عادت. [ دَ ] ( ع اِ ) عادة. فارسیان به معنی رسم و آئین نیز استعمال کنند و با لفظ گردانیدن ، نهادن ، برداشتن ، کردن ، دادن و گرفتن مستعمل نمایند. ( آنندراج ) : عادت و رسم این گروه ظلوم نیک ماند چه بنگری به ظلیم.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).
اما ایزد عز ذکره بفضل خود مارا بر عادت خود بداشت. ( تاریخ بیهقی ). غلامان و ستوران افزون از عادت رسم خریدن گرفتند. ( تاریخ بیهقی ). بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و خوی و اخلاق ایشان پیش چشم نمیدارد. ( تاریخ بیهقی ). همی تا کند پیشه عادت همی کن جهان مر جفا را تو مر صابری را.
ناصرخسرو.
نه او برعادت و اخلاق ایشان وقوف دارد. ( کلیله و دمنه ). و تجارب متقدمان را نمودار عادت خویش گردان. ( کلیله و دمنه ). عادت بود که هدیه نوروز آورند آزداگان بخدمت بانوی شهریار.
خاقانی.
مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف. ( گلستان ). هر زمینی سعادتی دارد هر دهی رسم و عادتی دارد.
اوحدی.
|| حیض. عادت زنان : صاحب حالت شدن حله بتن سوختن خارج عادت شدن عده غم داشتن.
خاقانی.
|| ( اصطلاح روانشناسی ) استعداد اکتسابی صدور حرکات یا تحمل تأثیراتی معین. ( علم النفس سیاسی ص 428 ). عادة. [ دَ ] ( ع اِ ) خوی. ( منتهی الارب ). آنچه جایگیر شود در نفوس از امور متکرر وپسندیده طبعهای سلیم. ( اقرب الموارد ). || ( اصطلاح فقهی ) حیض. رجوع به عادت و ذات عادة شود.
فرهنگ فارسی
خوی، آنچه که به آن خوبگیردودروقت معین انجام بدهد ( اسم ) ۱ - آن چه که بدان خوی گرفته باشند خوی خلق . توضیح استعداد اکتسسابی صدور حرکات یا تحمل تاثیراتی معین . عادت بر خلاف غریزه انسانی فطری نیست بلکه هر فردی به واسطه لزوم انطباق با محیط و تعقیب اغراض خود آن را تحصیل می کند و آن دو گونه است : مثبت و منفی . آن را مثبت خوانند وقتی که مراد استعداد صدور حرکاتی باشد که در آغاز امر دشوار بوده و به تدریج آسان شوند مانند عادت خواندن و نوشتن و راه رفتن و ساز زدن و منفی نام دارد وقتی توانایی تحمل موثرات خارجی یا باقی ماندن در حالات گذشته را برساند مانند عادت به بعضی بوها و بزندگی در مناطق مرتفع و به مخدرات و سموم و امثال آن . ۲ - رسم آیین جمع عادات . ۳ - معمول متداول : طبق عادت . ۴ - قاعدگی زن حیض . یا حبس عادت . بند آمدن قاعدگی زنان . یا عادت زنانه . قاعدگی زن حیض . یا عادت ماهانه . قاعدگی . یا بسر عادت باز شدن . به آیین و خوی و قاعده خویش بازگشتن . یا ترک عادت کردن . به عادت و خوی گذشته خویش عمل نکردن . تغییر عادت دادن .
فرهنگ معین
(دَ ) [ ع . عادة ] (اِ. ) ۱ - آن چه که انسان به آن خو بگیرد. ۲ - رسم ، سنّت ، رویة معمول . ج . عادات . ۳ - قاعدگی زن ، حیض . ۴ - اعتیاد. ،~ مألوف عادتی که بخشی از رفتار همیشگی شخص شده باشد.
فرهنگ عمید
۱. خلق وخوی. ۲. (اسم مصدر ) اعتیاد: عادت به مصرف الکل. ۳. کاری که انسان به آن خو می گیرد و در وقت معیّن انجام می دهد. ۴. (اسم مصدر ) (زیست شناسی ) [عامیانه] = قاعدگی * عادت ماهانه: (زیست شناسی ) [عامیانه] خونریزی ماهانۀ زنان، قاعدگی، حیض. * عادت دادن: (مصدر متعدی ) کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن. * عادت داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) معتاد به انجام کاری بودن. * عادت شدن: (مصدر لازم ) ۱. رسم شدن، معمول شدن. ۲. (زیست شناسی ) [عامیانه، مجاز] قاعده شدن زن، حائض شدن. * عادت کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) انجام دادن کاری به صورت مرتب، خو گرفتن. * عادت گرفتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) عادت کردن، خو پذیرفتن، خو کردن. * عادت ماهانه (ماهیانه ): (زیست شناسی ) [عامیانه] = قاعدگی
واژه نامه بختیاریکا
فِرِشت
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] عادت عبارت است از یک کیفیت راسخ در نفس یا هیأت مکتسبه که به صاحب خود امکان میدهد بعضی افعال را به سهولت ادا کند یا اثر بعضی عوامل خارجی را به آسانی تحمل کند. این کیفیت اگر زودگذر باشد حالت نامیده میشود و اگر با سختی زایل شود ملکه نامیده میشود. خاتمی،احمد،فرهنگ علم کلام،ص۱۵۵رده های این صفحه : واژه شناسی
[ویکی فقه] عادت (فلسفه). در فلسفه اسلامی ، موجودات غیر از ذات واجب بالذات ، دارای علل مختلفی هستند که این علل، یا علل ماهیتند (علل قوام) یا علل وجود. علل ماهیت یک چیز، همان ماده (علت مادی) و صورت (علت صوری) و علل وجود آن، فاعل (علت فاعلی یا هستی بخش) و غایت (علت غایی) می باشند. اینکه هر معلول مادی، دارای ماده، صورت و فاعل است، در میان اغلب فیلسوفان اسلامی مورد اتفاق است اما اینکه هر معلولی، دارای علت غایی نیز هست، امری تردید برانگیز و نیازمند بحث و بررسی مفصلی است؛ زیرا گاه چنین به نظر می رسد که برخی افعال و معلولها، بدون هدف و غایت خاصی محقق می شوند و با توجه به وجود چنین افعال و معلولهایی، چنین تصور می شود که وجود علت غایی برای هر معلولی ضروری نیست. البته در نهایت پس از مباحث گسترده در فلسفه ، اثبات می شود که هر معلولی دارای علت غایی هست. علت غایی، چیزی است که معلول یا فعل، به خاطر آن انجام می شود. مثلا اگر از جایی به جای دیگر حرکت می کنیم، علت غایی این فعل ما، "رسیدن به نقطه ای" است که در پایان این حرکت قرار دارد. چرا که این حرکت را به خاطر "رسیدن به آنجا" انجام داده ایم. حرکت و فعل ارادی ، دارای عللی است که این علل، مترتب بر یکدیگر و وابسته به هم هستند. مثلا در افعال بدنی حیوانات و انسانها، ابتدا تصوری از فعل و نتیجه آن پدید می آید و سپس شوق به نتیجه و شوق به فعل، پس از آن عزم و اراده و سپس حرکت عضلات پدید می آید تا فعل صورت گیرد. در اینجا شوق به نتیجه و فعل، به تصور فعل و نتیجه آن وابسته است و به همین ترتیب علل بعدی به علل قبلی وابسته اند. روشن است که اولین