فرنام
فرهنگ اسم ها
معنی: بهترین نام، بالاترین نام، دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
پیشنهاد کاربران
فرنام هم اسم پسر است هم اسم دختر ثبت احوال تایید کرده و متاسفانه همه جا به عنوان اسم پسر ذکر شده که باعث ناراحتی من میشه
نامی که با آن مشهور شده اند لقب، همچون فرنامِ من بتول خاتون
واکاویِ واژگانِ " پنافتن، پنامیدن، پنام، فرنافتن، فرنَفتن، فرنام، فرنَم، فرنامیشن، فرنامِش" در زبانِ پارسی:
چنانکه از وانگاره یِ ( =تصویرِ ) زیر پیداست، ما در زبانِ پارسیِ میانه کارواژه یِ " فرَنافتن:franāftan" با بُنِ کُنونیِ " فرَنام:franām" داشته ایم.
... [مشاهده متن کامل]
" فرَنافتن" سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ " فرَنَفتَن:franaftan" با بُن کنونیِ " فرَنَم:franam" بوده است.
ما این ریخت از سببی سازی را در واژگانِ زیر نیز داریم:
گذَردن یا گُذَشتن با بُن کنونیِ " گُذَر" / گذاردن با بُن کنونیِ " گذار"
نِشستن / نِشاستن ( که واژه یِ نشاسته از این ریختِ سببی می آید. )
کَفتَن /کافتن
و . . . .
این ریخت از سببی سازی که "بالانده" نامیده می شود، یادگارِ زبانِ اوستایی است که در برخی از کارواژه هایِ زبانِ پارسیِ میانه نیز دیده می شود. نیاز به یادآوری است که این شیوه یِ سببیِ سازی در زبانِ سانسکریت و زبانِ آلمانی به فراوانی دیده می شود ولی در زبانِ اوستایی و بویژه پارسیِ میانه این شیوه بسیار روالمند ( =باقاعده ) بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
"فرَنفتَن" به چمِ " رفتن، پیش رفتن، رهسپار شدن، روانه شدن" بوده است.
" فرَنافتن" به چمِ
1 - بردن، پیش بردن، به پیش بردن، هدایت کردن، راهبری کردن، رساندن
2 - ابراز کردن، ادعا و اعلام کردن، رواج دادن، گستراندن، اشاعه دادن، فرارسانی کردن
( گزینه 2 در بالا بویژه برایِ "باور یا ایمان" بکار می رفته است؛ برای نمونه: باور یا ایمانی را رواج دادن وگستراندن )
همچنین در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " فرَنامیشن" به چمِ " بردن، ابراز، ادعا، ترویج، گسترانش" بوده است.
( ما اگر بخواهیم کارواژه یِ " فرَنافتن" را به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم، کارواژه یِ " فَرنافتن یا فرنامیدن" را خواهیم داشت و اگر بخواهیم نامواژه یِ " فرَنامیشن" را به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم، کارواژه یِ " فرنامِش" را خواهیم داشت؛چراکه پسوندِ " - یشن" همان پسوندِ " - ِش" در زبانِ پارسیِ کُنونی است. )
در کارواژه هایِ " فرَنافتن" و " فرَنَفتن" به خوبی می دانیم که " فرَ:fra" پیشوند است که این پیشوند در زبانِ پارسیِ کُنونی به ریختِ " فَر:far" در آمده است ( برای نمونه در " فَرآوردن" ) . " فرَ" عملگری برایِ نشان دادنِ " پیش، به پیش/به جلو" بوده است که برابر با " فرَ/فرا" در زبانِ اوستایی، "فِر:ver" در زبان آلمانی، " پرَ:pra" در زبانِ سانسکریت و " pro" در زبانِ لاتین است. چنانکه از وانگاره ( =تصویرِ ) زیر نیز پیداست، نویسنده خواهانِ این بوده است که از واژگان با پیشوندِ " pro" در ترگویه یِ واژه یِ " فرَنافتن" بهره ببرد.
