فراز

/farAz/

مترادف فراز: ارتفاع، اوج، بالا، بلندی، قله، جمله، عبارت، سربالایی، عرشه، باز، گشاده، بسته، مسدود

متضاد فراز: پستی، نشیب

معنی انگلیسی:
closed or open, above, below, up, down, near, behind, top, summit, acclivity, anode, [word with opposite sets of meanings] open or closed, above or below, up or down, eminent, head, high, overhead, slope, supra-

فرهنگ اسم ها

اسم: فراز (پسر، دختر) (فارسی) (تلفظ: farāz) (فارسی: فَراز) (انگلیسی: faraz)
معنی: اوج، بلندی، ( به مجاز ) خوب، خوش، جای بلند، بلندترین بخش از جایی، باز، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خوبی و خوشیِ حال و وضع، دارای وضع رو به بالا، دارای وضع روبه بالا و ( به مجاز ) خوب، بخش بالایی چیزی
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

فراز. [ ف َ ] ( ص ) پهن شده و پخش گردیده. || سرکش ، اعم از مردم نافرمان و اسب سرکش. || بلندشونده و بالارونده. || بلند. ( برهان ).
- به فراز شدن . فرازرفتن. رجوع بدین کلمات شود.
|| جمعآمده. ( برهان ). در این معنی بیشتر با فعل های آمدن ، آوردن ، شدن و گردیدن همراه آید. رجوع به ذیل ترکیبات آن شود. || گشاده و باز کرده شده. ( برهان ). باز. ( یادداشت بخط مؤلف ).
ترکیب ها:
- فرازآمدن . فرازشدن. فرازکردن. فرازگردیدن. فرازگشتن. در این معنی از اضداد است و بمعنی بسته نیزآید. رجوع بدین کلمات شود.
|| بسته. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
زستن و مردنت یکی است مرا
غلبکن در چه باز یا چه فراز.
ابوشکور بلخی.
تا پاک کردم از دل زنگار حرص و طمْع
زی هر دری که روی نهم در فراز نیست.
خسروانی.
من و او هر دو به حجره در و می مونس ما
باز کرده در شادی و در حجره فراز.
فرخی.
هریکی همچو نهنگی و ز بس جهل و طمع
دهن علم فراز و دهن رشوت باز.
ناصرخسرو.
ره بیرون شد از عشقت ندانم
در هر دوجهان گویی فراز است.
انوری.
خواه ظلَم پاش و خواه نور کزین پس
دیده خاقانی از زمانه فراز است.
خاقانی.
غالب آمد خنده زن ، شد دراز
جهد می کرد و نمی شد لب فراز.
مولوی.
در معرفت بر کسانی است باز
که درهاست بر روی ایشان فراز.
سعدی.
در این معنی همواره با یک فعل ربطی یا یک رابطه همراه است. || ( نف مرخم ) بمعنی فروز باشد که از افروختن است. ( برهان ). در این معنی باید با کلمه ای چون «آتش » ترکیب شود، و در آن صورت مأخوذ از مصدر فرازیدن باشد، چه آتش فراز یعنی آتش فروز. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اِ ) بلندی. ( برهان ). سربالایی. مقابل نشیب :
شیب تو با فراز وفراز تو با نشیب
فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب.
رودکی.
زمین چون ستی بینی و آب رود
بگیرد فراز و نیاید فرود.
ابوشکور بلخی.
که روزی فراز است و روزی نشیب
گهی شاد دارد گهی بانهیب.
فردوسی.
که هر کس که دید آن دوال و رکیب
نپیچد دل اندر فراز و نشیب.
فردوسی.
نشیبهاش چو چنگال های شیر درشت
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمله عبارت . توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است .

فرهنگ معین

(فَ ) [ په . ] ۱ - (اِ. ) بلندی ، اوج . ۲ - سربالایی . ۳ - (ص . ) باز، گشاده . ۴ - بسته . ۵ - جمع . ۶ - (ق . )کنار، نزد، پیش . ۷ - نخست ، ازل .
( ~ . ) [ فر. ] (اِ. ) جمله ، عبارت .

