عکس

/~aks/

مترادف عکس: پرتره، تصویر، تمثال، شمایل، نقش، خلاف، ضد، مخالف، نقیض، وارو، وارونه

برابر پارسی: فرتور، نگاره، رُخش، رخش، فَرتور

معنی انگلیسی:
photograph, picture, image, reverse, contrary, antithesis, converse, illustration, inverse, inversion, likeness, photo-, portrait, reflection, representation, semblance, shot

لغت نامه دهخدا

عکس. [ ع َ ] ( ع مص ) باشگونه کردن و گردانیدن لفظ و سخن و جز آن. ( از منتهی الارب ).بازگونه کردن. ( دهار ). واشگونه کردن. ( المصادر زوزنی ). مقلوب کردن سخن. ( از اقرب الموارد ). باشگونه کردن. ( حدائق السحر وطواط ). || آخر چیزی را در اول آن آوردن ، و بجای یکدیگر گردانیدن اجزای چیزی را. ( از منتهی الارب ). بازگرداندن آخر شی به اول آن. ( از تاج المصادر بیهقی ). ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). و آن جمله است عکس «بلیة» در قبر، زیرا عرب در جاهلیت ، بلیه و شتر را به صورت معکوس بر قبر صاحب خود می بستند تا بمیرد. ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن ستور. || کشیدن عنان اسب را بسوی خود تا برگردد. ( از منتهی الارب ). کشیدن سردابه را بسوی خود تا به عقب برگردد. ( از اقرب الموارد ). || مهار شتر بر دست او بستن تا رام گردد. ( از منتهی الارب ). دست شتر واکردن بستن. ( المصادر زوزنی ). بینی شتر با دست وی بستن تا رام شود. ( تاج المصادر بیهقی ). ریسمان بستن در «خطم » شتر تا «رسغ» دو دست او تا رام شود. ( از اقرب الموارد ). || شیر ریختن در خوردنی. ( منتهی الارب ). شیر بر خوردنی ریختن. ( تاج المصادر بیهقی ). «عکیس » را بر طعام ریختن. ( از اقرب الموارد ). || چیزی را بسوی زمین کشیدن و آن را به شدت فشار آوردن و به زمین زدن. || خم کردن و بازگرداندن سر شتر را. || بازگرداندن کاری را بر کسی. || منصرف کردن کسی را از کار خود. ( از اقرب الموارد ). || تافتن. تابیدن ؛ عکس شعاع آفتاب. ( فرهنگ فارسی معین ).

عکس. [ ع َ ] ( ع اِ ) آنچه در آب و آینه و امثال آن از اشیاء پیدا میشود. ( غیاث اللغات ). عکس شاخص در آینه و جز آن ، آنچه را که منطبع میشود در آن بطور باژگونه. ج ، عُکوس. ( ناظم الاطباء ). تصویری که از شی یا شخص در آب و آیینه و جز آن پیدا شود. ( فرهنگ فارسی معین ). ناهمتا. ( دستوراللغة ). خیال که در چشم یا در آب و آیینه افتد از شی خارجی ، و فرتور یعنی عکس نور و روشنائی آب و آیینه و امثال آن.( یادداشت مرحوم دهخدا ). فرتور و شبحی که از شاخص درآب و آیینه و جز آن پیدا و ظاهر میشود. ( از ناظم الاطباء ). اطلاق عکس بر دو معنی آید، گاهی مراد آن می باشد که شبح و لون چیزی در چیزی دیگر که مقابل وی به منزله مرآة باشد افتاده بود، و گاه مقصود آن میگردد که شبح و لون چیزی از تحت چیزی دیگر که شفاف یا رقیق باشد بروز کند و با لفظ کشیدن و افتادن به صله «در»، و با لفظ افگندن و زدن به صله «بر» مستعمل است. ( از آنندراج ). || پرتو. پرتاب : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

