غنچه

/qonCe/

مترادف غنچه: شکوفه، غنجه، نوگل

معنی انگلیسی:
bud, bloom

فرهنگ اسم ها

اسم: غنچه (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: qonče) (فارسی: غنچه) (انگلیسی: ghonche)
معنی: گل ناشکفته، نوگل، ( در گیاهی ) گلی که شکفته نشده و هنوز گلبرگ ها و کاسبرگ هایش فشرده و جمع اند، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دهان کوچک و زیبای معشوق، در گیاهی گلی که شکفته نشده و هنوز گلبرگ ها و کاسبرگ هایش فشرده و جمع اند، در قدیم به مجاز دهان کوچک و زیبای معشوق، گلی که هنوز باز نشده و برگهایش به هم فشرده اند، مجازا ل و دهان معشوق
برچسب ها: اسم، اسم با غ، اسم دختر، اسم فارسی، اسم طبیعت، اسم گل

لغت نامه دهخدا

غنچه. [ غ ُ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) گل ناشکفته باشد به تازی بُرعوم گویند. ( فرهنگ اسدی ). نَور. ( منتهی الارب ). گل ناشکفته. گلی که هنوز باز نشده است. ( ناظم الاطباء ) :
چو سر کفته شد غنچه سرخ گل
جهان جامه پوشید همرنگ مل.
عنصری ( از فرهنگ اسدی ).
آستین برزده ای دست به گل برزده ای
غنچه ای چند از او تازه و نو برچده ای.
منوچهری.
انصاف مرا ز غنچه خوش می آید
کو دامن خویشتن فراهم گیرد.
خیام.
باد سحری گذر به کویت دارد
زآن بوی بنفشه راز مویت دارد
در پیرهن غنچه نمی گنجد گل
از شادی آنکه رنگ رویت دارد.
انوری.
غنچه عقیق یمن ، کرد برون از دهن
گشت زرافشان چمن چون کف صدر کبار.
خاقانی.
نه با یاران کمربندم چو غنچه
نه بر خصمان سنان سازم چو سوسن.
خاقانی.
دلی که بال و پری در هوای خاک بزد
ندید خواب شکفتن چو غنچه تصویر.
خاقانی.
نه همچو گل که چو در مهد غنچه بنشیند
دو هفته دگر از ناز انتظار دهد.
ظهیر فاریابی.
چو از خسرو چنان فرمان شنیدند
ز شادی همچو غنچه بشکفیدند.
نظامی.
غنچه بخون بسته چو گردون کمر
لاله کم عمر ز خود بی خبر.
نظامی.
بود چون غنچه مهربان در پوست
آشکارا ستیز و پنهان دوست.
نظامی.
گر بلبل محنت زده عاشق بوده ست
باری دل غنچه از چه خون آلوده ست.
کمال اسماعیل.
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازه تر.
مولوی ( مثنوی ).
روزی دهنی بخنده بگشاد
غنچه ، دهن تو گفت خاموش.
سعدی.
در او دم چو غنچه دمی از وفا
که از خنده افتد چو گل برقفا.
سعدی ( بوستان ).
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست.
حافظ.
غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد.
حافظ.
- غنچه قالی ؛ صورت غنچه ها که در قالی بافند. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) :
یکسر قماش هستی ما رنگ غفلت است
خواب است همچو غنچه قالی بهار ما.
خان آرزو ( از بهار عجم ).
|| حبابه. سوارک. کوپله. حباب آب. غوزه. غوزه آب. رجوع به غنچه آب شود. || گنبد. رجوع به گنبد شود. || مجازاً دهان معشوق : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

غنجه:گل ناشکفته، گلی که هنوزشکفته وبازنشده
گلوله کرده غنده .

فرهنگ معین

(غُ چِ ) (اِ. ) ۱ - گل ناشکفته . ۲ - حباب آب . ۳ - گنبد.
( ~. ) گلوله کرده ، غنده .

فرهنگ عمید

گلی که هنوز شکفته و باز نشده، گل ناشکفته.

دانشنامه عمومی

غُنچه گل ناشگفته، نیمه شکفته یا نیمه باز را گویند. [ ۱]
در ادبیات فارسی از غنچه بسیار یاد شده است. [ ۲] گاهی لب های معشوق به غنچه تشبیه شده است. حافظ می گوید:
عکس غنچه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

گل ناشکفته

مترادف ها

mouth (اسم)
مدخل، دهانه، بیان، غنچه، دهان

knop (اسم)
لاوک، غنچه، بر امدگی، دکمه، قبه، قلاب نخ

bud (اسم)
شکوفه، جوانه، غنچه، تکمه

button (اسم)
غنچه، تکمه، دکمه، هر چیزی شبیه دکمه

gemma (اسم)
جوانه، غنچه، دکمه، جرثومه، الفکه، نرم تن یا صدف گرد کوچک خوراکی

فارسی به عربی

برعم

پیشنهاد کاربران

در پست های پایین تر گفته دو دوست نظرم را به خود جمع کرد
1 - واژه "غُن" در برخی شهرهای خراسان معنای گِرد و جمع کردن دارد؛ ( رختهایت را غُن کن ) به چم ( رختهایت را جمع کن ) ،
همچنین واژه "غُند" نیز در فرهنگنامه های" اسدی نخجوانی، جهانگیری و قاطع" به چم بهم پیچیده، گردآمده و جمع شده آمده است،
...
[مشاهده متن کامل]

2 - به کردی کلهری، شکوفه:چیچگه، شیفَه/ غنچه:خومچه
آنجا که فرمودید به کردی غنچه میشود خومچه
دوستان خَم با خُم / خُمار ریشه یکسان دارد ( هر چند همگی از کم آمده اند و در کمان نیز به کمینه و خمیده بودن آن اشاره شده است ) از این واژه میتوان فهمید خم شدن ؛ کم و کوتاه شدن را بهمراه داشته و همچنین در گذشته شراب را در خمره بار می اوردند که شکلی نزدیک به دایره و گرد مانند را داشته یعنی خمره ای ( شلوار خمره ای نیز از آن امده بود در 30 سال پیش )
در هر رو چه غنچه از خمچه و خومچه آمده باشد چه از آنچه که گفتم یعنی کندچه ( که به احتمال فراوان با گردش ک به غ و ن به م و حذف د به غن تبدیل شد ) همگی به کوچکی و گرد و جمع بودن آن اشاره دارد؛ توضیح اینکه قمقمه به دلیل اینکه گرد و خم بوده به قمقمه معروف شد یعنی خمخمه بوده ؛ بسیار مشکوک به هر دو مورد گفته شده می باشد و ظاهرا هر دو از یکدیگر امده اند.
در پاسخ به اون دوستی که گفتن به جای جمع کردن از غن استفاده کنیم باید بگویم برای جمع در آدینه که جمعه میشود واژه add لاتین با ادینه ایرانی یکی میباشد و اَد را بعنوان جمع میشناسیم ؛ واژه هنگ نیز به معنای جمع و اتفاق نیز میباشد که بنیابی شده است. هر چند میشود برای جمع نیز استفاده کرد اما از نگر بنده بهتر است برای جمع از اَد استفاده کنیم ؛ برای نو آوری و بدعت و مشتق به نظر بنده بهتر است از غُن یا غنچ استفاده کنیم .
مثلا غنچش کرد = در کار بدعت آورد = نو آوری آورد = مشتق و خرده کاری به کار وارد کردن
کارو غنچش نکن = در کار بدعت و نوآوری ( مشتق ) نیار
تو کار غنچه آورد = در کار بدعت آورد. مشتق به کار وارد کرد ( توضیح اینکه غنچه زدن یعنی مشتق زدن / مشتق گرفتش از چیزی )

ریشه یابی قنداق
برای درک بهتر مثال زیر را میزنیم و سپس به سراغ ریشه یابی میرویم
بچه قنداقی را همه ما شنیدیم ؛ یعنی بچه ای که در قنداق است حال قنداق چیست ؟ قُنداق از قُند امده و با غنچ و غنچاق و بنچاق یکی می باشد ؛ قنداق کُنداک بوده برای اثبات آن بهترین مثال آن قند یا candy میباشد ؛ قندی و شیرینی را در لاتین کندی مینامند پس با قیاس قنداق و شکل گذشته آن ( تبدیل ق به ک ) به کُنداک میرسیم. . . .
...
[مشاهده متن کامل]

کودک = که دَک = ریز اندام ( دَک و پوز یعنی ادعا / توقع / اندام ( اندام = اند آم = ضریب بستن به آمدن = منظور مشتق بستن بوده = عضو را در فارسی امروزی و هرات اندام مینامند ) )
کوچک = که چَک = ریز دانه و . . . . پس دَک یا داک یعنی توقع / جلو آمده / عضو و . . . . ( راجبه دک بیشتر میدانم اما نمینویسم تا از اصل خارج نشویم ) ؛ بخش اول کنداک یعنی کَند از که اند آمده یعنی عضو و مشتق کوچک و داک ( که افسوسانه برخی آنرا اک مینامند و میگویند تنها یک پسوند است ) در حقیقت داک میباشد یعنی جلو آمده ( اینجا انرا تازه آمده بخوانید ) پس قنداق یا کنداک یعنی عضو کوچک جدید و غنچه یعنی عضو کوچک ( قن چه ( قند چه ) پس
قنداق که دوستان آنرا در انتهای تفنگ یا در قنداق کودک اشاره کردند به عضو/ بخش و جایگاه کوچک اشاره دارد و غنچه نیز کندچه ( کُند ( که اند ( اند = and = اندر = اینتر = در هم اوردن چند چیز = ضریب بستن ) ) چه ) بوده یعنی مشتق شده یا بخش کوچک از هر چیزی
گستره واژه کند و قند از اسیای کوچک تا اروپا رفته و در بیشتر زبان های دنیا استفاده شده است.

در جواب اون دسته پانتورچ های بی سواد که میگن غنچه ریشه ترکی داره اینو اتیمولوژی ترکیه نوشته تو سایت اتیمولوژی هم موجوده : 👇🏻
Fars�a k�kenli bir s�zc�k olan goncanın s�zl�k
anlamı ise tomurcuktur. Hen�z a�ılmamış �i�ekler i�in kullanılan bu kelime, tasavvuf edebiyatında tazeliği ve gen�liği simgeler
...
[مشاهده متن کامل]

در جواب به دکتر تهرانی. اتیمولوژی ترکیه گفته غنچه ریشه فارسی داره و در زبان سغدی نیز ذکر شده است و این واژه هم از اوستا وارد سغدی شده. حال قبول اصلا فارسی همون دری هست و لهجه هست نه زبان و ساخت دربار تورچ
...
[مشاهده متن کامل]
هست. سغدی چطور؟؟ زبان سغدی ( زبان ایرانی تبار دسته شرقی ) هم ساخت دربار تورچ هست؟؟ نکنه سغدی ها هم تورچ هستن؟؟ و در پاسخ ادعای تو که هر حرفی که غ داره و آخر هر کلمه ای که چه هست ترکیه باید بگم نه احمق الاغ هر کلمه ای که در ترکی غ داره اکثرا ریشه سغدی و یا چینی باستانی داره. برای مثال واژه ( kağıt ) به معنی ثبت کردن در ترکی بری ریشه یابی کنی درمیابی که ریشه چینی داره. و یا واژه اتاق که اصلیش میشه اتاغ ریشه سغدی داره. و یا تامغا که باز ریشه سغدی داره. کلا اکثر واژگان ترکی که غ دارن سغدی هستن و یا به احتمالی چینی.

کلمه غنچه ، تورکی است چون اولا در زبان دری حرف غ وجود نداره ، کلماتی که واجد حرف غ هستند اگه عربی نباشند تورکی هستند مثل باغ
ثانیا پسوند چه یک پسوند اصیل تورکی است که در کلمات تورکی مثل دشکچه ، تپانچه و . . . مشاهده میشه
...
[مشاهده متن کامل]

ثالثا زبان دری یک زبان پسوندی نیست بلکه زبان تحلیلی هست مثل عربی
رابعا لغتنامه دکتر شاهمرسی این کلمه رو تورکی معرفی کرده و اصل کلمه قونچا است .
خامسا این کلمه توسط تورکان چوواش و ساکن سیبری که هیچ هندی تباری اون ها رو ندیده استفاده میشه که حاکی از تورکی بودن این کلمه است.
سادسا تورک ها هزاران سال بر ایران حاکم بوده اند لذا طبق معمول ، عقلا حکم میکنند که اصل بر این است که لغات و اصطلاحات تورکی وارد زبان دری شده اند نه برعکس مگر این که دلیل متقنی خلاف آن را ثابت کند که در ما نحن فیه ، چنین امری مشهود نیست
سابعا زبان دری یا به عبارت دقیق تر لهجه دری ، یک لهجه ساختگی و جعلی در دربار امپراطوران بزرگ تورک بوده و فاقد اصالت است و از بین مردم در مضی زمان ، ایجاد نشده لذا برای کلمات بدیهی و عامیانه مثل عواطف و احساسات و عشق و ازدواج و طلاق و کتاب و اتاق و قاشق و غیره معادل ندارد و با وجود تشکبل ماشین لغت ساز پهلوی موسوم به فرهنگستان زبان ادب و دری ، هنوز ضعف و نقص این لهجه مشهود است به همین مناسبت است که یونسکو لهجه دری را زبان مستقل ندانسته بلکه به عنوان لهجه سی و سوم زبان عربی معرفی کرده است . . .
اسن قالن .

