گرینده بر تو جانوران تا بحد آنک
عقرب ز راه نیش و زبانا گریسته.
خاقانی.
این دو صادق ، خرد و رای که میزان دلندبر پی عقرب عصیان شدنم نگذارند.
خاقانی.
گویند پر ز عقرب طاس زر است حاشاکز حرمتش فلک را عقرب فکند نشتر.
خاقانی.
چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم برای دشمنان ما ز عقرب سوی میزان آی.
سعدی.
- رقعه عقرب ؛ یا رقیه عقرب ، رقعه کژدم. رقعه ای که مغان در اولین روز از پنج روز آخر اسفندماه می نوشتند. رجوع به رقعه کژدم در ترکیبات رقعه شود.- عقرب پریشان ؛ برقعی که خانمها بر روی اندازند. ( ناظم الاطباء ).
- عقرب زلف ؛ زلفی چون دم عقرب ، شکسته :
عقرب زلف کجت با قمر قرین است
تا قمر درعقرب است کار ما همین است.
شیدا.
- عقرب مه دزد ؛ کنایه از زلف که ماه رخسار خوبان را از نظرها در نقاب دارد : عقرب مه دزدشان چشم فلک را به سحر
داس سر سنبله در بصر انداخته.
خاقانی.
- امثال :عقرب زده را کرفس دادن !
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...