غاغ

لغت نامه دهخدا

غاغ. ( اِ ) پودینه. ( آنندراج ). پونه. پودنه. حبق. فودنج و رجوع به پونه شود.

غاغ. ( اِ ) نانی است روغنی که خشک می کنند ( در تداول خراسان ) کاک هم در قدیم می گفته اند و در منتهی الارب بسیار این کلمه آورده شده است. در تداول امروز تهران بنوعی نان خشک بی روغن ( تست دراژه ) سوخارین گویند. معرب آن کعک است. و رجوع به کعک و کاک شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پودینه پونه .

گویش مازنی

/ghaagh/ غوزک دست و پا

پیشنهاد کاربران

در گویش عشایر استان فارس؛ و نیز عربهاخمسه ؛ به نان خشک و هر چیزی که خشک شده باشد و بعضا هم به انسان باریک و خیلی لاغر نیز می گویند غاغ.
نان غاغ یا به عربی خبز غاغ گویند.
کلمه غاغ ، پارسی است.
نوعی پرنده که نوک ( دماغ ) درازی دارد و پای چشمش گود و دراز دارد و گونه اش تو رفته است،

بپرس