غنچه
فارسی ژ نداره؟ پس کلمه واژه از کجا اومده؟ یا مژه؟ بعدشم عزیز من چرا جواب بیربط میدی اخه؟؟فارسی کجا تحلیلیه؟ فکر کنم فارسی رو با عربی اشتباه گرفتی که میگی ژ نداره یا تحلیلیه.
فارسی زبان پسوندیه تحلیلی نیست. مطمئنی اشتباه نگرفتی؟
...
[مشاهده متن کامل]

از میان همه مثال هات فقط چی پسوندی با اصالت ترکی بود. بقیه فارسی بودن. البته منو به شک انداختی دوباره چک کردم ولی همه فارسی بودن. ما اومدیم اینجا چیزی یاد بگیریم نیومدیم اطلاعات نادرست و متعصبانه بذاریم تو سایت. حالا مگه چی میشه ترکی اسم ساز هاش از خودش نباشه؟ اسمون به زمین میاد؟ نه.

پسوند چه که در فارسی هست ریشه ای کاملا فارسی داره
این پسوند فکر میکنم در گذشته ژه بوده. که در واژه هایی مانند نایژه هم به این شکل مشاهده میشه
گل نا شکفته
خانه گل. [ ن َ / ن ِ ی ِ گ ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غنچه گل. || گل :
گردون بنای حسن ترا بر زمین گذاشت
روزی که رنگ خانه ٔگل را بهار ریخت.
دانش ( از آنندراج ) .
|| گلخانه. جایی که در آنجا گل بعمل می آورند. ، خانه گل. [ ن ِ گ ُ] ( اِخ ) قریه ای است بفاصله 29500 گزی جنوب غربی قلات غلزائی ولایت قندهار، بین خط 66 درجه و 44 دقیقه و 30 ثانیه طول شرقی و خط 32 درجه و 3 دقیقه و 54 ثانیه عرض شمالی. ( از قاموس جغرافیای افغانستان ج 2
...
[مشاهده متن کامل]

همچنانکه دوست گرامی ما گفتند واژه غن یا همان غند به چم گرد کردن و جمع کردن میباشد ک در پارسی سیستانی و خراسانی کاربرد دارد
و غنچه نیز به چیزی ک جمع شده باشد میگویند برای نمونه هنگامیکه مار خودش را جمع میکند میگویند مار خودش را غنچه کرده است ، پس چه زیباست ک ما بجای جمع کردن تازی از واژه ایرانی غند کردن بهره ببریم
...
[مشاهده متن کامل]

جناب ادمین! شکوفه با غنچه فرق داره! شکوفه حالتش باز شده ست ولی غنچه باز شده نیست.
به کردی کلهری، شکوفه:چیچگه، شیفَه/ غنچه:خومچه
به ترکی غنچه میشود = بورچوک
نهال میشود= فیدان
جوانه میشود = فنر
به ترکی غنچه = بورچوک
به ترکی نهال = فیدان
به ترکی جوانه = فنر
درود ُ سپاس
واژه "غُن" در برخی شهرهای خراسان معنای گِرد و جمع کردن دارد؛ ( رختهایت را غُن کن ) به چم ( رختهایت را جمع کن ) ،
همچنین واژه "غُند" نیز در فرهنگنامه های" اسدی نخجوانی، جهانگیری و قاطع" به چم بهم پیچیده، گردآمده و جمع شده آمده است،
...
[مشاهده متن کامل]

واژه گُنده نیز درخور نگرش است که بجز معنای بزرگ، در گذشته به چم گِرد، گِرده، چانه خمیر و کوفته گوشت بکار می رفته و همان معنای غُن و غُند را می رساند.
بدین سان غُن چه یا غنچه، معنای گِرده کوچک یا بهم پیچیده کوچک را می یابد.
از سوی دیگر غُن یا غین در زبانهای لری و کردی معنای ( ک و ن= سُرِین ) را در پارسی دارد که در اصل همان بار معنایی گرد را داراست؛ کونچه، غونچه و غنچه= گرد کوچک

معنی غنچه:شکوفه
غُنچِهیدن .
غُنچِهاندن.
معنی واژه ی غنچه به گیاهی میرسد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس