غیاثی. ( اِخ ) دیوان وی در لاهور1924 م. و 1933 م. چاپ شده است.( از الذریعة الی تصانیف الشیعة ذیل دیوان غیاثی ).
غیاثی. ( اِخ ) دهی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسا که در 24هزارگزی جنوب باختر داراب و 3هزارگزی شمال راه شوسه فسا به داراب قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 317 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه ، حبوبات و جالیزکاری است. شغل اهالی زراعت و قالیبافی است. راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
غیاثی. ( اِخ ) دهی کوچک است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 24هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 3هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه قرار دارد. سکنه آن 24 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
غیاثی. ( اِخ ) استرآبادی. همان غیاث استرآبادی است. رجوع به همین اسم و قاموس الاعلام ترکی شود.
غیاثی. ( اِخ ) تونی شغل وی مکتب داری بود و مطلع زیر از اوست :
بوقت رحلتم چون ضعف بر قدرت شود غالب
من و چشم عنایت از علی بن ابیطالب.
( از تحفه سامی ص 161 ).
غیاثی. [ ] ( اِخ ) عبدالملک بن محمد غیاثی. از ابی عمروبن یحیی و عبداﷲبن منازل صوفی حکایت دارد، و ابوحازم عبدویی از او حدیث کند. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184 ).
غیاثی. [ ] ( اِخ ) محمدبن حسین غیاثی بصری ، مکنی به ابوعلی. از عیسی بن اسماعیل تینه روایت کند، و ابوبکر صولی از او روایت دارد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184 ).
غیاثی. [ ] ( اِخ ) محمدبن عبدالغفاربن عبدالسلام بن علی بن احمدبن عبیداﷲبن محمدبن سعدویه بن بشربن اسحاق بن ابراهیم غیاثی. وی منسوب به جد اعلای خویش است و بقولی به سلطان غیاث الدین نسبت دارد. او از خانواده معروفی است. از ابوسعید عبداﷲبن احمدبن محمد طاهری حدیث شنید، و ابوسعید سمعانی نیز از وی سماع حدیث کرد. مرگ او به سال 540 هَ. ق. بود. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185 ).