عنبر

/~anbar/

مترادف عنبر: عنبربو، گل گندم، فتنه

برابر پارسی: انبر، زغال اخته، شاهبوی

معنی انگلیسی:
ambergris, amber, ringlets, curls

فرهنگ اسم ها

اسم: عنبر (دختر) (عربی) (تلفظ: anbar) (فارسی: عَنبر) (انگلیسی: anbar)
معنی: ماده ای چرب، خوشبو، و معطر، و معطر که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود و امروزه در عطرسازی به کار می رود
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم دختر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

عنبر. [ عَم ْ ب َ ] ( ع اِ ) نوعی از بوی خوش و آن سرگین ستور بحری است یا چشمه ای است آن را در آن. یا چیزی است که در قعر دریا خیزدو حیوانات بحری میخورد و میمیرد، و بیشتر در شکم ماهی یافته شود. و گویند که نوعی از موم است که بمرور ایام روان گردد و به دریا افتد و موج دریا بر کنار اندازد. گرم و خشک است در دوم ، مقوی دماغ و حواس و اعضای بدن. و مؤنث نیز به کار رود. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). خوشبویی است معروف. گویند آن سرگین جانوری بحری است که بصورت گاو باشد. بعضی گفته اند که منبع آن چشمه ای است در دریا. و صحیح آن است که مومی است خوشبو که در کوهستان هند و چین از زنبور عسل که انواع گیاه خوشبو میخورد بهم می رسد و سیل آن را به دریا میبرد و شست و شو میدهد، و اکثر جانوری بحری آن رافرومیبرد نتواند که هضم کند، آن را بیندازد. و از آن جهت بعضی گمان برند که سرگین آن جانور است. از بعضی ثقات مسموع شده که مگس عسل در میان عنبر یافته اند،و به آتش میگدازد، و این نشان ظاهر است که موم باشد. ( از غیاث اللغات ). ماده سقزی و معطر که در خوشبوی استعمال کنند و مؤنث و مذکر هر دو آید. و آن جسمی است خاکستری رنگ که آن را از موجهای اقیانوس هند به دست می آورند و گویا سرگین کاشالوت بود. ( ناظم الاطباء ). نوعی خوشبو است و آن ماده ای است سخت که نه طعمی دارد و نه بویی. و هرگاه مالیده شود یا سوزانده گردد بویی تند از آن برخیزد. و گویند که عنبر، فضله حیوانی است دریایی ، و یا محصول چشمه ای است در دریا، و یا گیاهی است در دریا که بمنزله علف است در خشکی. بصورت مذکر و مؤنث بکار رود. ( از اقرب الموارد ). هرگاه پرنده ای عنبر را نوک بزند، منقارش در آن میماند و هرگاه بر آن بیفتد ناخنهایش جدا شده در عنبر باقی میماند، و بسا اتفاق می افتد که دریانوردان و عطاران منقار و ناخن پرندگان را در عنبر می یابند. ( زمخشری از تاج العروس ). رطوبتی است که مانند مومیایی منجمد میشود. و از جزیره های دریای عمان و مغرب و چین در وقت جزرو مد دریا داخل بحر میگردد، و صاف او بر روی آب از تحریک موج مجتمع و مایل به تدویر میشود، و او را شمامه نامند و آنچه مخلوط به خاک و ریگ است بجهت ثقل درقعر آب می نشیند و صفایحی و سیاه میباشد، و عنبر تخته ای نامند. و بهترین او اشهب مایل به سفیدی است ، و بعد از آن مایل به ازرقی و زردی ، و بعد از آن مایل به سبزی. و زبون ترین او سیاه صفایحی و بلعی است. و ماهی آن را فروبرده ، جهت اضرار رد کرده باشد، یا آنکه از جهت افراط ضرر، ماهی را کشته باشند و از شکم آن بیرون آورده باشند. و مصنوع آن را که از لادن و گچ و موم و عنبر سیاه به اوزان مخصوص ساخته باشند، از غیرمصنوع تفرقه بسیار مشکل است. خالص او در خاییدن متقطع.و عنبر در دوم گرم و در اول خشک ، و حافظ ارواح و قوتها، و بغایت مفرح و محرک اشتها و باه ، و مفتح سدد واعاده کننده قوتهایی که از شرب دوا و از جماع شده باشد، و پادزهر سموم ، و مقوی فعل معاجین و تراکیب ، و بالطبع رافع امراض بارده دماغ و الخاصه رافع امراض حاره آن ، و جهت جنون و نزلات و امراض سینه و غیره نافع است. و مداومت او با ماءالعسل جهت اعاده باه مأیوسین ، و شرب یک دانگ او هر روزه تا سه روز جهت درد معده و فم معده جدید و قدیم مجرب است. بوییدن آن درجمیع امور مذکوره قوی الاثر و باعث غلیان خون و رقت آن باشد. و یک مثقال او که با دو چندان آن بنفشه و نیم مثقال صمغ عربی به سه دفعه در یک روز خورده شود، تفریح او بحد مستی میرسد و بدلش به وزن او مشک و زعفران است. ( از تحفه حکیم مؤمن ) ( از مخزن الادویة ). ماده ای است چرب و خوشبو و کدر و خاکستری رنگ و رگه دار که از روده یا معده ماهی عنبر ( کاشالو ) گرفته میشود. این ماده در عطرسازی بکارمیرود. وزن قطعات عنبر مستخرج از داخل روده و معده ٔماهی عنبر بین 0/5 تا 10 کیلوگرم و گاهی بیشتر ( تا 20 کیلوگرم ) است. تولید عنبر در داخل دستگاه گوارش ماهی عنبر بواسطه ترشحات سیاه رنگ جانور نرم تنی بنام ماهی مرکب است که مورد تغذیه این حیوان است. بوی مطبوع این ماده سیاه رنگ درداخل دستگاه گوارش ماهی عنبر حفظ میشود و حتی پس ازمرگ ماهی عنبر، بوی مطبوع عنبر در داخل دستگاه گوارشیش محفوظ میماند. معمولاً ماهی عنبر را در دریاهای شمال و اطراف ژاپن و گاهی در دریاهای مجاور جاوه و سوماترا شکار میکنند. و پس از شکافتن شکمش از داخل معده و روده اش عنبر را استخراج مینمایند. هر قدر ماهی مرکب بیشتری مورد تغذیه این حیوان واقع شده باشد، مقدار عنبر موجود در داخل دستگاه گوارش ماهی عنبر بیشتر است. ( فرهنگ فارسی معین ). عنبر خاکستری. شاه بویی. شاه بوی. سیدالطیب. موم عسل دریایی. نَد. مَند. شمامه. قندید. عنبر را انواعی است از قبیل فستقی و خشخاشی و اشهب. و از انواع بد آن ، مبلوع و بلعی و صفایحی و تخته ای است : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ماده ای چرب و خوشبو و کدر و خاکستری رنگ و رگه دار که از روده با معده ماهی عنبر گرفته می شود . این ماده یا علت مادی . ماده ایستگ ز۷٠گا وزن قطعات صورت و جزو مقوم شئ و جنبه بالقوه و استعداد قبول شئ و محل استقرار قوه و حامل قوه است . یا علت موثر ( موثره ) . علت تامه که خود موثر در وجود معلول است . یا علت مبقی ( مبقیه ) . هر موجودی همان طور که در حدوث احتیاج به علت دارد در بقائ نیز احتیاج به علت دارد زیرا علت حاجت به علت امکان است و امکان در هر حال باقی است و کسانی که قایل به بقائ اکوانند علت حاجت به علت را حدوث می دانند و گویند موجودات بعد از حدوث احتیاج به علت مقبیه ندارند زیرا بعد از حدوث علت حاجت به علت مرتفع می شود . یا علت محرک . ( علل محرکه ) علت موثر ( علل موثره ) یا علت معد ( علل معده ) . اموری که هر یک از آنهابتهایی موثر در وجود معلول نمی باشد ولی موجب نزدیک شدن صدور معلول از علت موثر است و به عبارت دیگر مجموع اموری که معلول را مهیای صدور از علت موثر می سازند علل مقربه . یا علت ناقص ( ناقصه ) علتی است که خود به تنهایی و مستقلا موجب وجود چیزی نگردد و بعبارت دیگر معلول به وجود آن واجب نشود . یا علت هیولانی ( هیولانیه ) علت آلتی . ۹ - تغییراتی که در عروضها ( جزو آخر از مصراع اول ) و ضربها به سبب و وتدها ملحق شود جمع : علل . یا حروف علت . سه حرف : و ا ی .
پدر قبیله ایست از بنی تمیم

فرهنگ معین

(عَ نْ بَ ) (اِ. ) ۱ - ماده ای خوش بو که از شکم نوعی ماهی به همین نام به دست می آید.

فرهنگ عمید

ماده ای خوش بو و خاکستری رنگ که در معده یا رودۀ عنبرماهی تولید و روی آب دریا جمع می شود. گاهی خود ماهی را صید می کنند و آن ماده را از شکمش بیرون می آورند.
* عنبر اشهب: [قدیمی] نوعی عنبر خالص و تیره رنگ.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عَنبر، ماده ای تیره رنگ و خوش بو می باشد.
از عنوان یاد شده (عنبر) به مناسبت در باب های طهارت، خمس و حج سخن گفته اند.
منشأ
در این که عنبر از چه چیز گرفته می شود، کلمات لغویان مختلف است. برخی آن را ماده ای چرب و تیره به رنگ خاکستری دانسته اند که از دستگاه گوارشی عنبر ماهی (کاشالوت) گرفته می شود. برخی دیگر آن را برگرفته از فضله جانور دریایی و گروه سوم از چشمه های دریایی دانسته اند. بعضی نیز منشأ آن را گیاهی در دریا ذکر کرده اند. البته از نظر فقهی بر این اختلافات اثری مترتب نیست.
احکام
...

دانشنامه عمومی

عنبر یا به فارسی شاه بوی، ماده ای مومی است که از نهنگ عنبر به دست می آید. [ ۱] در گذشته بیشتر در عطرسازی به کار می رفت.
عنبر در دستگاه گوارش نهنگ عنبر ساخته می شود و از راه مخرج یا دهان این جانور دفع می شود. [ ۲] قطعه های عنبر دفع شده روی آب دریا یا در ساحل به دست می آید. [ ۳]
عنبر سائل بیشتر به دلیل اینکه تا حد زیادی مانند مشک در تولید عطر و رایحه به کار می رود شناخته شده است. هنوز هم می توان عطرهایی را یافت که عنبر سائل در آنها به کار رفته است. [ ۴] در طول تاریخ از عنبر سائل در غذا و نوشیدنی استفاده شده است. طبق روایت ها، خوراک تخم مرغ و عنبر سائل، غذای مورد علاقه شاه چارلز دوم انگلستان بوده است. [ ۵]
در قرن ۱۸ در اروپا از آن به عنوان طعم دهنده قهوه ترک[ ۶] و هات چاکلت استفاده شده است. در برخی فرهنگها این ماده به عنوان یک داروی مقوی جنسی شناخته می شود.
مصریان باستان عنبر سائل را به عنوان بخور می سوزاندند، در حالی که در مصر امروزی از عنبر سائل برای معطر کردن سیگار استفاده می شود. چینی های باستان به این ماده «عطر تف اژدها» می گفتند. [ ۷]
در دوران مرگ سیاه در اروپا، مردم بر این باور بودند که همراه داشتن یک گلوله عنبر سائل می تواند از ابتلای آنها به طاعون جلوگیری کند. دلیل آن این بود که عطر، بوی هوا را که به باور مردم عامل طاعون بود می پوشاند. [ ۷]
در ادبیات فارسی استفاده از واژهٔ عنبر بسیار زیاد است. سعدی شیرازی در بیتی از یکی از غزل های خود به شکل تلویحی به عنبر اشاره کرده است:
یا در جای دیگری:
مولوی:
انوری:
حافظ:
خاقانی:
خواجوی کرمانی:
عکس عنبر

عنبر (مسجدسلیمان). عنبر شهری از توابع مسجدسلیمان در استان خوزستان است. [ ۱]
این شهر در ۲۲ مردادماه ۱۳۹۸ از روستا به شهر ارتقاء یافت.
این شهر در بخش عنبر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۷۲ نفر ( ۷۶خانوار ) بوده است.
عکس عنبر (مسجدسلیمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

عَنْبَر (ambergris)
مادۀ چرب و مومی شکلی، که در معده و روده های نهنگ موم داریافت می شود. این ماده به صورت شناور در دریاهای گرم یافت می شود و در صنایع عطرسازی به منزلۀ پایدارساز کاربرد دارد. این ماده، ترشح عادی روده است و بر اثر بیماری تولید نمی شود.

