عرصه

/~arse/

مترادف عرصه: پهنه، جولانگاه، رزمگاه، زمینه، ساحت، صحنه، فضا، گستره، مصاف، میدان، حیاط، بیابان، صحرا

برابر پارسی: پهنه، میان سرای، میدان

معنی انگلیسی:
open space, square, area, arena, circus, stand, sweep, building-site, ground, land

لغت نامه دهخدا

( عرصة ) عرصة.[ ع َ ص َ ] ( ع اِ ) گشادگی میان سرای که در آن بنا نباشد و گویند عرصةالدار؛ وسط آن است. ( از منتهی الارب ). صحن خانه ، و آن بقعه و زمین وسیعی است در میان خانه ها که در آن ساختمانی نیست و گویند هر بقعه و زمینی که بنا در آن نباشد، عرصة است. ( از اقرب الموارد ). ج ، عِراص و عَرَصات و أعراص. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || زمین سرای. ( منتهی الارب ). || جنگ گاه. ( منتهی الارب ). رجوع به عرضه شود.
عرصه. [ ع َ ص َ ] ( از عربی ، اِ ) عرصة.میدان و صحرا. ( ناظم الاطباء ). میدان. ( غیاث ). فارسیان ، عرصه را به معنی مطلق میدان استعمال نمایند و لهذا عرصه شطرنج و عرصه آفاق و عرصه بزم آمده است. ( از آنندراج ). پهنه. فراخنا. ساحت. فضا :
کهینه عرصه ای از جاه او فزون ز فلک
کمینه جزوی ازقدر او مه از کیوان.
رودکی.
چندانت بود فتح که در عرصه عالم
هر روز بگویند به هرجا خبر فتح.
مسعودسعد.
صبح صادق عرصه گیتی را به نورجمال خویش منور گردانید. ( کلیله و دمنه ) و گردانیدن پای از عرصه یقین. ( کلیله و دمنه ). عرصه امید بر ایشان فراخ میدار. ( کلیله و دمنه ).
پندار سر خر و بن خار
در عرصه بوستان ببینم.
خاقانی.
دوم آنکه عرصه عربیت فسحتی تمام و اتساعی کامل دارد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 8 ). خوف و رعب عرصه سینه ایشان را فرا گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 274 ).
عرصه ای کش خاک زر دَه دَهی است
زر به هدیه بردن آنجا ابلهی است.
مولوی ( مثنوی ج 4 ص 311 ).
عرصه دنیا مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد.
سعدی.
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد.
حافظ.
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری.
حافظ.
عرصه بزمگاه خالی ماند
از حریفان و جام مالامال.
حافظ.
مرد مصاف در همه جا یافت می شود
در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده ام.
صائب.
میدان ، عرصه اسب دوانی وچوگان بازی. ( از منتهی الارب ).
- به عرصه ظهور رسیدن ؛ متولد شدن. پدید آمدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- پا به عرصه ظهور نهادن ؛ متولد شدن. پدید آمدن. ( فرهنگ فارسی معین ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ساخت خانه، فضای جلوعمارت، حیاط، میدان

فرهنگ معین

(عَ ص ) [ ع . عرصة ] (اِ. ) ۱ - حیاط ، فضای خالی جلوی خانه . ۲ - میدان . ۳ - صحرا. ج . عرصات . ، ~ را به کسی تنگ کردن در فشار و مضیقه قرار دادن . ، به ~ رسیدن کسی الف - بزرگ شدن و از عهدة کارهای خود برآمدن . ب - به ثروت و قدرت رسیدن .

فرهنگ عمید

۱. میدان.
۲. [قدیمی] فضای جلو عمارت، ساحت خانه، حیاط.
۳. جای وسیع.

واژه نامه بختیاریکا

دَو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عرصه، مقابل اعیان، زمینِ خانه و هر بنا را گویند.
عنوان عرصه به مناسبت در بابهای وصیّت ، وقف و ارث آمده است.
اجکام
چنانچه فردی به خانه ای برای کسی وصیّت کند وخانه قبل از فوتش خراب شود، برخی وصیّت را باطل دانسته اند، لیکن برخی گفته اند: وصیّت درباره عرصه آن نافذ است چنانچه خانه وقفی ویران شود، عرصه آن از وقف بودن خارج نمی شود. بنابراین، فروش آن جایز نیست. چنان که با خراب شدن ساختمان مسجد ، عرصه آن از مسجد بودن خارج نمی شود. به قول مشهور ، زوجه از عرصه ارث نمی برد، بلکه تنها از اعیان ارث می برد.

جدول کلمات

میدان, ساحت خانه حیاط

مترادف ها

field (اسم)
زمین، صحرا، میدان، پهنه، عرصه، رشته، دایره، مرغزار، دشت، مزرعه، کشتزار

ring (اسم)
محفل، میدان، طوق، حلقه، عرصه، گود، گروه، ناقوس، طنین صدا، زنگ اخبار، طنین، چنبر، طوقه، انگشتر، صحنه ورزش، جسم حلقوی، صدای زنگ تلفن

square (اسم)
محوطه، میدان، عرصه، چهار گوش، مربع، مجذور، چارگوش، توان دوم

arena (اسم)
پهنه، عرصه، صحنه، گود، میدان مسابقات، ارن

court (اسم)
عرصه، اظهار عشق، دادگاه، دیوان، دربار، بارگاه، حیاط

فارسی به عربی

صالة , مرکب

پیشنهاد کاربران

میدان ، زمینه
عرصه های مختلف : زمینه های مختلف
پهنه ، میان سرای ، میدان ، زمینه
به جای عرصه ( خانه ) می توان گفت " زمینه"
وبه جای اعیانی: ساخت، ساختمان
عرصات ( عَ رَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ عرصه . کنایه از: رستاخیز و صحرای محشر.
رسیدن به عرصه: [عامیانه، کنایه ] بزرگ شدن، به سن پختگی رسیدن.
( در زبان اردو ) وقت
پناهگاه
حرفه ، رشته ، زمینه.
عرصه: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] قطعه زمینی که دارای محدوده و مساحت مشخص باشد، اعم از اینکه زیربنا باشد یا نباشد.
به زمینی که ساختمان روی آن بنا شده، عرصه گفته می شود و ساختمان و بنایی که روی عرصه ساخته شده است اعیان گویند و با توجه به سند ملک و یا مقررات و ضوابط محلی یک ملک اعم از عرصه یا اعیان دارای کاربری مشخصی است
...
[مشاهده متن کامل]

هم چنین منظور از مساحت عرصه مساحت کل زمینی است که مستحدثات ( بناهای نوساز ) ابنیه و ساختمان در آن قرار دارد و منظور از مساحت اعیان مساحت خود مستحدثات و ابنیه است که در زمین واقع شده است

بپرس