برگرداندن، باژگونه کردن، وارون کردن، صورت شخص یاشی ئ یامنظرهای که بادستگاه مخصوص عکاسی گرفته شود
۱ - برگرداندن وارونه کردن . ۲ - تافتن تابیدن : عکس شعاع آفتاب ۳ - تصویری که از شئ یا شخص در آب و آیینه و جز آن پیدا شود . ۴ - صورت شئ یا شخص یا منظره ای که با دستگاه عکاسی برداشته شود ۵ - پوشاندن حاشیه باطرحهای خفیف گلها و جانوران . ۶ - هر قضیه ای که محمول و موضوعش متعین باشد چون محمول را موضوع کنیم وموضوع را محمول آن را عکس خوانند و چون مقابل موضوع بعدول موضوع کنیم و مقابل محمول بعدول محمول آن را مقابل خوانند و چون مقابل ها را منعکس کنیم آن را عکس خوانند . یا عکس مستوی . آنست که عین موضوع را محمول کنیم و عین محمول را موضوع کنیم چنان که در قضیه انسان ناطق است گوییم ناطق انسان است و شرط است در بقائ صدق و کیف یعنی اگر اصل صادق باشد باید عکس آن هم صادق باشد و اگر اصل موجبه باشد باید عکسش هم موجبه باشد چنان که در قضیه هر انسانی حیوان است که عکس آن قضیه جزئیه موجبه است ( بعضی حیوان ها انسانند ) یا عکس نقیض . آن بود که نقیض جزئ دوم را اول ( نقیض محمول ) و عین جزئ اول را محمول جزئ دوم قرار دهیم با شرط بقائ صدق و مخالفت در کیف ( بعضی گویند : در عکس نقیض نقیض هر یک از موضوع و محمول را بجای هم قرار دهیم ) مثال اول : انسان حیوان است . و حیوان انسان است . مثال دوم : انسان حیوان است و بعض لا حیوان لا انسان است . یا عکس و طرد . یکی از صنایع شعری و آن چنانست که در یک مصرع یا نیم مصراع الفاظ مصراع یا نیم مصراع قبل را قلب کرده مکرر سازند : در چهره تو دیدم لطفی که می شنیدم لطفی که می شنیدم در چهره تو دیدم . ( میرزا غازی ترخان وقاری ) باده چه کنی پنهان پنهان چه کنی باده ? و از جمله آنست که در کلامی کلمه به کلمه از آخر بگیرند و بر عکس ترتیب بخوانند و آن بر دو نوعست : یکی آن که از ترتیب عکس همان کلام حاصل شود : درمی داری و داری کرمی کرمی داری و داری درمی . دوم از ترتیب عکس بیت دیگر حاصل شود : باحسان تویی حاتم برفعت تویی کسری بفرمان توی آصف ببرهان تویی عیسی . ( سلمان ساوجی ) چون عکس کنیم این بیت باختلاف وزن حاصل شود : عیسی تویی ببرهان آصف تویی بفرمان کسری تویی برفعت حاتم تویی باحسان . و این را مسکون معکوس نیز گویند .
آنچه در آب و آینه و امثال آن از اشیائ پیدا میشود عکس شاخص در آینه و جز آن آنچه را که منطبع میشود در آن بطور باژگونه

فرهنگ معین

(عَ کْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) برگرداندن ، وارونه کردن . ۲ - تابیدن . ۳ - (اِ. ) تصویر انسان یا هر چیز دیگری که توسط دوربین عکاسی گرفته می شود.

فرهنگ عمید

۱. برگرداندن، باژگونه کردن، وارون کردن.
۲. (اسم ) صورت شخص، شیء، یا منظره ای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته می شود.
* عکس وطرد: (ادبی ) در بدیع، آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیم مصراع آورده در مصراع یا نیم مصراع دیگر قلب و مکرر کند، مانند این شعر: در چهرۀ تو دیدم لطفی که می شنیدم / لطفی که می شنیدم در چهرۀ تو دیدم.

