فربد

فرهنگ اسم ها

اسم: فربد (پسر) (فارسی) (تلفظ: farba(o)d) (فارسی: فَربد) (انگلیسی: farbod)
معنی: شکوهمند، دارای جلال، ( فر = شکوه و جلال، بد/، bad/، /، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، نگهبان یا محافظِ شکوه و جلال، ( به مجاز ) دارای شکوه و جلال، فر به معنى زیاد و بد به معنى قد است پس فربد یعنى قد بلند، باشکوه
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم فارسی

پیشنهاد کاربران

فربد ( پارسی میانه: Xwarrahbūd ) یکی از دبیران شاهنشاهی ساسانی در سده چهارم میلادی در زمان حکومت شاپور دوم بود. فربد به گفته منابع ارمنی در جنگ های شاپور با روم اسیر شد. او در دوران حضورش در روم، یونانی
...
[مشاهده متن کامل]
آموخت و کتابی دربارهٔ دستاوردهای شاپور دوم و ژولیان نوشت. فربد همچنین کتابی را از یکی از یاران اسیرش به نام راستسخوان ( Rāstsakhwan ) از پارسی به یونانی ترجمه کرد. آگاثیاس در سده ششم میلادی در کارهایش از این کتاب استفاده کرد.

فربد
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/فربد_(دبیر)
glorious = فربد
اسم برادر من فریده واسم خودم باربد واسم فربد خیلی قشنگیه وتاریخی است
فربد، درست شده از دو بخش است . نخست far و سپس bood این واژه ها را ببینید parvat , pahAd, parbood. هر سه به معنی کوه هستند که فربد هم یکی از این سه است اما برای شناخت بهتر به این واژه نگاه کنید farbahi. فربهی یا فروهی . فروشی . به معنی تابش نور زدن نور بر زمین ، سپیده یا همان پگاه . لحظه برخوردنور به زمین فر بهی یا فروشی است
...
[مشاهده متن کامل]

اگر بخش نخست واژه را با فربد یکی بدانیم اختلاف در بخش دوم است بین بهی . و بد pahi. &Bood وهی به معنی هستی و زمین است اما به نظر boodبه معنی بلندی ارتفاع استواری باشد

فربُد یک کلمه ی ساده می باشد که به معنای انسان راستگو و درستکار می باشد و با فربَد که کلمه ای مرکب به معنای نگهدارنده شکوه و فر میباشد، متفاوت است
فربد یعنی جلال وشکوه، صاحب قدی بلند
چطوری فربد ؟
فربد یعنی نگهبان روشنایی
شکوهمند
فربد به معنی شکوه و جلال. عظمت
اسم پسرمو فربد گذاشتم و افتخار میکنم که هم ایرانیه اصیله هم شبیه اسم خودمه
من اسم پسرم رو فربد گذاشتم و واقعا از اینکه اسم پسرم مثل اسم خودم ریشه و اصالت ایرانی داره خوشحالم و به خودم میبالم
من اسم فربد رو دوس دارم آریایی عشق است
مبارز وباشکوہ
این اسم به معنی بزرگوار و کسی که دارای شکوه و جلال است.
بزرگ مرتبه دارای جاه و جلال اشاره داره به بزرگی و عظمت خداوند بلند مرتبه و کسی که مناعت طبع داره اسم پسر عزیز من هم فربد هستش خوشحالم که اسمش رو خیلی دوست داره ❤️
درست کِردار ، دین دار
دارای جلال و شکوه. . .
اسم پسرم فربد هست. . این نام و همیشه دوست داشتم. یکی از دلایلش این که به دوران هخامنشیان مربوط هست.
فربد به معنی راستکار و درستکار هم هست یا همان راستی و درستی
صاحب عظمت و بزرگی. قدبلند. . . اسم پسرم فربد گذاشتم
فربد یعنی دارای جلال و شکوه، قدبلند و دارای عقیده و فطرت پاک، نام پسرم را با افتخار فربد گذاشته ام.
فربد یعنی پر جلال باشکوه زیبا قد بلند اسم اصیل ایرانی اسم پسرم رو فربد انتخاب کردم
فربد
نام یکی از سرداران بزرگ زمان هخامنشیان
فربد یعنی شکوه و جاودانی من از این اسم ایرانی که دارم خیلی خوشحالم
فربد یعنی شکوه و جلال ، بلند قامت
من واقعا از اسمی که دارم خوشحالم و به اسمم افتخار میکنم و با صد تا اسم عربی عوضش نمیکنم

شکوه و جلال
فربد یعنی قدرت یک ملت
بلند قد وپرشکوه وجلال

فربد یعنی نگهبان شکوه و جلال فر = شکوه بد=نگهبان
بلند مرتبه
فربدیعنی دارای شکو و عظمت و بلند قامت ، قد بلند
شکوه. جلال. شکىل وقد بلند

فربد یعنی شکوه و جلاه

نام فربد به معنی فرشته و نگهبان عظمت و شکوه است

فربد یعنی نگاهبان فر و شکوه؛ مجازا یعنی دارای فر و بزرگی
بد صورت دیگر پَت در پهلوی است که معنای صاحب و نگهبان می دهد.
شکوه خداوند
واژهٔ فربد مرکب از کلمهٔ ( فَر ) به معنای شکوه و جلال، شأن والا و بلند مرتبه و نیکویی و پسوندِ ( بُد ) به معنای صاحب و خداوندِ چیزی یا صفتی است. بدین ترتیب معانیِ صاحبِ شأن و مقام، کسی که شکوه و جلال دارد و نیز کسی که منشِ والا و و کردارِ نیکو دارد، از واژهٔ فربد فهمیده میشود.
فربُد، یک کلمه ترکیبی است از دو واژه "فـَر" و "بُد" که در اصل به صورت "فَـرپَـت" بوده، و در طول زمان به بُد تغییر یافته است.
مانند "سپهبُد" و "ارتشبُد" که بر همین مبنا و این ریشه ها ساخته شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

فـَـر. [ ف َ / ف َرر ] ( اِ ) شأن و شوکت و رفعت و شکوه .
بد. [ ب َ ] ( پسوند ) صاحب و خداوند. ( برهان قاطع ) . و آن پسوندی است که به آخر اسم ملحق شود، در اوستا "پئی تی" یا "پتی" بمعنی مولی و صاحب، در پهلوی "پَـت"، در فارسی "بَد" ( اصلاً بفتح باء ولی امروز بضم تلفظ کنند ) . ( از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین )
آذربد. اسپهبد. باربد. دبیربد. سپهبد. فهلبد. کاروگ بد ( گاروک بد ) ( رئیس کارگران سلطنتی و غیره ) ، کهبد. گاهبد. مان بد ( رئیس خانواده ) . هربد. هوتخشبد ( رئیس مهنه ) . هیربد. ( از یادداشتهای مؤلف ) .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس