فدام

لغت نامه دهخدا

فدام. [ ف َ / ف ِ ] ( ع اِ ) دهان بند آتش پرستان و عجمیان که وقت آب خوردن بدان دهان را بندند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سرپوش ابریق. ( منتهی الارب ). || صافیی که بر دهانه ابریق نهند تا آنچه در آن است بدان تصفیه گردد. ( اقرب الموارد ). || پالونه. || دستار. ( منتهی الارب ). در این معنی منتهی الارب ضبط لغت را به تشدید ثانی هم آورده است. || پتفوزبند گاوان. ( منتهی الارب ). در این معنی هم در منتهی الارب به تشدید و تخفیف دال هر دو آمده است.

فدام. [ ف ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ فَدْم.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فَدْم شود.

فدام. [ ف ِ ] ( ع اِ ) غمامة. ( اقرب الموارد ).

فدام. [ ف َدْ دا ] ( ع اِ ) سرپوش ابریق. || پالونه. ( منتهی الارب ). فدام بمعنی صافی. ( اقرب الموارد ). رجوع به فدام [ ف َ / ف ِ ] شود.

فدام. [ ف َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 73 هزارگزی جنوب خاش و 18 هزارگزی خاور شوسه خاش به ایرانشهر. دارای 36 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچکی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان .

فرهنگ عمید

دستار.

پیشنهاد کاربران

بپرس