فرهنگ عمید

۱. بالا.
۲. بلندی.
۳. [مقابلِ نشیب] سربالایی: آرزومند کعبه را شرط ا ست / که تحمل کند نشیب و فراز (سعدی۲: ۴۵۸ ).
۴. [قدیمی] جمع، فراهم.
۵. [قدیمی] کنار.
۶. [قدیمی] نزدیک.
۷. (بن مضارع فراختن و فراشتن و فرازیدن ) = افراشتن
۸. [مقابلِ بسته] [قدیمی] باز.
۹. [مقابلِ گشوده] [قدیمی] بسته. دیده ز عیب دگران کن فراز / صورت خود بین و در او عیب ساز (نظامی۱: ۶۵ ).
۱۰. [قدیمی] نزد، پیش. &delta، در معنای ۸ و ۹ از اضداد است.
* فراز آوردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. فراهم آوردن، گرد کردن.
۲. پیش آوردن: نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز / می خوش بوی فراز آور و بربط بنواز (منوچهری: ۵۱ ).
* فراز آمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. رسیدن.
۲. نزدیک شدن.
۳. پیش آمدن.
۴. بازآمدن.
۵. پدید شدن: به خسته درگذری صحّتش فراز آید / به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد (سعدی۲: ۳۹۸ ).
جمله، عبارت، کلام.

فرهنگستان زبان و ادب

{rising action} [هنرهای نمایشی] بخشی از پِی رنگ که با رخدادی هیجان انگیز آغاز می شود و به سمت نقطۀ اوج پیش می رود

دانشنامه عمومی

فراز (فیلم). فراز ( انگلیسی: Faraaz ) فیلم هندی اکشن زندگی نامه ای هندی - زبان، تولید سال ۲۰۲۲ است که توسط هانسال مهتا کارگردانی شده است و شرکت تی - سریز و بنارس میدیا وورکز تهیه کنندگی آن را بر عهده داشته اند. بازیگران اصلی فیلم جوهی بابار، عامر علی، آدیتیا راوال، زهان کاپور، جاتین سارین و پالاک لالوانی هستند. فیلم اولین بار در روز ۱۵ اکتبر ۲۰۲۲ در جشنواره فیلم لندن به نمایش درآمد[ ۱] و در روز ۳ فوریه ۲۰۲۳ در هند اکران شد. [ ۲]
عکس فراز (فیلم)

فراز (موسیقی). در تئوری موسیقی، فراز ( فرانسوی: phrase ) به معنای یک واحد از موسیقی دارای متر ( موزون ) است که به تنهایی دارای یک احساس موسیقایی کامل است. در یک فراز موسیقی، از موتیفها و فیگورهای مختلف استفاده می شود و با ترکیب کردنِ فرازها، جمله ها و پاساژها ساخته می شوند و ملودی قطعه به دست می آید.
اگر یک دوبیتی با موسیقی همراه شود، به ملودی هر مصراع یک فراز می گوییم. فرازها معمولاً خود دارای دو قسمت مبتدا ( سؤال ) و خبر ( جواب ) هستند. درون هر فراز اجزای موسیقایی کوچک تری می توان یافت که به آن ها موتیف می گوییم. دو یا چند فراز که به هم وصل شده اند را یک جمله می نامیم. فرازها ممکن است دو تا چند میزان باشند ولی بیشترشان چهار میزان دارند. فرودی که در انتهای هر فراز اجرا می شود معمولاً یک فرود کاذب است، اما فرودی که در پایان یک جمله اجرا می شود کامل است. [ ۲]
عکس فراز (موسیقی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

rise (اسم)
فراز، پیشرفت، سربالایی، ترقی، صعود، طلوع، قیام، ترقی خیز

ascendancy (اسم)
فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء

height (اسم)
فراز، تکبر، ارتفاع، بلندی، عرشه، رفعت، علی، آسمان، ارتفاعات، جای مرتفع، در بحبوحه

altitude (اسم)
فراز، ارتفاع، بلندی، مقام رفیع

ascendency (اسم)
فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء

ascent (اسم)
فراز، سربالایی، ترقی، عروج، صعود، فرازروی

loftiness (اسم)
فراز، علی، علو

open (صفت)
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، روباز، بی ابر، مفتوح، ازاد، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه

closed (صفت)
محرمانه، فراز، مسدود، بسته، محصور

above (حرف اضافه)
مافوق، فوق، بالای، فراز، بالای سر

فارسی به عربی

ارتفاع , صعود , غرفة علویة , مستوی عالی , وسام

پیشنهاد کاربران

{فَراز} بُنِ کنونی {فَرآختن} است که از دو بخش ساخته شده است:
1 - فَر:پیشوندی است در پارسی برابر {به پیش، به جلو}
2 - آختن:کارواژه ای برابر {کِشیدن، بالا کشیدن، بر افراشتن}
با نِگاه به ساختار این واژه، چَمِ این واژه نیز آشکار میشود.
بِدرود!
سلام
فراز اسم پسر هست که به معنی جای بلند، بلندترین بخش از جایی، بلندی، باز هست.
فْرآز: ( Frāz ) : اندر زبان پهلوی به چیم ( معنی ) پیش و جلو= ( forth ) ، ( forwards ) هست.
و واژه های دیگر با این واژه ساخته شده است این چنین هستند:
۱ - ( Frāz abgandan ) :فرآزاَبگندن: ( throw forward ) :به پیش پرتاب کردن.
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - ( Frāz az ) :فرآزاَز:جدا از: ( apart from ) .
۳ - ( Frāz brēhēnidan ) :فراز برِهِنیدن ( برهنید، برِهِنیده، برِهِن، برِهِنش ) : ( create ) :آفریدن.
۴ - ( Frāz griftan ) :فرآزگریفتن: ( appoint ) :گماردن، ( perform ) : به انجام رساندن.
۵ - ( Frāz ō ) : فرآزاو: ( up to ) : تا آن اندازه.

فراز ( پیش، بالا، والا، رفیع و معانی دیگر )
فراز از ریشه هندواروپائی پر - per یا پیش، در جلوی و گذر گرفته شده. در فارسی میانه فرار دارای معانی مانند پیش، جلو، بالا، والا و پیش کش و در بعضی زبانهای هند و ارو پائی ریشه per معنی گذرگاه، پل و دژ را نیز میدهد مانند واژه پل و گذرگاه در اوستا پرتوش pretysh ودر زبان لاتین معنی بندرگاه میباشد ولی در سانسکریت واژه پرایاتی prayati معنی پیش بردن میباشد در لاتین و یونانی نیز معانی بندرگاه و گذرگاه آمده. پس واژه های زیادی از ریشه per درانگلیسی وارد شده مانند ford، رود فرات، port، sport. fare، . ferry
...
[مشاهده متن کامل]

( چنانچه مشاهده میشود دگردیسی و فرگرد ریشه این واژه در زبانهای وابسته با معانی متفاوت ولی کاملا پیرو فرمول های واژه شناختی و اتیمولوچی تدوین شده اند
در معرفت بر کسانی است باز
که درهاست بر روی ایشان فراز. سعدی

فراز چندین آرش دارد. نگارنده " جُملهٌ" تازی رابرابر با ( فراز ) پارسی میداند. !
Excerpt
Passage
Citation
pericope
فراز، واژه ایست مشترک بین فارسی وفرانسه. فرازدرمقابل فرود یانشیب فارسی است به معنی بالاوبلند، مانندسرفراز، فرازمندو. . . امابه معنی "جمله"وعبارت فرانسه است، مانندفرازی یافرازهایی ازنامه امام علی به مالک اشتر.
سربلند
فُراز :نزدیک ، بالا
به زند و پازند بیاموز که جهان فُراز گویند :تا به کسانی که از صدمین سال آگاه نیستند بگویند : …
زند وَهومن یشن
بلندی
سربلند و سرافراز
اوج بلندی
فراز: در پهلوی فْراز frāz بوده است.
( ( بدین نامه چون دست کردم دراز
یکی مهتری بود گردنفراز. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 220. )

"فراز" در برابر واژه تازی "عبارت"
کاربری پرسشی داشتند که در برابر آمیخته "عبارتند از" چگونه برابری داریم که می توانیم
بگوییم "بدین گونه"
کارهای روزانه ما بدین گونه اند" عبارتند از"
بلند، برپا، استوار
نام پسر من فرازه به معنای صعود و بلندی من خیلی دوسش دارم در عین زیبایی خیلی هم کمه اسمی نیست که به وفور باشه
فراز به معنی سربلند
1. بلندی، بلندا، اوج، مانند بر فراز آسمان ها
2. گزیده یا بخشی از یک متن، مانند فرازی از نهج البلاغه ( در این معنا، این واژه فارسی نیست بلکه همان عبارت phrase در انگلیسی است )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس