فاکتور

/fAktor/

مترادف فاکتور: سیاهه، صورت، صورتحساب، عامل، عملگر

برابر پارسی: سازه

معنی انگلیسی:
invoice, factor, bill

لغت نامه دهخدا

فاکتور. [ تُرْ ] ( فرانسوی / انگلیسی ، اِ ) عامل. ( از وبستر ). || حق العمل کار. ( حییم ). || در اصطلاح بازار، برگهای کوچک صورت خرید جنس را فاکتور می گویند. این استعمال درست نیست.

فرهنگ فارسی

صورتحساب، سیاهه، سیاهه فروش، صورت اشیائ فروخته شده
( اسم ) صورت حساب سیاهه فروش .

فرهنگ معین

(تُ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - برگه ای حاوی فهرست و قیمت اجناس فروخته شده که فروشنده به خریدار ارائه می کند، صورت - حساب ، برگ خرید. (فره ). ۲ - چند جمله ای یا عددی که چند جمله ای یا عددی مفروضی بر آن بخش پذیر باشد (ریاضی )، عامل . (فره ).

فرهنگ عمید

۱. عامل، عامل موثر.
۲. (ریاضی ) هریک از مقسوم علیه های یک عدد یا یک عبارت جبری.
= صورتحساب

دانشنامه عمومی

فاکتور (بازرگانی). برگ خرید ( فرانسوی: facture ) یا فاکتور یک سند تجاری است که توسط فروشنده برای خریدار صادر شده و محصولات، مقادیر و قیمت های توافق شده برای محصولات و خدمات که توسط فروشنده برای خریدار فراهم شده را ثابت می کند. از دید فروشنده این برگ خرید یک برگ خرید مشتری است. از دید خریدار این برگ خرید یک برگ خرید است. [ ۱]
برگ خرید نشان می دهد که خریدار باید مبلغ توافق شده را به فروشنده بپردازد. وقتی گفته می شود «ما برای آن ها برگ خرید مشتری صادر کردیم» یعنی «آن ها به ما پولی بدهکارند»؛ برعکس وقتی گفته می شود «آن ها برای ما برگ خرید صادر کردند» یعنی «ما به آن ها پولی بدهکاریم».
پیش برگ عبارت است ار سیاهه خریدی که فروشنده از مبدأ به عنوان پیشنهاد فروش یا تعین ارزش کالا یا خدمات و شرایط فروش با تعین مدت اعتبار به درخواست خریدار و به نام وی صادر می نماید که باید به تأیید مرکز تهیه و توزیع مربوط برسد.
عکس فاکتور (بازرگانی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

بیجک

مترادف ها

invoice (اسم)
صورت حساب، صورت، سیاهه، فاکتور

facture (اسم)
صورت حساب، فاکتور، عمل یا طریقه ساختن هر چیزی

factor (اسم)
عامل، نماینده، ضریب، عامل مشترک، فاکتور، حق العمل کار، عامل محافظت در برابر نور آفتاب

multiplier (اسم)
افزاینده، ضرب کننده، ماشین حساب، فاکتور، چند برابر کننده، مضروب فیه، تکثیر کننده، دستگاه تقویت کننده، افزایش دهنده، وسیله افزایش

divisor (اسم)
مقسوم علیه، بخشیاب، بخشی، فاکتور

driving force (اسم)
فاکتور

فارسی به عربی

عامل , فاتورة

پیشنهاد کاربران

برگ خرید
خریدبرگ
سازه برگ
"پدیدارنده"
در برخی گزاره ها واژه ی پدیدارنده را می توان به جای فاکتور/عامل به کار گرفت.
در گرمایش زمین چندین فاکتور/عامل موثر بوده است.
در گرمایش زمین چندین پدیدارنده کارساز بوده است.
فاَکتور
واژه مصوب:
reciept, bill, invoice, facture ( fr. )
برگ خرید
برگه ای حاوی فهرست و قیمت اجناس فروخته شده که فروشنده به خریدار ارائه می کند
متـ. صورت حساب
[عمومی]
خریدنامه
معادل فارسی:صورتحساب، برگ جریمه
خصوصیات، امتیازات

بپرس