فرهنگ اسم ها
معنی: بالابرنده و افرازنده، ( صفت فاعلی از فراختن )، ( در قدیم ) افرازنده، بر پادارنده
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
خداوند خورشید و گردنده ماه
فرازنده تاج وتخت و کلاه.
فردوسی.
فروزنده اختر کاویان فرازنده تخت و بخت کیان.
فردوسی.
- برفرازنده ؛ فرازنده. آنکه چیزی را چون درفش و جز آن افراشته سازد و برپا کند : که ای برفرازنده آسمان
به جنگش گرفتی به صلحش بمان.
سعدی.
- سرفرازنده ؛ سرفراز. مفتخر : مهان جهان پیش تو بنده اند
وز آن بندگی سرفرازنده اند.
فردوسی.
رجوع به فراز شود.فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
فرازنده :فَرازنده به معنی بالابرنده و افرازنده
برافراشته
بالا رونده، فراروینده
آرش ها و برابرهای یاد شده در �فرهنگ معین� و �فرهنگ عمید� را نارسا و نادرست می دانم؛ زیرا فراز در خودِ چیزی است که فراز می یابد یا فرامی روید؛ نه آنکه ابزاری برای چنین کاری.
آرش ها و برابرهای یاد شده در �فرهنگ معین� و �فرهنگ عمید� را نارسا و نادرست می دانم؛ زیرا فراز در خودِ چیزی است که فراز می یابد یا فرامی روید؛ نه آنکه ابزاری برای چنین کاری.
بلند کننده، برپا کننده، افرازنده