کشوری گیر بیک حمله که آن کشور را
پادشاهست عزازیل و مهاکال وزیر.
سوزنی.
بد ز گستاخی کسوف آفتاب شد عزازیلی ز جرأت رد باب.
مولوی.
شد عزازیلی از این مستی بلیس که چرا آدم شود بر من رئیس.
مولوی.
وگر دردهد یک صلای کرم عزازیل گوید نصیبی برم.
سعدی.
تکبر عزازیل را خوار کرد.سعدی.
|| ( اِ ) روح پلید. || نام مرغی است کوچک. ( از ناظم الاطباء ). || اشاره به بزی است که در وادی غیرذی زرع فرستاده میشد. || اشاره است به انفصال خطایای قوم ، و مختصراً بر ذبح شده اشاره به کفاره خطایای قوم است. || ( اِخ ) اسم محلی است که بز را در آنجا میفرستادند. ( قاموس کتاب مقدس ).