فرهنگستان زبان و ادب

{converse} [ریاضی] در مورد یک گزارۀ شرطی، گزاره ای که از جابه جایی مقدم و تالی آن به دست می آید متـ . عکس قضیه converse of theorem
{photograph, photo} [مهندسی نقشه برداری] نمایشی از اشیا که براثر تابش امواج الکترومغناطیسی بر لایۀ حساسی مثل برومور نقره حاصل شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به تصویر ایجاد شده به وسیله دوربین عکاسی عَکس می گویند.
عنوان یاد شده به مناسبت در کلمات معاصران در باب صلات و نیز مسائل مستحدثه و استفتائات آمده است. به قول مشهور، نماز گزاردن در برابر عکس و تصویر جانداران مکروه است. با پوشیده بودن روی آن کراهت رفع می شود. برخی قدما کراهت را به مجسمه اختصاص داده اند. ← عکس گرفتن مرد از زن نامحرمعکس گرفتن مرد از زن نامحرم حرام نیست، مگر آنکه مستلزم کار حرامی باشد، مانند لمس کردن بدن او و یا نگاه کردن به موها یا جاهایی از بدن زن که نگاه کردن به آنها جایز نیست. ← نگاه کردن به عکس نامحرمبه تصریح بسیاری از معاصران، نگاه کردن به عکس نامحرم حکم نگاه کردن به او را ندارد. بنابر این، نگاه کردن به بدن نامحرم از روی عکس بدون قصد لذت در صورت عدم ترتب مفسده بر آن، بدون اشکال است، مگر آنکه صاحب عکس را بشناسد. البته اگر صاحب عکس تقیدی به حجاب شرعی نداشته باشد، نگاه کردن به عکس بی حجاب او که به طور متعارف آن مواضع را از نامحرم نمی پوشاند، حتی در صورت شناخته بودنش جایز است. استفاده ازعکسهای مبتذل وفسادانگیز، به هر نحو، و نیز پخش، ترویج و خرید و فروش آنها جایز نیست. ← عکس گرفتنعکس گرفتن حکم نقاشی را ندارد. بنابر این، عکس گرفتن از جانداران؛ اعم از انسان و حیوان اشکال ندارد. برخی معاصران عکس گرفتن از چهره را مکروه دانسته اند. عکس گرفتن با دوربین عکاسی و نیز فیلم برداری در حال احرام جایز است و جزء محرمات احرام به شمار نمی رود.

[ویکی فقه] عکس (ابهام زدایی). عکس ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • عکس (علوم قرآنی)، به معنای جابه جایی اجزای فراز قبلی عبارت در فراز بعدی و دارای کاربرد در علوم قرآنی• عکس (فقه)، به معنای تصویر ایجاد شده به وسیله دوربین عکاسی و دارای کاربرد فقهی• عکس (منطق)، از اصطلاحات علم منطق، دارای دو زیرمجموعه عکس مستوی و عکس نقیض
...

[ویکی فقه] عکس (علوم قرآنی). عکس به جابه جایی اجزای فراز قبلی عبارت در فراز بعدی اطلاق می شود.
از اسلوب های بدیعی قرآن که از محاسن معنوی شمرده شده «عکس» است؛ به این صورت که آن بخش از کلام که جلوتر آمده، به آخر برده شود و آن بخش که آخر بود به جلو برده شود؛
مثال
مانند:۱. (ما علیک من حسابهم من شیء وما من حسابک علیهم من شیء) ؛۲. (یولج اللیل فی النهار ویولج النهار فی اللیل) ؛۳. (ومن یخرج الحی من المیت ویخرج المیت من الحی).

[ویکی فقه] عکس (فقه). به تصویر ایجاد شده به وسیله دوربین عکاسی عَکس می گویند.
عنوان یاد شده به مناسبت در کلمات معاصران در باب صلات و نیز مسائل مستحدثه و استفتائات آمده است. به قول مشهور، نماز گزاردن در برابر عکس و تصویر جانداران مکروه است. با پوشیده بودن روی آن کراهت رفع می شود. برخی قدما کراهت را به مجسمه اختصاص داده اند.
← عکس گرفتن مرد از زن نامحرم
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۸، ص۳۸۳- ۳۸۷.۲. ↑ توضیح المسائل مراجع، ج۱، ص۵۰۱.۳. ↑ المراسم العلویة، ص۶۵.۴. ↑ توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۴۹۰ م ۲۴۳۹.۵. ↑ توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۴۹۰ م ۲۴۳۹.۶. ↑ ارشاد السائل، ص۱۲۴.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۴۴۵، برگرفته از مقاله«عکس».
...

[ویکی فقه] عکس (منطق). عکس یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای تعیین نوع قضیه حاصل از اعمال عکس مستوی و عکس نقیض در هر یک از انواع قضایا است؛ این اصطلاح دارای احکامی می باشد که در این مقاله به آنها اشاره می شود.
تعیین نوع قضیه حاصل از اعمال عکس در هر یک از انواع قضایا ذیل عنوان «احکام عکس» می آید که به احکام عکس مستوی و احکام عکس نقیض تقسیم می شود.
احکام عکس مستوی در قضایا
منظور از احکام عکس مستوی، تبیین تفصیلی این امر است که آیا همه قضایا (حملیه، شرطیه، مطلقه و موجهه) عکس لازم الصدق دارند یا نه، و در صورت اول، عکس مستوی آنها کدام است و چگونه به دست می آید؟
← عکس مستوی موجبه کلیه
عکس نقیض در همه اقسام خود از لحاظ کمیت برخلاف عکس مستوی است؛ به این معنا که قضایای موجبه در حکم سوالب، و سوالب در حکم موجبات است. بنابراین موجبه کلیه به موجبه کلیه بدل می شود و موجبه جزئیه عکس نقیض ندارد و سالبه کلیه و جزئیه به سالبه جزئیه بدل می شود.به حسب جهت نیز عکس نقیض، نقطه مقابل عکس مستوی است؛ یعنی هر قاعده ای که در آنجا برای موجبه ها بیان شد همان قواعد برای سالبه عکس نقیض ثابت است و قواعدی که برای سالبه ها بود در موجبه های عکس نقیض اجرا می شود.

