عنان

/~anAn/

مترادف عنان: افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، لجام، لگام، مهار

برابر پارسی: دهنه، لگام، افسار، لجام

معنی انگلیسی:
bridle, control, curb, rein

لغت نامه دهخدا

عنان. [ ع ِ ] ( ع مص ) معارضه کردن. ( از منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شریک بودن دو کس در مالی خاص نه در سایر اموال. یا معارض خرید کسی شدن بغرض مشارکت در آن چیز. یا برابر و مساوی بودن هر دو شریک در انبازی ، بدان جهت که هر دو دوال لگام ستور برابر باشد. ( از منتهی الارب ). ( اصطلاح شرع ) عبارت است از شرکت بین دو نفر، خواه آزاد خواه بنده ، خواه زنهاری ، خواه کودک ، و خواه هر دو مختلف الجنس باشند، در هر تجارتی یا در نوعی از انواع بازرگانیها، مانند گندم و خواربار. و شرکةالعنان و شرکة عنان ، بعبارت دیگر هم بحالت وصفی و هم بحالت اضافی نیزگویند. و قید دو نفر، برای تعیین حداقل شرکاء میباشد نه آنکه قید احترازی است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به اقرب الموارد، آنندراج و ناظم الاطباء شود. || ( اِمص ) پیش آمدگی. ( از منتهی الارب ).
- شرکت عنان . رجوع به عنان شود.
- مشارکت عنان . رجوع به عنان شود.

عنان. [ ع ِ ] ( ع اِ ) دوال لگام که بدان اسب و ستور را بازدارند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). دوال لگام که سوار به دست گیرد، و اطلاق آن بجای مهار، نیز صحیح باشد. ( از آنندراج ). تسمه لجام که بوسیله آن چهارپا را نگه دارند. ( از اقرب الموارد ). دوال لگام ستور که سوار به دست گیرد. افسار. دهانه. زمام. ( فرهنگ فارسی معین ). ج ، أعنة، عُنُن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). و جمع دوم آن کمتر به کار می رود. ( از اقرب الموارد ) :
عنان تکاور بدو داد و گفت
که با تو همیشه خرد باد جفت.
فردوسی.
اگر دست بیکار گشت از عنان
روانت به چنگ اندر آرد سنان.
فردوسی.
ز گرد سپه پیل شد ناپدید
کس از خاک دست و عنان را ندید.
فردوسی.
ز پای و رکاب و ز دست و عنان
ز بازوی و آن آب داده سنان.
فردوسی.
روز رزم از بیم او در دست و در پای عدو
کنده ای گردد رکیب و اژدها گردد عنان.
فرخی.
عنان بر گردن سرخش فکنده
چو دو مار سیه بر شاخ چندن.
منوچهری.
بس سخت متازید ای سواران
گر درکفتان از خرد عنان است.
ناصرخسرو.
و اکنون چون کار به آخر رسید
سوی من آورد عنان عناش.
ناصرخسرو.
مرکب شعر و هیون علم و ادب رابیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

لگام، دهانه اسب، دوال لگام که سواربدست میگیرد
( اسم ) ۱ - دوال لگام ستور که سوار به دست گیرد افسار دهانه زمام ۲ - حرکت جنبش مقابل رکاب . یا عنان امل سبک شدن . ناامید شدن . یا عنان با عنان رفتن . ۱ - پهلو به پهلو اسب راندن . ۲ - معادل بودن برابر بودن یا عنان بر عنان زدن . برابری کردن همسری کردن .
اصل العنوان

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) لگام ، زمام ، افسار.

فرهنگ عمید

۱. لگام، دهانۀ اسب.
۲. دوال لگام که سوار به دست می گیرد.
* عنان با (بر ) عنان رفتن: [قدیمی]
۱. پهلو به پهلو اسب راندن.
۲. [مجاز] برابر بودن.
۳. به موازارت هم راه رفتن.
* عنان تافتن: [قدیمی، مجاز] برگشتن، روگردان شدن.
* عنان کشیدن: [قدیمی]
۱. زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن.
۲. [مجاز] بازایستادن، توقف کردن.

دانشنامه عمومی

عنان یا دهنهٔ لگام، قطعه ای است آهنین که در دهان اسب جای می گیرد. دهنه بخشی از افسار اسب به شمار می آید. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
عکس عنان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

curb (اسم)
جلوگیری، بازداشت، زنجیر، عنان، جدول، لبه پیاده رو، هویزه، حاشیه پیاده رو

bridle (اسم)
دهانه، قید، مهار، افسار، پالهنگ، عنان

rein (اسم)
لجام، افسار، عنان، کنترل، زمام

فارسی به عربی

زمام , لجام

پیشنهاد کاربران

هر آنچه خواهی از آن مخزن الکَرم بطلب
مباد آنکه عِنانت به غیر بسپاری
عنان به دست فرومایگان مده زنهار
که در مصالح خود خرج می کنند تو را
صائب تبریزی
در حقوق به معنای اموال
افسار ، دهانه
کنترل
فرمان ( در خودرو )
در فرهنگ لغات عرفانی به معنای "اختیار " است.

بپرس