اکنون اگر ما پیشوندِ " فرَ" را از کارواژه هایِ " فرَنافتن" و " فرَنَفتن" برداریم، آنچه می ماند " نافتَن:nāftan" و " نَفتن:naftan" است.
از سویِ دیگر بنابر فرهنگنامه دهخدا ما می دانیم که کارواژه یِ " پنافتن/پنامیدن" به چمِ "منع کردن، بازداشتن، مسدود کردن" بوده است. اکنون اگر ما " نافتن/فرنافتن" را با " پنافتن" از نظر معنایی همسنجی کنیم، درمی یابیم که " پ" در اینجا پیشوندِ " مخالف، در برابرِ " می باشد.
شاید بپرسید که کجا ما در زبانِ پارسی " پ" را در نقشِ " مخالف، دربرابر" داریم؟
تنها بسنده می کند که به واژگانِ " آلودَن /پالودن" بنگرید تا دریابید " پ" در اینجا نقش " مخالف، دربرابر" را دارد.
( من در اینجا به ریشه پیشوندِ " پ" نمی پردازم. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسگشت:
1 - رویبرگهایِ 32، 107، 116، 121 ، 156، 157 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی"
2 - ستونِ 851 از " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته " کریستین بارتولومه"
چنانکه از وانگاره یِ ( =تصویرِ ) زیر پیداست، ما در زبانِ پارسیِ میانه کارواژه یِ " فرَنافتن:franāftan" با بُنِ کُنونیِ " فرَنام:franām" داشته ایم.
... [مشاهده متن کامل]
" فرَنافتن" سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ " فرَنَفتَن:franaftan" با بُن کنونیِ " فرَنَم:franam" بوده است.
ما این ریخت از سببی سازی را در واژگانِ زیر نیز داریم:
گذَردن یا گُذَشتن با بُن کنونیِ " گُذَر" / گذاردن با بُن کنونیِ " گذار"
نِشستن / نِشاستن ( که واژه یِ نشاسته از این ریختِ سببی می آید. )
کَفتَن /کافتن
و . . . .
این ریخت از سببی سازی که "بالانده" نامیده می شود، یادگارِ زبانِ اوستایی است که در برخی از کارواژه هایِ زبانِ پارسیِ میانه نیز دیده می شود. نیاز به یادآوری است که این شیوه یِ سببیِ سازی در زبانِ سانسکریت و زبانِ آلمانی به فراوانی دیده می شود ولی در زبانِ اوستایی و بویژه پارسیِ میانه این شیوه بسیار روالمند ( =باقاعده ) بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
"فرَنفتَن" به چمِ " رفتن، پیش رفتن، رهسپار شدن، روانه شدن" بوده است.
" فرَنافتن" به چمِ
1 - بردن، پیش بردن، به پیش بردن، هدایت کردن، راهبری کردن، رساندن
2 - ابراز کردن، ادعا و اعلام کردن، رواج دادن، گستراندن، اشاعه دادن، فرارسانی کردن
( گزینه 2 در بالا بویژه برایِ "باور یا ایمان" بکار می رفته است؛ برای نمونه: باور یا ایمانی را رواج دادن وگستراندن )
همچنین در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " فرَنامیشن" به چمِ " بردن، ابراز، ادعا، ترویج، گسترانش" بوده است.
( ما اگر بخواهیم کارواژه یِ " فرَنافتن" را به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم، کارواژه یِ " فَرنافتن یا فرنامیدن" را خواهیم داشت و اگر بخواهیم نامواژه یِ " فرَنامیشن" را به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم، کارواژه یِ " فرنامِش" را خواهیم داشت؛چراکه پسوندِ " - یشن" همان پسوندِ " - ِش" در زبانِ پارسیِ کُنونی است. )
در کارواژه هایِ " فرَنافتن" و " فرَنَفتن" به خوبی می دانیم که " فرَ:fra" پیشوند است که این پیشوند در زبانِ پارسیِ کُنونی به ریختِ " فَر:far" در آمده است ( برای نمونه در " فَرآوردن" ) . " فرَ" عملگری برایِ نشان دادنِ " پیش، به پیش/به جلو" بوده است که برابر با " فرَ/فرا" در زبانِ اوستایی، "فِر:ver" در زبان آلمانی، " پرَ:pra" در زبانِ سانسکریت و " pro" در زبانِ لاتین است. چنانکه از وانگاره ( =تصویرِ ) زیر نیز پیداست، نویسنده خواهانِ این بوده است که از واژگان با پیشوندِ " pro" در ترگویه یِ واژه یِ " فرَنافتن" بهره ببرد.
اکنون اگر ما پیشوندِ " فرَ" را از کارواژه هایِ " فرَنافتن" و " فرَنَفتن" برداریم، آنچه می ماند " نافتَن:nāftan" و " نَفتن:naftan" است.
از سویِ دیگر بنابر فرهنگنامه دهخدا ما می دانیم که کارواژه یِ " پنافتن/پنامیدن" به چمِ "منع کردن، بازداشتن، مسدود کردن" بوده است. اکنون اگر ما " نافتن/فرنافتن" را با " پنافتن" از نظر معنایی همسنجی کنیم، درمی یابیم که " پ" در اینجا پیشوندِ " مخالف، در برابرِ " می باشد.
شاید بپرسید که کجا ما در زبانِ پارسی " پ" را در نقشِ " مخالف، دربرابر" داریم؟
تنها بسنده می کند که به واژگانِ " آلودَن /پالودن" بنگرید تا دریابید " پ" در اینجا نقش " مخالف، دربرابر" را دارد.
( من در اینجا به ریشه پیشوندِ " پ" نمی پردازم. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسگشت:
1 - رویبرگهایِ 32، 107، 116، 121 ، 156، 157 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی"
2 - ستونِ 851 از " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته " کریستین بارتولومه"
لقب
فرنام : بنام ، مشهور، نام پرآوازه، شهیر ، ( لقب و نام خانوادگی هم کار برد دارد )
فرنام : فرنام به معنی دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور .
فرنام یعنی نام باشکوه و پادشاه نام ها و فردی که دارنده نام پر اوازه هست . . .
اسم پسر عزیزم هم فرنامه. . .
اسم پسر عزیزم هم فرنامه. . .
نام باشکوه/ بسیار زیبا.
نام با شکوه /نام یکی از سرداران دلاور شاپور /نام نیک/اللخصوص در این دوره بسیار نام جذاب و پر مسمایی است.
فرنام : /far nām/ فَرنام به معنی بهترین نام، بالاترین نام. اسم فَرنام مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری پسر است .
اسم منم فرنامه ولی انصافا خیلی اسم خوبی
معنی:نام باشکوه . برتر نام
معنی:نام باشکوه . برتر نام
نام زیبا و باشکوه
یکی از سرداران شاپور.
نامت به شکوه وعظمت برسه
واقعآخیلی اسم زیباییه
واقعآخیلی اسم زیباییه
به معنی بزرگ با عظمت باشکوه اسم منم فرنامه
اسمی زیبا و پر عظمت
اسمم فرنامهم
فرنام به معنی باشکوه و باعظمت
خوب میدانم همه اسمشو دوست داره ولی
جای فرنام اینجاست❤❤❤❤❤🌷🌷🌷
فرنام به معنی باشکوه و باعظمت
خوب میدانم همه اسمشو دوست داره ولی
جای فرنام اینجاست❤❤❤❤❤🌷🌷🌷
نام باشکوه و پر عظمت
باشکوه
وعظمت
وعظمت
باشکوه و عظمت
میزون
کسی که نامش بلند آوازه و با شکوه است.
با شکوه
بالاترین نام
عنوان اصلی
نام اصلی
نام اصلی
بهترین نام
نام نیک
نام برتر
نام پرشکوه
نام برتر
نام پرشکوه
فر در شاهنامه تاجی است که از طرف خداوند به پهلوانان داده میشود و دارنده فر پادشاهیست که از طرف خدا انتخاب شده است.
نام ایزدی، ایزدنام، نام پرشکوه
والانام. نام والا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)