دانشنامه عمومی

عَکس ( برگرفته از واژه هندواروپایی haksi ) یا فوتوگراف ( به انگلیسی: Photograph ) گونه ای تصویر است که بر اثر تابش نور بر یک سطح حساس به نور ( معمولاً فیلم عکاسی یا یک تصویرساز الکترونیکی مانند دستگاه جفت کننده بار یا تراشهٔ سیموس ( به انگلیسی: CMOS ) به دست می آید. بیشتر فرتورها با استفاده از دوربین آنالوگ گرفته می شوند. دوربین آنالوگ از لنز برای واضح سازی طول موج های مرئیِ نور در بازتولیدی که برای چشمان انسان دیدنی باشد استفاده می کند. فرایند ساخت فرتور را عکاسی می گویند. [ ۱] نخستین فرتور در سال ۱۸۲۶ یا ۱۸۲۷ م. به دست ژوزف نیسه فور نیپس ثبت شد. [ ۲] واژه فوتوگراف در سال ۱۸۳۹ توسط سر جان هرشل ابداع شده است و برگرفته از یونانی ( φῶς ( phos به معنای «نور، درخشش، روشنایی» و ( γραφή ( Graphê به معنی «نگارش، نوشتن» با هم به معنی «نگارش با پرتو» است. نباید عکس ( فرتور ) را با تصویر ( انگاره ) اشتباه بگیریم؛ عکس ( جز ) نام دسته ای از تصویرها ( کل ) است.
اولین عکس دائمی، یک کپی حکاکی شده در معرض تماس، در سال ۱۸۲۲ با استفاده از فرایند «هلیوگرافی» مبتنی بر قیر ساخته شده توسط ژوزف نیسه فور نیپس ساخته شده است. اولین عکس های یک صحنه در دنیای واقعی، که با استفاده از یک تاریک خانه ساخته شده است، چند سال بعد دنبال شد، اما روند Niepp به اندازه کافی حساس نبود که برای آن برنامه کاربردی باشد: قرار گرفتن در معرض دوربین برای ساعت ها یا روزها طول می کشد. در سال ۱۸۲۹، نیپس با لوئی داگر مشارکت کرد تا روشی مشابه اما حساس تر و بهبود یافته را انجام دهند. پس از مرگ نیپس در سال ۱۸۳۳، داگور روی گزینه های مبتنی بر هالید نقره متمرکز شد. وی یک ورق مس با روکش نقره را در معرض بخار ید قرار داد و لایه ای از یدید نقره حساس به نور ایجاد کرد. برای چند دقیقه آن را در دوربین قرار داد. تصویر پنهان نامرئی حاصل را در معرض دید با دود جیوه ایجاد کرد. سپس بشقاب را در یک محلول نمک داغ شست تا یدید نقره باقی مانده از آن خارج شود و این کار را سریع انجام داد. وی، این نخستین روند عملی برای ساختن عکس با دوربین را با بهره گیری از نام خودش داگرئوتایپ نام گذاری کرد. وجود آن در ۷ ژانویه ۱۸۳۹ به جهانیان اعلام شد، اما جزئیات کار تا ۱۹ اوت علنی نشد. مخترعان دیگر به زودی پیشرفت هایی را انجام دادند که مدت زمان قرار گرفتن در معرض مورد نیاز را از چند دقیقه به چند ثانیه کاهش داد و این امر باعث شد که عکاسی پرتره واقعاً کاربردی و بسیار پرطرفدار باشد.
عکس عکسعکس عکسعکس عکسعکس عکسعکس عکس

عکس (ترانه اد شیرن). «عکس» ( به انگلیسی: Photograph ) تک آهنگی از هنرمند اهل بریتانیا اد شیرن است که در سال ۲۰۱۵ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم ضرب ( آلبوم اد شیرن ) قرار داشت.
این تک آهنگ در چارت های استرالیا، و دانمارک جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
عکس عکس (ترانه اد شیرن)

عکس (فیلم). عکس ( انگلیسی: The Photograph ) یک فیلم در ژانر کمدی رمانتیک، درام، و رمانتیک است که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به کیت استنفیلد، چلسی پرتی، کلوین هریسون جونیور و کورتنی بی. ونس اشاره کرد. این فیلم در تاریخ ۱۴ فوریه ۲۰۲۰ توسط یونیورسال استودیوز اکران می شود.
عکس عکس (فیلم)

عکس (فیلم ۲۰۰۱). عکس ( به هندی: Aks ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۱ و به کارگردانی راکیش امپراکاش مهرا است. در این فیلم بازیگرانی همچون آمیتاب باچان، راوینا تاندون، مانوج باجپایی، ناندیتا داس، تانوی عظمی، وراجش هیجری، آمل پالکار ایفای نقش کرده اند.
عکس عکس (فیلم ۲۰۰۱)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

عکس (اخترشناسی)
رجوع شود به:رجعت (اخترشناسی)

جدول کلمات

تصویر

مترادف ها

shot (اسم)
تیر، گلوله، پرتابه، گیلاس، عکس، جرعه، تزریق، منظره فیلمبرداری شده، یک گیلاس مشروب، ضربت توپ بازی

picture (اسم)
وصف، صورت، رسم، سینما، تصور، تصویر، عکس، تمثال، منظره، نگار

echo (اسم)
طنین صدا، طنین، پژواک، انعکاس صدا، عکس، توف

photo (اسم)
عکس، عکس برداشتن از

photograph (اسم)
عکس، عکس برداشتن از

vignette (اسم)
شکل، تصویر، عکس

picto- (پیشوند)
تصویر، عکس

فارسی به عربی

حدیث , صورة , طلقة

پیشنهاد کاربران

اسلاید
عکس واژه ای عربی و به معنای واژگون و در برابر می باشد .
در پاسخ به جناب بی نام :
شباهت ایکیز در ترکی به عکس تصادفی می باشد همانند ابرو و eyebrow
عکس ریشه ترکی داره و از ائکیز به معنای دوقلو یا همسان میاد
ناگفته نماند که زبان عربی ا ز زبان های پیرامونی خود از جمله از زبان های ایرانی ، پدید آمده است و حتا واژه های سوره و الله و قرآن از زبان های دیگر گرفته شده اند ، ما حتا یک واژه عربی هم نداریم و هر چه هست ، ایرانی ، عبری ، سریانی ، هندی و لاتین و . . . است .
نما ، نماورد، نمایه ، عکاس : نماگرا ،
سلیم
عکس: واژه ای اربی ست به معنای نمایه، این نمایه می نواند چشم انداز ی از دیده های یک نمایه گر باشد یا نمایه آدمیزادی در هر اندازه دلخاه؛ عکاسی یعنی فروشگاه نمایه انداز و خود عکاس هم نمایه گر یا نمایه انداز ست.
سلیم
عکس: واژه ای اربی ست به معنای نمایه
پیشنهادِ واژه به روشِ گام به گام:
گامِ 1:
ما در زبانِ پارسی پیشوندهایی داریم که عملگری برای " انعکاس" هستند، برایِ نمونه:
بَر، وا، باز، پَژ، واژ، باژ و. . . .
نمونه:
بَر در " بَرگردان"
...
[مشاهده متن کامل]

