غموص

لغت نامه دهخدا

غموص. [ غ َ ] ( ع ص ) رجل غموص الحنجرة؛ یعنی سخت دروغگوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کذاب. ( اقرب الموارد ). || یمین غموص ؛ بمعنی یمین غموس. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَموس شود. || ( اِخ ) نام یکی از دو شِعری ̍. غُمَیصاء. ( اقرب الموارد ). شِعرای شامیه. رجوع به شِعری ̍ شود.

غموص. [ غ ُ ] ( ع مص )هامون شدن زمین. ( تاج المصادر بیهقی ). پست و مغاک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پست بودن زمین. ( از تاج العروس ). || رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رفتن و ناپدید شدن در زمین. ( از اقرب الموارد ). || دورمعنی و باریک شدن سخن. ( منتهی الارب ).دور شدن سخن از فهم. ( از اقرب الموارد ). پیچیدگی.

پیشنهاد کاربران

بپرس