عنبر (گیاه). رجوع شود به:قنطوریون

مترادف ها

amber (اسم)
کهربا، کهربایی، عنبر، رنگ کهربایی

فارسی به عربی

کهرمان

پیشنهاد کاربران

در کتاب موبی دیک نوشته ی هرمان ملویل و ترجمه ی پرویز داریوش در ص ۳۰۷ مینویسد:
". . . و اما این عنبر خاکستری مادۀ عجیبی است و به عنوان کالای بازرگانی چندان اهمیت دارد که در سال ۱۷۹۱ یک تن ناخدای زاده نانتوکت به نام کافینز را در دادگاه مجلس مبعوثان انگلستان درباره این موضوع به محاکمه کشیدند چون در آن هنگام و در واقع بالنسبه تا همین اواخر اصل واقعی شاه بوی مانند خود عنبر برای اهل علم معمایی بود هر چند لغت Ambergris ترکیب فرانسوی عنبر خاکستری است با وجود این آن دو ماده بکلی از یکدیگر جدا هستند. چون عنبر نیز هر چندگاه بر ساحل دریا به دست میآید در خاک های دور از ساحل به چنگ می افتد، در حالی که عنبر خاکستری جز در دریا به دست نمی آید اضافه بر آن عنبر ماده سخت و شفاف و شکننده و بی بویی است که به کار دهانه نی لبک و پیپ و دانه تسبیح و زیورهای دیگر می رود و عنبر خاکستری نرم و مومگونه و چنان به شدت خوشبو و معطر که به مقدار زیاد در عطرسازی و خمیر بخور و شمع های گران بها و گردمو و دهنیات به کار می رود ترک ها از آن در آشپزی استفاده می کنند و نیز آن را به مکّه می برند به همان گونه که کُندُر را به کلیسای پطرس قدیس در رم می برند. برخی بازرگانان شراب فروش چند دانه در شراب قرمز می ریزند تا خوشبو شود. "
...
[مشاهده متن کامل]

اما در پاورقی جناب داریوش آورده اند که:"لفظ انگلیسی Amber خود از لفظ عربی عنبر و به همان معنی است. Ambergris که از امعاه وال به دست می آید از لحاظ شیمیایی همان است و از لحاظ لفظ �خاکستری� انصافه دارد. م. "

عنبر در زبان پهلوی به شیوه "اَمبَر" بوده است و به زبان عربی رفته است و در آنجا به عنبر دگرگون شده است. اکنون عرب ها همان عنبر خودشان را به ما داده اند و ما هم از آن بهره می بریم! ولی ایرانی ها خیلی از "ن" ها را "م" می گویند همانند شنبه که شمبه می گویند، این را هم می گویند "امبر". ولی در نوشتن و نگارش، این واژه به شیوه "عنبر" نوشته می شود که. . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

بدرود!

عنبر واژه ای است معرب که از �امبر� فارسی گرفته شده همچنین عنبر ماده مومی کمیابی است که به �زر شناور� مشهور است، در صنعت عطرسازی، همچون گنجی به شمار می رود.
این زر شناور باعث افزایشبوی خوش عطر ها و ادکلن ها می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

نوامبر نیکولز، عطرساز و صاحب نشان تجاری شمین ( Ch�min ) ، در این زمینه می گوید: �این ماده بسیار ارزشمند به دلیل بوی منحصربه فرد و ویژگی های تثبیت کننده اش شناخته می شود و ماندگاری و شدت بوهایی را که به آن اضافه می شود، افزایش می دهد. �
این ماده گرانبها در معده نوعی نهنگ با نام نهنگ عنبر ( نهنگ اسپرم ) تولید می شود. نهنگ عنبر که بزرگ ترین شکارچی دندان دار طبیعت به شمار می ورد، مدت ها است که در فهرست گونه های رو به انقراض قرار دارد.

همه چیز درباره ی مُشک، مِشک، مِسک، سُعد، عَنبر:
مُشک یا مِشک یا مِسک کدام تلفظ صحیح است؟
دهخدا می نویسد اهل فارس به کسر میم مِشک و اهل ماوراءالنهر بضم میم مُشک و� اهل عرب مِسک خوانند یعنی بجای شین ، سین دانند. اما گویا در ادبیات و صحبت های آحاد مردم تلفظ مُشک رایج تر است.
...
[مشاهده متن کامل]