وا در "وارو"
باز در " بازتاب"
پَژ در " پژواک و پژمردن"
واژ/پاژ/باژ در " پاژگون، باژگون، واژگون"
یا . . . .
گامِ 2:
از میانِ پیشوندهایِ نامبرده در نکته 1، تنها پیشوندهایِ " پَژ، پاژ، واژ، باژ" ویژه یِ عملگرهایِ بازتابی/انعکاسی هستند ؛ پس ما آنها را بکار می گیریم ؛ چراکه ما پذیرایِ افزایشِ پیشوندها در راستایِ کارکردهایِ جداگانه هستیم.
نکته 1: پیشوندهایی همچون " بَر، باز و. . . " کارکردهایِ دیگری نیز دارند، پس ما از آنها درمی گذریم.
نکته 2: ما در اینجا با ریشه یِ پیشوندها سر و کار نداریم و نباید هم داشته باشیم؛ برخی پیشوندها که دارایِ ریختِ آواییِ جداگانه ای هستند، شاید از یک ریشه باشند ولی در گذرِ زمان کارکردِ ویژه یِ خود را پیدا کرده اند و این فرآیند به ما در زایِشِ واژگان یاری می رساند.
گامِ 3:
ما باید همه یِ پیشوندهایی که یک کارکرد را بازنمایی می کنند، به یک ریخت درآوریم، تا افزون بر کاهشِ افسارگسیختگیِ زبانی، بیگانگان نیز هنگامِ آموزش به زبانِ پارسی اندریافتِ ساده تر و روالمَندتری داشته باشند. پس ما پیشوندِ " پژ، پاژ، باژ، واژ" را به یک ریخت درمی آوریم؛ چراکه همه یِ آنها به یک کارکرد بازمی گردند و از میانِ آنها، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "واژگانِ" ناهمسانِ بیشتری بکار می روند و چنانچه دارایِ شمارِ یکسانی از واژگانِ ناهمسان باشند، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "کارواژه"هایِ بیشتری به عنوانِ پیشوند بکار می روند وسرانجام چنانچه از این نظر هم شمارِ برابری داشتند، آنی را برمی گزینیم که دارایِ "نوایِ خوش ساخت تری" باشد. از آنجایی که پیشوندِ " پَژ" را در واژگانِ " پژواک، پژمردن و. . . " داریم، پس، از میانِ آنها پیشوندِ " پَژ" را برمی گزینیم. ( نیاز به یادآوری است واژه " واک" ریختِ اوستاییِ کارواژه یِ " واختن" است، از همین رو ما می توانیم کارواژه یِ " پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" را بکار بگیریم.
گامِ 4:
اکنون که پیشوندِ " پژ" برگزیده شد، آیا این پیشوند باید دارایِ ویژگیِ جدایی پذیری یا ناپذیری باشد؟
همگان می دانیم که تاکنون پیشوندِ " پَژ" پیشوندِ جدایی ناپذیر بوده است؛چنانکه می گوییم:
می پَژمُرَد / بپَژمُرد /. . . .
به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر به ویژه سه آوایی به بالا، بازخوردِ بهتری در میان مُردم دارند و مردم کارکردِ پیشوندهایِ جدایی پذیر را به درستی درمی یابند ( نمونه: پیشوندِ " بَر" ) . هر چند که گفته ها در این زمینه بسیار است، برای اینکه از جُستارِ خود دور نشویم، دیدگاهم را در پیوند با جدایی پذیری/ناپذیریِ پیشوندِ " پَژ" بازمی گویم که جدایی پذیر باشد، بهتر است.
گامِ 5:
اکنون چه واژگانی را می توانیم از این پیشوند بیرون بکشیم:
برای نمونه:
1 - " پَژداختن" با بُن کنونیِ " پَژداز" به چمِ " معکوس کردن"
( داختن را در " پَرداختن" داریم که " دا" در " داختن" با "do" ( زبانهایِ رُمنیک ) و " tun" ( زبانِ آلمانی ) همریشه است و در اینجا به چمِ " کَردن، انجام دادن" می باشد.
2 - "پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" به چمِ " انعکاس دادنِ صدا".
3 - " پژ نِشاندن/پَژ نِشیدن ( پَژ نشستَن ) با بُن کنونیِ " پَژنِشان/ پَژنِشین" به چمِ " به طور معکوس قرار دادن/ قرار گرفتن"
4 - " پَژتاباندن/پژتابیدن" با بُن کنونیِ " پَژتابان/پَژتاب" به چمِ " انعکاس دادن/یافتنِ نور"
( برای نمونه " پَژتابی یا پَژتابِش" به چمِ " انعکاسِ نور" می شود. )
5 - " پَژماره" به چمِ " عددِ معکوس" از کارواژه یِ " پَژماردن" به چمِ " معکوس کردنِ شمارگان" برگرفته شده است.
6 - " پژگذاشتن" به چمِ " برعکس گذاشتن"
.
.
.
ما می توانیم واژگانِ بسیارِ دیگری همچون " پژنهادن، پژساختن و. . . " را نیز بکار آوریم.
در دانشهایی همچون ریاضی هنگامیکه با "تابع معکوس" سر و کار داریم، می توانیم از این پیشوند به همراه کارواژه ای درخور بهره ببریم .
نکته پایانی 3:
شاید شما با دیدگاهِ من در پیوند با گُزینِشِ پیشوندِ " پَژ" ، ناهمسو باشید ولی شما نباید در برابرِ شیوه یِ ساختِ واژگان، چنانکه در بالا آمد، با من به ستیز برآیید؛ چرا که من واژگانی را بدین شیوه می توانم پیش نَهَم که در زبانِ ناسره یا در دیگر زبانها، به شمارِ واژگانِ بیشتری نیاز هست تا خواسته یِ سخن برآورده شود. این روش سراسر خردورزانه است و همین روند را می توانید با پیشوندهایِ دیگر نیز انجام دهید.

به زبان عَسَلیِ کوردی: وینه
در زمان قدیم در زبان ترکی هم همین واژه به معنای عکس استفاده میشد
این واژه سراسر پارسی است. مانایی کهیک تازی از عکس برداشت می کند با مانایی که یک ایرانی برداشت می کند ناهمگون است. تازی واژه معکوس را برداشت می کند و ایرانی مانای تصویر در تازی را می گیرد.
همانگونه که دوستان گفتند این بدین چم است که ایرانی آن مانایی که بلد بوده و اکس بوده را با عکس عربی یکی پنداشته و اینگونه نوشته است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه عکس یک واژه کاملا پارسی است. چون عربی آن می شود صورة این یعنی عکس صد درصد پارسی است.
#اکس یا عکس
عکس واژه تازی است که از عَ کَ س گرفته شده است به چم ( معنی ) فرتور ( تصویر )

ولی واژه اکس یک واژه ایرانی است که به اشتباه به ریخت تازی نگارش می شود:
آریایی و ایران باستان : *H�kṣat یا *kā́ćati به چم ( معنی ) دیدن و فرتور ( تصویر )
...
[مشاهده متن کامل]

اوستایی: ākasat̰ به چم دیدن و نمایش دادن و فرتور
اوستایی: aši. چشم ها
سانسکریت ( هندی کهن که از اریایی و اریایی ریشه شده است ) : Sanskrit�अक्षि� ( �kṣi ) .
پهلوی ( زبان اشکانیان ) خراسانی کهن: aš اش به چم ( معنی ) چشم اهریمن ( شیطان )
پارسی نو: اشک و اکس ( فرتور یا نگاره یا تصویر )
واژه aši اوستایی به زبان اروپاییان راه یافته و. اژگان زیر به چم ( معنی ) چشم را آفریده است:
انگلیسی: eye چشم
فرانسه: œil اویی
ایتالیایی: occhio. اوّکیو
آلمانی: Auge اوگئو
اسپانیایی: ojo اوخّو
پس اکس به چم ( معنی ) نگاره و تصویر را با الف و نه با ع. بنویسیم
و افتخار کنیم که واژه چشم در کشورهای اروپایی و هند از ریشه. اکس و اشک پارسی است
@iranaryan مارا در ایتا دنبال کنید
References
Monier Williams� ( 1899 ) , “अक्षि”, in�A Sanskrit–English Dictionary, �[…], new edition, Oxford: At the�Clarendon Press, �OCLC�458052227, page�0003.

Photo که واژه ای انگلیسی است از واژه فرتور گرفته شده
عکس: صورت شخص یاشیئ یامنظرهای که بادستگاه مخصوص عکاسی گرفته شود.
عکس: یک واژه که مربوط به باور باستانیان میباشد که امروزه به این شکل گفته میشود.
عکس از سه واژه ( عین کا واسا ) میباشد که عین یعنی چشم کا گویشی از گاو واسا در اصل همان سان یا همسان میباشد یعنی همانند. ( عین کا واسا ) یعنی ( همانند چشم گاو ) که این اسم بخاطز این بوده است که انسانها چون به گاو باور اسمانی داشتند و همه چیز را در وجو گاو میدیدند وقتی عکس و تصویر خودشان را در چشم بزرگ گاو میدیدند اینگونه معنی کرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

Aks: عکس
PIE: h₃�kʷs "eye", from�*h₃ekʷ - �“to see”� ‎�* - s
Proto - Indo - Iranian:�*H�kš
Proto - Iranian: *H�xši
Avestan: 𐬀𐬱
Middle Persian: aš "devil eye"
Persian: اش in غاوش
Sanskrit: अक्षि "eye"
...
[مشاهده متن کامل]

Urdu: آنکھ "eye, sight, look"
Armenian: ակն "eye"
Proto - Slavik: oko "eye"
Latin: oclus "eye, sight, vision
Ancient greek: ὄσσε "eye"
Old English: eage "eye"
English: eye
این واژه برساخته از ریشه نیاهندواروپایی *h₃�kʷs به معنی چشم است که آن خود از ریشه *h₃ekʷ - به معنی دیدن و چشم می آید. این الگوی معنایی را میتوان در واژه کردی "وینه" یعنی تصویر دید که از ریشه هندواروپایی *weyd - به معنی دیدن آمده و با ستاک بین در فارسی هم ریشه است.

