیفیت
اکنون همگان بخوبی آگاهند که فرهنگ و تمدن غرب رسوخ و نفوذی وسیع در سایر فرهنگ ها دارد. اکثر اقوامی که با تمدن غربی برخورد کرده اند، تحت تاثیر جاذبه ها و کارکردهای آن قرار گرفته، بشدت دچار خود باختگی شده اند. آنها امیدوارند صرفا با تقلید کورکورانه و اقتباس بعضی از جنبه های ظاهری تمدن غرب بتوانند به سمت توسعه و تمدن حرکت سریع داشته باشند؛ اما توجه ندارند که بهای چنین تمدنی از دست دادن امکانات مالی و تخریب منابع طبیعی و خدادادی و در واقع تخریب فرهنگی و تاریخی ایشان است؛ زیرا این اقوام، با غفلت از فرهنگ اصیل و ارزشهای انسانی و اخلاقی و مآثر تاریخی خود، بیش از آنکه به سوی متمدن شدن گام بردارند، به سمت بی هویتی ره سپرده اند. این اقوام، آینده را بر ویرانه های گذشته بنا می کنند. اما این آینده چیست؟ تقلید از تمدنی که خود به مرحله تقلید رسیده است.جریان پشت مدرنیسم، بیانگر این واقعیت است که غرب نیز خود به مرحله تقلید رسیده است؛ البته اگر نخواهیم بگوییم که غرب از اول مقلد بوده است و بنای فرهنگ و تمدن غرب بر اساس تقلید، اما تقلیدی آگاهانه، شکل گرفته است....متاسفانه با سلطه غرب و توسعه روزافزون وسایل ارتباط جمعی، فرهنگ اصیل اسلامی ما نیز بشدت تحت تاثیرجریانات فکری و فرهنگی غرب قرار داشته و دارد. البته اشاره به این مطلب نه بدان معناست که باید درها را بست و به تخطئه فرهنگ غرب و مظاهر آن نشست و نه بدین معناست که موضوع را ساده انگاشته با بی توجهی و ناآگاهی، راضی به ورود و شیوع این فرهنگ باشیم و دل خوش داریم که می شود مقتبس اجزا و جنبه های خوب و مفید فرهنگ و تمدن غرب بود، بدون آنکه دامانمان آلوده گردد.
ظهور تمدن
...
wikifeqh: تمدن_غرب