فانسلخ

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
سلخ (۳ بار)
ف (۲۹۹۹ بار)

«انْسَلَخَ» از «انسلاخ» به معنای از پوست بیرون آمدن است; و اصل آن از «سَلَخَ الشّاةَ» یعنی «پوست گوسفند را کند»، گرفته شده است.
کندن پوست حیوان. گویند «سَلَخْتُهُ فَانْسَلَخَ» لازم و متعدی آمده است. تمام شدن و گذشتن ماه را به طور استعاره سلخ و انسلاخ گفته‏اند در مجمع گوید: انسلاخ خروج شی‏ء است از آنچه پوشیده، اصل آن از سلخ به معنی کندن پوست گوسفند است . . چون ماههای محترم منقضی شدند مشرکان را هر کجا که یافتید بکشید. در «حرم» گذشت که مراداز اشهر حرم چهار ماه مهلت است نه ماههای است نه ماههای حرام مشهور. * . کندن روز از شب ظاهراً بردن نور از مکان شب است و می‏شود گفت ذرّات هوا در دات خود ظلمانی است نور آفتاب در آنها نفوذ می‏کند و پیوسته تبدیل به امواج حرارت شده و در ذرات هوا و زمین جذب می‏شود و چون وقت غروب دیگر نور نرسید. روشنائی به طور کلّی از ذرّات کنده شده آنگاه مردم در ظلمت قرار می‏گیرند. * . آیات ما قبل درباره یهود است و «عَلَیْهِمْ» در این آیه راجع به آنهاست. و به حضرت رسول دستور است که به آنهابخواند و خبر دهد. و نیز ظاهر آن است که ایه اشاره به قصّه مخصوصی است که یهود از آن خبر داشتند. در تفسیر برهان از حضرت رضا علیه السلام نقل شده: بلعم بن باعورا اسم اعظم می‏دانست و دعا می‏کرد مستجاب می‏شد. به فرعون متمایل گردید و آنگاه که فرعون در طلب موسی و یارانش بود از وی خواست دعا کند تا خدا موسی و یارانش را از رفتن باز دارد. او به الاغ خویش سوار شد تا در پی موسی برود. الاغش از رفتن ایستاد. شروع کرد به زدن آن. الاغ به اذن خدا به زبان آمد و گفت: چرا مرا می‏زنی؟ می‏خواهی با تو بیایم تا بر علیه پیامبر خدا و قوم نیکوکار دعا کنی. الاغ را مرتب می‏زد تا کشته شد در نتیجه اسم اعظم از زبان او بیرون رفت و آن است قول خداوند «فَاَسْلَخَ مِنْها...». این حدیث در المیزان ازتفسیر قمی نقل شده و نیز از درّ منثور از ابن مسعود نقل کرده که: او مردی از بنی اسرائیل بود به نام بلعم بن ابر و از همان کتاب از ابن عباس آمده بلعم بن عوراء و در لفظی بلعام بن عامر همان است مه اسم اعظم به او داده شده بود. در المنار نیز روایات زیادی در این زمینه نقل کرده و در آخر تصریح می‏کند که اعتمادی به آنهاندارد. در تورات سفر اعداد باب 22 بند پنجم تا آخر باب 24 پیامبری به نام بلعام بن بعور ذکر شده که پادشاهی به نام بالاق از او خواسته بر بنی اسرائیل لعنت کند و او نکره است و هنگام رفتن به نزد بالاق سوار الاغی بوده که در راه الاغش به زبان آمده و آن را سه بار کتک زده است و هاکس در قاموس کتاب مقدس ذیل بلعام مخنصر آن را نقل می‏کند. می‏شود گفت که نقل قرآن مجید حقیقت این واقعه است و او پیامبر نبوده بلکه مردی بوده که بعضی از آیات خدا را می‏دانسته است. مشروح سخن آنکه اگر این قضیّه درباره بلعم صحّت داشته باشد گمان من این است که او مقداری از همان علم را می‏دانسته که وزیر سلیمان به وسیله آن تخت ملکه سباء را از مسافت زیادی پیش سلیمان حاضر کرد و در سوره نمل ذکر شده است. و در نتیجه سوء استفاده از علم خود و یا عمل نکردن به موجب آن، علم از دستش رفته و مورد غضب خدا شده است. در مجمع از عدّه‏ای نقل شده که مراد از آیه امیّه بن ابی صلت ثقفی شاعر است کتابها را خواند و دانست که خداوند به زودی پیامبری خواهد فرستاد و امید داشت که او حضرت رسول صلی اللّه علیه و اله و سلم باشد و چون آن حضرت مبعوث گردید. حسد ورزید... «و ایمان نیاورد)خداوند «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیناهُ» را درباره او نازل کرد. و نیز نقل شده که درباره ابو عامر راهب که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم او را فاسق نامید و با حضرت مخالفت کرد نازل شده است. در مجمع و جوامع الجامع از حضرت باقر علیه السلام نقل شده: اصل آن درباره بلعم است سپس خداوند آن را بر هر که در مقابل هدایت خدا هوای خویش را پیروی کند مثل زده است. خلاصه آنکه آیه شریفه حال کسی را که می‏داند و عمل نمی‏کند مجسّم می‏نماید یعنی: بر آنها بخوان داستان کسی را که آیات خود به دو دادیم از آیات ما بیرون رفت (مثل بیرون رفتن مار از پوست خود و یا مثل انداختن شخص لباس خود را) شیطان به دنبال او شد و او را یافت تا از گمراهان گردید. اگر می‏خواستیم او را به وسیله آن رفعت می‏دادیم ولی او به پستی گرائید و هوس خویش را پیروی کرد حکایت وی حکایت سگ است اگر بر او هجوم بری پارس می‏کند و زبان بیرون می‏کند و اگر او را واگذاری باز پارس می‏کند (نصیحت کنی یا نه سودی ندارد چون می‏داند و نمی‏کند) این است حکایت آنانکه آیات ما را تکذیب کرده‏اند داستانها را بخوان شاید اندیشه کنند.

پیشنهاد کاربران

بپرس