نگاره
برگردان پارسی "عکس" یا "تصویر" که واژگانی عربی می باشند، � نگاره � است.
Ex – Ekiz - Əkiz - ikiz - اِکس یا اِکیز یا اِگیزEgiz - эгиз - Егіз=عکس، مشابه، مثل هم، دوقلو، هم جنس، هم پای هم، توامان، همایند، همزاد، همانند، شبیه، مانند، مثل، هم تراز، هم وزن، هم اندازه، هم ارز، هم ارزش و. . . - اِکیز قوزادی=دوقلو زائید - بیربیرینه ایکیز یالی= خیلی به هم شبیه هستند، مثل دوقلو می مانند، - اِکس =عکس=یعنی مشابه و مثل و دوقلوی آنچه که از روی آن عکس یا تصویر می گیریم - برعکس= غیر مشابه، غیر شبیه آن چیزی که قبلاً تصویرش را دیدیم یا متصور بودیم ( آن روی سکه )
...
[مشاهده متن کامل]

Ekiz �agalar، ikiz �ocuklar، Əkiz uşaqlar=بچه های دوقلو، بچه های شبیه به هم
ارتباط کلمات فارسی ، انگلیسی با زبان ترکی: poladabady@blogfa. com

رخش ( roxƨ )
ن. ک. به واژ ه یاب پرتو
عکس ایرنایی ( عربی ) فارسی نگار عرب ایرنا عربی ایرنایی معرب ایرنایی شده اگه به فرهنگ واژه برید میبینید که معرب و عرب و عربی عربی هستند فارسی شون رو بالا نوشتم همون جور که اَبَر نوشتم☝ ابر به چم بالا هست به چم فارسیه یعنی ایرناییه نگار فارسیه به جای عکس بگیم نگار
فتو
( = تصویر ) واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ناتیا
آلیگ
رخسار، رخساره
چهره
رخ
نیم رخ
نما

عکس : ریشه ی واژه ی عکس به اخش بر می گردد . اخش را لغت اوستایی پتخش pitaxš می بینیم . لغت پتخش از دو بخش: پیتا=شاه / اخش=چشم تشکیل شده که امروزه آنرا بیدخش - بدخش میخوانند ( همریشه با نام سرزمین بدخشان تاجیکستان ) به معنای صدراعظم بنا بر این اخش همانستکه که امروزه به شکل عکس=تصویر به کار میرود.
پرتور
بهین واژه است در جای عکس.
با سپاس از مهربان فرکیانی که به درستی نوشته اند. و بسیار واژگان داریم این گونه.
آن گه بهتر است واژه ای به کار بندیم که هیچ نشان از تازیان ( ارب ها ) در آن نباشد.
لغت پهلویک ākasī که در اوستایی ā - kas ( ā=به - بر - سوی - بیش kas=نور ) در پارتی میانه *آگس ‘gs خوانده میشده به مانای جلوه، ظهور و بیناب apparent visible است که امروز اکس aks خوانده میشود و ارب آنرا عکس نوشته و لغت عکاس ( =اکسکار - اکسگر ) را از آن جعل کرده است. دانستنی است لغت اربیشده ی معکوس از این ریشه نیست بلکه از لغت اسک به مانای وارونه ساخته شده و همچنین واژگان اکش akSi अक्षि در سنسکریت و **اَخش axš در اوستایی به مانای چشم هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

عکاسی= اکس گری
عکاس=اکس کار
کارگاه عکاسی=اکس خانه
پیرسها ( منابع ) :
Nyberg Pahlavi Dictionary*
**فرهنگ واژگان اوستایی: شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی
همتای دیگر اکس نیز واژه ی فرتور می باشد!

رخ نما
پَرتوره. از پرتو و بازتاب می آید.
تصویر
تصویری است که روی مواد مات به وسیله ترسیم، نقاشی، عکسبرداری یا دیگر فنون هنر گرافیک به وجود می آید.
( = تصویر ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ناتیا ( سنسکریت: ناتیَ )
آلیگ ( سنسکریت: آلیکْه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس