عین القضات همدانی عبدالله بن محمد

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] عبدالله بن محمد، عین القضات همدانی، فقیه، حکیم و عارف، مکنی به ابوالفضائل، معروف به قاضی همدانی، در سال 476ش، برابر با 492ق، در همدان به دنیا آمد.
ولی چون پدر و جدش از میانه بودند، به میانجی نیز معروف شده است. قاضی، در جوانی در زادگاه خویش به کسب علوم متداول پرداخت و به سرعت در ادب و حکمت و کلام مایه ور شد و به سبب مهارتی که در فقه پیدا کرد، به عنوان قاضی و مدرس منصوب گردید و با وجود جوانی، شهرت و نفوذ فراوان پیدا کرد و همین امر باعث برانگیخته شدن حسد و رشک فقها و متکلمان شد.
وی به تحصیل حکمت و عرفان و کلام و ادب عربی پرداخت و نظر به مطالعه بسیار در آثار امام محمد غزالی، مع الواسطه شاگرد او نیز محسوب می شد. احمد غزالی با آن همه عظمت مقام، در مکتوب های خود بدو، او را قرةالعین خطاب می کرد. وی بیشتر اطلاعات خود را از راه تحقیق و تتبع شخصی فراهم آورد. افکار و عقاید او در عمر کوتاهش مبین کمال نبوغ اوست.
فلسفه و کلام، طبع حقیقت جوی وی را قانع نساخت و گرفتار بحران های روحی شد و همین امر، او را دچار شک و شبهه کرد. پس از آشنایی با آثار امام محمد غزالی تا حدی خاطرش آرام گرفت و چندی بعد با احمد غزالی آشنا شد و به او دست ارادت داد و همانند احمد غزالی در بیان عقاید خود بی پروا بود. همین صراحت در گفتار باعث بدگمانی متشرعه شد.
عزیزالدین از مستوفیان سلاجقه با عین القضات، دوستی کامل داشت؛ از سوی دیگر عزیزالدین به دشمنی با ابوالقاسم درگزینی وزیر سلطان محمود بن محمود و سلطان سنجر برخاست.
وزیر اخیر که بسیاری از رجال و بزرگان علم را به حیله و تزویر نابود کرده و خود نیز در پایان به پاداش اعمال زشت خویش به دار کشیده شد، نقشه قتل عین القضات را طرح کرد و با دسته ای از عوام الناس - که حسودان و بدخواهان عین القضات بودند - توطئه چید و محضری ترتیب داد و وی را به کفر و دعوی الوهیت متهم کرد و فقها نیز به قتل این جوان دانشمند فتوی دادند، پس وی را مقید به بغداد فرستادند. قاضی، مدتی در بغداد زندانی بود و در همین زندان رساله ی معروف «شکوی الغریب عن الأوطان الی علماء البلدان» را به زبان عربی، خطاب به علمای عصر نوشت و در آن که مشحون از نکات عرفانی و فلسفی است، اتهاماتی را که به وی نسبت داده بودند، رد کرد و به برخی شبهات نیز پاسخ گفت. وی را از بغداد، مجددا به همدان بازگردانیدند و در شب 7 جمادی الآخر 525ق، برابر با 509ش، بر در مدرسه ای که ظاهراً محل تدریس او بود، بر دار کردند و سپس جسدش را با نفت و بوریا آتش زدند.

پیشنهاد کاربران

بپرس