عصم

لغت نامه دهخدا

عصم. [ ع َ ] ( ع مص ) ورزیدن. ( از منتهی الارب ). اکتساب و کسب کردن. ( از اقرب الموارد ). کسب. ( تاج المصادر بیهقی ). || چنگ زدن به کسی. ( از منتهی الارب ). اعتصام. ( از اقرب الموارد ). || عصام ساختن مَشک را. ( از منتهی الارب ): عصم القربة؛ برای مشک عصام و بند قرار داد و بوسیله عصام آن را بست. ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن کسی را از گرسنگی. ( منتهی الارب ): عصم الطعام آکله ؛ آن طعام ، خورنده خود را از گرسنگی حفظ کرد و منع نمود. ( از اقرب الموارد ). || عصم اﷲ فلاناً من المکروه ؛ خداوند او را از ارتکاب زشتی و گناه محفوظ داشت. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

عصم. [ ع َ ص َ ] ( ع مص ) سپید گردیدن دست آهو. ( از منتهی الارب ). «اعصم » شدن آهوو بز کوهی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اعصم شود.

عصم. [ ع َ ص َ ] ( ع اِمص ) سپیدی است در دستهای چهارپایان. ( از اقرب الموارد ).

عصم. [ ع ِ ص َ ] ( ع اِ ) ج ِ عِصمة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عِصمة شود. || ج ِ عُصمة. ( منتهی الارب ). رجوع به عُصمة شود.

عصم. [ ع ُ ] ( ع اِ ) باقیمانده هر چیزی. ( از اقرب الموارد ). || باقی مانده اثر حنا و قطران و خضاب و مانند آن در دست و پا. ( منتهی الارب ). اثر خضاب و قطران و مانند آن. ( از اقرب الموارد ). عُصُم. و رجوع به عُصُم شود. || سپیدی بازوی آهو و مانند آن. ج ، أعصام. ( منتهی الارب ). || ج ِ عِصام. ( اقرب الموارد ). رجوع به عصام شود.

عصم. [ ع ُ ص ُ ] ( ع اِ ) باقیمانده هر چیزی. ( از اقرب الموارد ). || باقی مانده اثر حنا و قطران و خضاب و مانند آن در دست و پا. ( منتهی الارب ). اثر خضاب و قطران و مانند آن. ( از اقرب الموارد ). عُصم. و رجوع به عُصم شود. || ج ِ عِصام. ( منتهی الارب ). رجوع به عصام شود.

عصم. [ ع ُ ] ( اِخ ) نام جبلی است ازآن ِ هذیل. || قلعه ای است ازآن ِ بنی زبید در یمن ، و آن را عُصُم نیز گویند. ( از معجم البلدان ) ( از منتهی الارب ).

عصم. [ ع ُ] ( اِخ ) ابن وهب بن ابی ابراهیم تمیمی برجمی ، مکنی به ابوشبل. شاعر و از اهالی بصره بود. وی در زمان مأمون خلیفه می زیست و او را عمری طولانی بود و در حدود سال 220 هَ.ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی از الامدی ).

فرهنگ فارسی

ابن وهب بن ابی ابراهیم تمیمی بر جمی مکنی به ابو شبل شاعر و از اهالی بصره بود وی در زمان مامون خلیفه میزیست و او را عمری طولانی بود و در حدود سال ۲۲٠ قمری درگذشت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِصَمِ: عقد و ازدواجهای دائمی (عصم جمع عصمت است که به معنای عقد و ازدواج دائمی است ، و بدین جهت آن را عصمت نامیدهاند که زن را حفظ و ناموسش را نگهداری میکند )
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَصَمِّ: کر- ناشنوا
تکرار در قرآن: ۱۳(بار)
(بر وزن فلس) امساک و حفظ. راغب گفته: «العصم:الامساک» در صحاح گفته: عصمت به معنی منع است «عَصَمَهُ الطَّعامُ» یعنی طعام او را از گرسنگی مانع شد. . خدا تو را حفظ می‏کند. آیه درباره جریان مقدّس غدیر خّم است. . . حفظ و منع هر دو در اینجا به یک معنی است. . آنها را از عذاب خدا حافظی و مانعی نیست. اعتصام: چنگ زدن. . .گوئی انسان به لطف خدا از گناه امتناع می‏کند لذا اعتصام که می‏بایست امتناع معنی شود چنگ زدن معنی شده است. استعصام: امتناع یعنی طلب آنچه خویش را با آن حفظ کند. . با او درباره کام گرفتن مراوده کردم امتناع نمود. . عصم (بر وزن عنب) جمع عصمة است مراد از آن در آیه نکاح و علقه زوجیّت است طبرسی فرموده نکاح را از آن عصمت گویند که زوجه در حباله و عصمت (حفظ) زوج است یعنی نکاح‏های زنان کافره را نگاه ندارید آیه درباره عقد ابتدائی با کافره نیست بلکه درباره نگهداری نکاح است یعنی اگر مردی مسلمان شده باید زن کافره را از خود جدا کند ایضاً اگر زن یک مسلمان کافر شود. درباره این آیه در «طعام» ذیل عنوان «طعام اهل کتاب و زنان آنها» مشروحاً سخن گفته‏ایم.

پیشنهاد کاربران

در گویش شیرین شیرازی، عَصُّم یا عَسُّم و یا شاید اَسُّم، چون طریق نوشتنش را نمیدانم، به معنای ملاقه یا کفگیر به کار می رود
راغب گفته است : ( عصم ) ( بفتح عین و سکون صاد ) به معنای امساک است ، و اعتصام به معنای آن حالتی است از انسان که در طلب حافظی که او را حفظ کند از خود نشان می دهد. راغب همچنین در معنای این کلمه بسط کلام
...
[مشاهده متن کامل]
می دهد تا آنجا که می گوید: ( عصام ) ( بکسر عین ) چیزی است که بوسیله آن چیزی بسته و حفظ می شود و عصمتی که در انبیا است به معنای نگهداری ایشانست از معصیت ، و خداوند ایشان را با وسایل گوناگونی حفظ می کند: یکی با صفای دل و پاکی گوهری است که خدای تعالی ایشان را به آن کرامت اختصاص داده است و یکی دیگر با نعمت فضائل جسمانی و نفسانی است که به آنان ارزانی داشته و دیگر با نصرت و تثبیت قدمهای آنها است ، و نیز سکینت و اطمینان خاطر و نگهداری دل هایشان و توفیقاتشان است ، کما اینکه خدای تعالی فرموده : ( و الله یعصمک من الناس ) .

بپرس