رابطه ی مُشک و مَشک؟ ( کمک کننده به یادسپاری آسانتر )
هر دو مُشک و مَشک را از نوعی دام یا چهارپا تهیه می کنند مُشک را طی فرایندی از ناف آهو می گیرند ( ماده ای نهایت خوشبوی در کیسه ای که آن را نافه گویند و در زیر شکم آهوی مشکین نرینه جای دارد. ) و اما طی فرایندی دیگر مَشک را از پوست گوسفند که درست و بدون شکافتن از وسط کنده باشند تهیه می کنند و در آن ماست و دوغ و آب و جز آن ریزند. ( برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات هم بازی کرد و داستان ساخت مثلا پسر، یه مَشک بردار، برو تبت، کشور مُشک خیز، یه مُشت مُشک بردار بریز تو مَشک، بردار بیار )
در ضمن، در ادامه به دو ماده خوشبوی دیگر اشاره می شود:
الف_ مشک زمین، مشک زمینی، مشک زیرزمین و یا مشکک گیاهی است بغایت خوشبوی و آن را به عربی سُعد گویند که دارای ساقه زیرزمینی برنگ سیاه و بسیار خوشبوی و معطر است و بطور خودرو در مزارع می روید. ( برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت مثلا در این جا می توان گفت اگر کسی سَعد بود سُعد در قبرش می روید یعنی اگر کسی نیک بود و نیکوکار شاید بخاطر نیکی اش قبرش پر از ماده خوشبوی شود، در ضمن، سَعد و سعید هم خانواده هستند )
ب_ عَنبر، ماده چرب و مومی شکلی، که در معده و روده های نهنگ عنبر ( شاه نهنگ، عنبر ماهی، ماهی عنبر یا کاشالوت ) یافت می شود. پستاندار عظیم الجثۀ دریازی و گوشت خواری که طول بدن حیوان به بیست متر می رسد و بطور کلی شکل ظاهری آن ها بشکل ماهی است اما برخلاف ماهی ها که در دستهٔ آبزیان جای دارند و تخم گذار هستند در بدن خود دارای رحم هستند و پس از گذر زمان بارداری، در دریا فرزند خود را به دنیا می آورند. این پستانداران در همه اقیانوسها مشاهده می شوند اما بیشتر در دریاهای گرم و معتدل زندگی می کنند. این جانوران از نرم تنان تغذیه می کنند و مخصوصا به ماهی مرکب علاقمند می باشند. ماده مترشح سیاه رنگی از ماهیان مرکب که مورد تغذیه این جانوران واقع می شود در دستگاه گوارش وی تبدیل به ماده بسیار خوشبویی می گردد که عنبر خوانده می شود و این ماده بشکل مدفوع منجمد شده خاکستری رنگی از حیوان دفع می شود که به صورت شناور روی آب قرار می گیرد و در سواحلی که جانور مذکور وجود دارد عنبرها را جمع آوری و به عطر سازان می فروشند و بعلاوه در موقع شکار این حیوان از داخل روده هایش مقادیر زیادی ( در حدود چند کیلو ) عنبر بدست می آورند. ( اما برای یادسپاری آسانتر که می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت، در واقع با استفاده از اَنبُر، عنبرها را از سطح دریا جمع آوری می کنند البته برای یادسپاری بهتر دیدن تصویر ذهنی آن هم لازم است. )

عنبر نادرست و وام واژه ی عربی از پهلوی باستان است
اَمبَر شیوه ی درست نوشتار این واژه است
عنبر :ماده ای خوشبو از شکم ماهی
عنبر از واژه انبر ا - انباریدن - ماندن و انرا منده و مانده انبر و آکنده و پ آگنده و انبر انباشته و مشکانبار و انبشته و کنده نیز میگفتند و نام مندنا نام مادر کورش از همین بود که هرودت گفته نام ماندانا به پارسی یعنی عنبر است چرا که برای خوشبویی بیشتر باید بماند
گل گندم
این واژه در عربی به گونه عنبر است که عنبر گویشی عربی از واژه پارسی میانه و ایرانی اَمبَر هست که به چم مایه ای چرب و خاکستری و رگه دار است که از روده یا شکم ( معده ) ماهی اَمبَر یا عنبر میگیرند حتی این واژه در زبان های خارجی هم راه یافته و نام هم هست مانند امبر هرد
خوش بو
عنبر: عنبردر پهلوی امبر ambar بوده است .
( ( چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 269. )
ماده ایست تیره رنگ و مومی که از دستگاه گوارش نهنگ عنبر دفع می شود و رایحه ای مطلوب دارد.
همچنین معمول است امربر گماشته شده برای انجام امور شخصی افسران نظامی را که عموما از میان سربازان خوش چهره و اندام انتخاب می شود را هم عن بر گویند.
معنی کلمه ی عنبر : ماده ای خوشبو که از شکم نوعی ماهی به دست می آید.
معنی کلمه ی عنبر نسیم : خوش بو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس