البته بهتر است بجای اسیر شدن در دام اصطلاحات و معانی جا افتاده در ادبیات قدیم و جدید , به حقایق و رویدادهای میدانی ! توجه شود ِ . برای مثال کاملا روشن است که ایین ایرانیان باستان پرستش مهر و میترا و اهورامزدا بود که بر پایه احترام و تکریم خورشید و به تبع ان اتش استوار بود ( که خوددارای فلسفه عمیقی است ) . ِ پیروان این ایین را " مغ " و رهبران روحانی انرا " مغبد " مینامیدند ِکه بمرور زمان به " موبد " تغییر پیدا کرد ِ. این کلمه در زبان یونانی , ماگوس " تلفظ میشد که با ورود به زبان عربی بشکل " مجوس " در امد ِ همین واژه که بار معنایی کاملا معنوی و مطلوبی دارد , بعد ها پس از ظهور اسلام بدلایل کاملا روشن تبدیل به دشنام و واژه ای توهین امیز شد !!
... [مشاهده متن کامل]
بر همین اساس کلمه " عجم " که بی تردید از همان اغاز قدرت گرفتن اسلام به ایرانیان و پارسها اطلاق میشد , معرب کلمه ای است که ریشه در زبان پارسی باستان دارد ( ترکیبی از دو بخش : اوجه بمعنی لشگر - نیرو - اجتماع و دیگری , اما یعنی توانا و پرقدرت که نهایتا این دو بخش بتدریج بشکل : اوج اما - اجما - اجم و نهایتا " عجم " ( معرب اجم ) درامدِ بنا بر این معنای واقعی کلمه عجم معادل مردم مقتدر یا لشگر نیرومند است که بدون شک به " امپراتوری عظیم و قدرتمند ساسانی " اشاره دارد ِ . بهمان دلیلی که واژه مجوس در زبان و ادبیات عرب بار معنایی توهین امیز پیدا کرد , بهمان دلیل واژه عجم هم دارای بار معنایی تحقیر امیز و منفی پیدا کرد ( به معنی گنگ , لال , الکن , وووو. . . . ) !!! بنا بر این بدلیل اعمال حب و بغض های اعمال شده از سوی حاکمان زمان در ادوار مختلف , نمیتوان تنها به ظاهر متون تاریخ و ادبیات گذشته بصورت چشم و گوش بسته اعتماد کرد !!
" پارسی و تازی " :عرب و عجم. "
پارسیده وتازیده ":تعریب وتعجم.
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ
در این آیه لِسَانُ أَعْجَمِیٌّ در برابر عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ( روشن ) آمده است.
عجم واژه ای ایرانی است
اُجو = اُوجه = اُگر = اُج = نیرو = گروه = لشگر
آما = نیرومند
با ترکیب این دو واژه به نتیجه زیر می رسیم
اُجآما = اجما = اجم = عجم
که به معنای نیروی نیرومند یا همان لشگر نیرومند است.
... [مشاهده متن کامل]
رویه ۳۸ و ۳۹ و ۴۰ فرهنگ واژه های ایران کهن کریستیان بارتولومه
رویه ۱۴۰ فرهنگ واژه های ایران کهن
عجم نامی است برگرفته از جم ( جمشید ) که اعراب به ما دادند و تازی واژه ای است برگرفته از قبیله بزرگ طایی ( حاتم طایی از افراد مشهور این قبیله است )
عَجْم: نقطه گذاری: ( . . . بنویسی بی عجم و اِعراب ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
سعید عزیز
پس چرا بعد از پیامبر که اعراب مسلمان شدند باز هم به منظور گنگ و لال ایرانیان رو خطاب میکردند؟همانا گمان است که در معنای آن فرگشت صورت گرفته باشد ( دقیق یاد ندارم که به این تغییر معنایی در ادبیات چه می گویند )
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
واژه عجم
معادل ابجد 113
تعداد حروف 3
تلفظ 'ojm
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ اَعْجَم] [قدیمی]
مختصات ( مطلقاً )
آواشناسی 'ajam
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
عجم هیچگاه در عربی همچین معنی نداره و گنگ و لال میشه صم و بکم، دوما عجم واژه ای بوده که اعرابی که زیر سلطه ساسانیان بودند مانند یمنیها و لخمیها در نامه هایشان شاه ایران را شاه عجم یا ملوک عجم میخواندند،
... [مشاهده متن کامل] پس واژه عجم به هیچ هنوان نمیتوانسته معنای توهین آمیزی داشته باشد چون اعراب در آن زمان در جایگاه فخر فروشی نبودند و عجم واژه ای احترام امیز بوده، اعراب پیش از اسلام خود را فرزندان - رب - میدانستند و ایرانیان را فرزندان - جم - میدانستند و جم در اساطیر ودا پسر خورشید و نخستین انسان فانی و در ایران یکی از پادشاهان پیشدادی هست و طبق اوستا نخستین کسی هست که اهورامزدا دین خود به او بسپرد، رب هم نام بت و خدایی در عربستان پیش از اسلام بود
کسی که نمی تواند خوب تکلم کند و منظورش را برساند.
پاره ای نویسندگان بزرگ پارسی چچون خاقانی و کیکاوس وشمگیر عجمی را پارسی ندان و انکه پارسی نیست و زبان ندان گرفته اند اینگونه گرفته اند که
عجم سخنور و رسا نیست پس انکه سخن پارسی نداند عجم و اعجمی است -
... [مشاهده متن کامل]
و تا عجمی یابی پارسی گوی مخر که عجمی را بخری بخوی خویش توانی برآوردن و پارسی گوی را نتوانی
قابوسنامه
ملک عجم چو طعنه ترکان اعجمی است
بخرد کجا بساط تمنا برافکند
عَجَم
به گمان واژه ای پارسی است :
عَجَم : عَ - جَم
عَ/ اَ : پیش وند ، چند مینه دارد فشارانش ( تاکید ) ، کوتاه شدهء اَز
جَم : جَمشید
اَجَم = اَز قوم ِ جَم /جَمشید ( ایرانی )
هر کلمه یا حرف برای معنا شدن نیاز به فرهنگ خود دارد؛
اسم: ژم
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
ز انبوه پیلان و شیران�ژم�
گذرهای جیحون پر از باد و دم.
... [مشاهده متن کامل]
به اشکش بفرمود [ کیخسرو ] تا سوی�ژم�
برد لشکر و پیل وگنج و درم.
فردوسی
در سروده فردوسی بزرگ ژم را به دشت یا بیشه مفهوم داده
ازم:
لغت نامه دهخدا
ازم . [ اَ ] ( اِ ) فرزند. ( برهان ) ( جهانگیری ) . ولد
در پارسی حروف پ گ چ ژ وجود دارد که اعراب کلمه اژم را به زبان خود تکلم کردند و در آخر اژم ( عجم ) مفهومه فرزند بیشه می باشد ؛
�اَژمان ( عجمان ) به معنی بیشه نشینان هست.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)