علت یعنی تصور، دورترین علت به فعل است و آخرین علت (حرکت عضلات)، نزدیکترین علت به می باشد. به این علل طولی فعل مبادی فعل ارادی می گویند. در فعل ارادی علت نزدیکتر به فعل (یا حرکت)، قوه محرک است که پس از فکر یا تخیل و تحقق شوق و اراده در انسان و حیوان ، به حرکت درآمده، به تحقق فعل منجر می شود. از بین مبادی فعل ارادی (در انسان یا حیوان) تصور و تصدیق ، مبادی ادراکی (علمی) شمرده می شوند و شوق و اراده و قوه عامله یا محرکه (مثل عضلات)، مبادی حرکتی (عملی) محسوب می شوند. علل ادراکی علل ادراکی بر دو نوعند: الف) ادراک عقلی یا فکر که ناشی از قوه ناطقه و عقل نظری و مختص انسان است؛ ب) ادراک تخیلی یا تخیل یا خیال که ناشی از قوه خیال (متخیله) است و هم در انسان وجود دارد و هم در حیوان. بدین ترتیب، شوقی که در انسان پدید می آید و موجب انجام فعل می شود، یا ناشی از فکر است که در این صورت شوق خیالی نامیده می شود و یا این شوق ناشی از خیال است که در این صورت، شوق خیالی نامیده می شود؛ اما شوقی که در حیوان، موجب انجام فعل می شود، تنها ناشی از خیال است؛ زیرا حیوان دارای عقل و فکر نیست. این شوق نیز شوق خیالی نامیده می شود. البته در افعال فاعلهای مجرد (خداوند و عقول)، شوق و اراده (به معنایی که در حیوان و انسان هست) و قوه محرکه بدنی وجود ندارد و خود تصور، شوق و اراده نیز محسوب می شود. اقسام مبادی فعل ارادی علل و مبادی فعل ارادی (فعلی که با اراده انسانی یا حیوانی شکل می گیرد) به دو دسته تقسیم می شوند: ۱) علل شناختی و ادراکی که همان تصور و تصدیق هستند و ۲) علل عملی و حرکتی که عبارتند از شوق و اراده و قوه محرکه بدنی (مثل عضلات) و برخی امور دیگر. علل شناختی فعل دو گونه اند: الف) ادراک عقلی که فکر نامیده می شود و ناشی از قوه ناطقه (عقل نظری) است و مختص انسان است؛ ب) ادراک تخیلی که تخیل یا خیال نامیده می شود و ناشی از قوه متخیله (قوه خیال) است و در انسان و حیوان وجود دارد. علل عملی و حرکتی نیز دارای دو دسته اند: الف) علل درونی و نفسی که همان شوق و اراده و برخی امور دیگر نظیر خلق و ملکات نفسی هستند. ب) علل بیرونی و جسمانی (بدنی) که همان قوه محرکه بدنی و برخی امور دیگر مانند مزاج بدنی می باشند. در فلسفه اسلامی، هریک از مبادی فعل ارادی را دارای غایت و هدفی می دانند که تا جلوه ای از این غایت و هدف، در نزد آن مبادی وجود نداشته باشد، فعل صورت نمی گیرد. مثلا اگر مبدا ادراکی فعل، خیال باشد، تا خیال پیش از انجام فعل، تصوری از غایت و نتیجه فعل نداشته باشد و آن غایت از سوی خیال، به عنوان هدف برگزیده نشود، نوبت به شکل گیری شوق و اراده و حرکت عضلات نمی رسد و فعلی صورت نخواهد گرفت. در مرحله شوق و اراده نیز تا به آنچه که در مرحله ادراکی، به عنوان هدف و غایت تصور شده، شوق و اراده تعلق نگیرد، فعلی صورت نخواهد گرفت. همچنین در مرحله قوه محرکه (آخرین مبدا فعل ارادی) اگر چنین غایت و هدفی وجود نداشته باشد نوبت به انجام فعل نمی رسد؛ این غایت و هدف در قوه محرکه (عامله)، عبارت است از نهایت حرکت ؛ به عبارت دیگر، آنچه که قوه عامله (عضلات) به دنبال آن است، نهایت و پایان حرکت یا فعل است. مثلا در مورد "بلند کردن جسمی تا ارتفاع دو متری"، هدف عضلات از این فعل، "قرار گرفتن آن جسم در ارتفاع دو متری از زمین" است که انتهای حرکت مزبور می باشد. بنابراین باید گفت هدف مبدا ادراکی فعل (یعنی عقل یا خیال)، پیوسته همان هدف و غایت شوق و اراده است. یعنی هدف و غایت شوق و اراده همان چیزی است که هدف و غایت مبدا ادراکی (عقل یا خیال) نیز هست. اما هدف و غایت مبدا ادراکی و شوق و اراده (که هدف این سه، یک چیز است)، همیشه با هدف و غایت قوه محرکه (یعنی انتهای حرکت) یکی نیست. زیرا در ادراک و شوق و اراده، ممکن است یکی از لوازم یا نتایج انتهای حرکت ، هدف و غایت قرار گرفته باشد نه انتها و پایان حرکت. مثلا ممکن است هدف ادراک و شوق و اراده انسان از یک حرکت مکانی، دیدار یک دوست باشد که این هدف، از نتایج انتهای حرکت است نه خود انتهای حرکت که عبارت است از قرار گرفتن در مکان انتهایی حرکت. تعریف «عادت» ...
[ویکی فقه] عادت (کلام). عادت عبارت است از یک کیفیت راسخ در نفس یا هیأت مکتسبه که به صاحب خود امکان مىدهد بعضى افعال را به سهولت ادا کند یا اثر بعضى عوامل خارجى را به آسانى تحمل کند. این کیفیت اگر زودگذر باشد حالت نامیده مىشود و اگر با سختى زایل شود ملکه نامیده مىشود. خاتمی،احمد،فرهنگ علم کلام،ص۱۵۵رده های این صفحه : واژه شناسی
عادت (زیست شناسی). عادت ( به انگلیسی: Habit, habitus ) ، در برخی از کاربردها در زیست شناسی، به گونه های مختلف از جنبه های رفتار یا ساختار اشاره دارد، به شرح زیر: • در جانورشناسی ( به ویژه در رفتارشناسی ) ، عادت معمولاً به جنبه هایی از «رفتار» کم وبیش قابل پیش بینی، غریزی یا غیر آن اشاره دارد، اگرچه کاربرد گسترده تری نیز دارد. واژۀ Habitus به شکل ویژه یا ریخت شناسی یک گونه اشاره دارد. • در گیاه شناسی، عادت شکل مشخصی است که در آن گونه معینی از گیاه رشد می کند ( به عادت گیاه مراجعه کنید ) . [ ۱] حالت زندگی ( یا سبک زندگی، modus vivendi ) مفهومی است که به «عادت» مربوط می شود و گاهی از آن به عنوان عادت جانور یاد می شود. ممکن است به قابلیت های جنبش اشاره داشته باشد، مانند « ( عادت حرکتی»، بی تحرک، بی تحرک، رفتار و سازوکارهای تغذیه، حالت تغذیه ( زندگی آزاد، انگلی، ناجندندگی، ساپرتروفیک، نوع تغذیه ای ) ، نوع زیستگاه ( خشکی زی ) درختی، آبی، دریایی، آب شیرین، آب دریا، اعماق دریا، پلاژیک، شناگر، پلانکتون و غیره ) ، دوره فعالیت ( روزانه، شبانه ) ، انواع برهم کنش بوم شناختی و غیره. عادت های گیاهان و جانوران اغلب در پاسخ به تغییرهای محیطی تغییر می کند. به عنوان مثال: اگر گونه ای دچار بیماری شود یا تغییر شدید زیستگاه یا آب وهوای محلی وجود داشته باشد یا به منطقه دیگری منتقل شود، در آن صورت عادت های عادی ممکن است تغییر کند. چنین تغییرهایی ممکن است آسیب شناسی یا سازگاری باشد. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
دانشنامه آزاد فارسی
عادت (Habit) در روان شناسی، عملی که بر اثر تجربه کسب می شود و به طور منظم و خودکار صورت می گیرد. عادات شامل اطواری چون حرکت دادن دست ها به هنگام صحبت، ارضای امیال روحی با سیگارکشیدن، پرخوری، و حتی سلیقه های خاص در مطالعه، مانند خواندن داستان های ترسناک یا تراژدی شکسپیر و جز آن است. علت توجه روان شناسان به عادات این است که جزءِ اساسی یادگیر ی اند، اما اگر راحتی شخص را مختل کنند باید درمان شوند. روان کاوان عادت را تظاهر تکانه های شهوانی و پرخاشگرانه تلقی می کنند. وقتی این تکانه ها سرکوب شوند، با رفتارهای تکراری و تخریبی، که تشکیل دهندۀ عادات است، مفری می یابند. برعکس، کلارک هال، روان شناس امریکایی و نظریه پرداز یادگیری، عادت را به شکل دقیق و براساس قوانین شرطی شدن (شرطی سازی) و تقویت، تعریف کرد. به عقیدۀ بیشتر روان شناسان معاصر، عادت رفتار آموخته شده یا شرطی شده ای است که ارادۀ شخص در مهار آن ها اثر چندانی ندارد. حتی بعضی از نظریه پردازان فعالیت های پیچیده تر اما شایع انسان، نظیر بازی فوتبال یا تکلم به زبان بیگانه، را متشکل از «سلسله مراتب عادات» تلقی می کنند. عادات ممکن است به صورت واکنش در مقابل رویدادی مهم، مانند جراحت جسمی، شروع شود و در موقعیت های دیگر، با ایجاد دوبارۀ برخی نشانه ها یا محرک های رخداد اولیه، ادامه یابد. عادت متأثر از رویدادهای ایجادکنندۀ رفتار و نیز پاداش یا تنبیه متعاقب آن است. هرگاه عملی بلافاصله پس از وقوع، به گزاف پاداش داده شود، به عادت تبدیل می شود. وقتی عادتی عمیقاً تثبیت شود، ممکن است عوامل دیگری، غیر از عامل ایجادکننده، نیز در تداوم آن مؤثر باشند و به پاداش مداوم و مطلوب نیازی نباشد. در واقع، عادت ممکن است خود پاداش دهندۀ خود شود. کمک روان شناسان برای رفع عاداتی نظیر کندن مو یا ابروها، جویدن ناخن ها، بالاانداختن شانه ها، خاراندن، پرخوری، سیگار کشیدن، مصرف الکل و خودنمایی بسیار مؤثر است. در کودکان، رفتارهای خودتخریبی، نظیر کوبیدن سر، را می توان با تعدیل رفتار یا فنون شرطی سازی تقابلی برطرف کرد. این فنون عبارت اند از افزایش آگاهی شخص از این عادت ها، غیرطبیعی جلوه دادن این عادت ها، مانع تراشی هنگام بروز آن ها، و تقویت عادت های جانشین؛ در ضمن، هنگامی که شخص از پیامدهای مثبت اجتماعی ترک این عادات آگاه شود، کنار گذاشتن آن ها آسان تر می شود. در اختلال روانی شدیدتری موسوم به اختلال وسواسی فکری ـ عملی، شخص ناگزیر به انجام اعمالی تکراری می شود؛ مانند شستن مکرر دست ها و کنترل مکرر خاموش بودن چراغ ها یا وسایل خانگی.
عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه
praxis(اسم)
عادت، مثال، عرف، رویه
folkways(اسم)
عادت، عقیده عامه
فارسی به عربی
اخدود , تعود , خصلة , عادة , مدمن
پیشنهاد کاربران
عادت در لری آ. ء. ت ویا آدت و یا هُوکارَه است. [آد ]هم می گویند، آد به دریافت و پنداشت روند میباشد. آدت بیشتر سبک" نا" را دارد ، آدش خوش نباشد. آد بیشتر جنبهء نفرینی دارد تا نیایشی.
توی لکی عادت کردن:هووکاره بیِن
لری بختیاری آمُختَ:عادت
به زبان سنگسری کِردار kerdar خالق وخوkholegh o kho عّمل amel رفتار refetar نه کار neh kar آموخته amokheteh عادت ها ما را به چه سو جولانه گهی چون اسب سرکش بی اختیار به هر سو روانه ... [مشاهده متن کامل]
ز عادت های خوب وبد نّفس ما به یک سو جریانه در دولت عشق عادت ها به سوی شکوفه بارانه ز جسم و روح در عادت ها مثبت ارامش پیمانه ز عادت ها به یاد خدا کمال را خواهانه ز عادت های خوب دل و زبان با مهر به هم نوع گل بارانه چون بلبل و قناری عادت های خوب سور گل را خواهانه ز عادت های منفی و ناپسند در رفتار به هم نوع بدی فرمانه ز عادت های در زبان وعمل به سوی پستی در گل غلطانه عادت منفی چون مگس رو به لجن بی اختیار در دامانه ز ملکه کردن صفات در هر انسان خوب وبد عادت شایانه پارسی عادت ها ز تکرار مکرر عمل خوب وبد در ما نمایانه حق گوید مرا بخوان چون عادت ها با ازش والا در من تابانه 🪻🌸🥀🌷🌹💐🍇
واژه "عادی" واژه ای پارسی است! ما در زبان اوستایی، واژه "اَتی" را داشتیم که چندین برابر داشته است: 1 - مرکز، میان 2 - کمر 3 - عادی، متوسط، حد متوسط از این واژه "عاد" و "عادی" ساخته شده است. ... [مشاهده متن کامل]
پس ما به جای "عادی" میگوییم " آتی " یا " اَتی " که خیلی بهتر است و پارسی است. به جای "عادت" میگوییم "آتار" یا "اَتار". دوستان، باور کنید برای من هیچ نابرابری ای ندارد که شما بگویید "عادی" یا "آتی"، و من تنها داریم میگویم که چه راهی برای سربلندی ایران و فرهنگ آن است. عرب ها زبان خود را به ما داده اند و فرهنگ ما را از میان برده اند و دارند قاه قاه میخندند. پس خوب است که بگوییم که "عادی" هنگامی که واژه ای که همین "عادی" از آن برگرفته شده است، "آتی" را بگوییم ؟ دوستان، ریشه واژه "عادت" واژه "آدت" نیست که دوستان به نادرستی این را در زیر این واژه نوشته اند. بِدرود!
عادت: توانایی یا رفتاری همیشگی و خودخواسته به دست آمده در کردارها و یا واکنش به رویدادها که بر اثر تکرار در فرد نهادینه شده است جدای از این که با هنجارهای اخلاقی یا قانونی همخوانی داشته باشد یا نداشته باشد. ( https://www. cnrtl. fr/definition/habitude ) ... [مشاهده متن کامل]
عائد به معنای رجوع کننده و بازگشت کننده است. یکی از معانی عائد در فرهنگ دهخدا زیارت کننده بیمار آمده است که بهتر است به جای این کلمه از عیادت کننده بیمار یا عیادت کننده استفاده شود چراکه عیادت و عائد هم خانواده هستند و ریشه هر دو عود است. در واقع عیادت به معنای ملاقات مجدد است چون فرد را می شناخته و ملاقات می کرده و با ملاقات مجدد باز هم این کار را تکرار می کند. ... [مشاهده متن کامل]
از معانی دیگر عائد، عایدی است آن چه از وجوه نقد به شخص برگردد ( درآمد و سود ) یا به عبارتی عاید هم نفعیست که به علت کار عادی روزانه به شخص بر می گردد و تکرار می شود. کلمات هم خانواده: عودت به معنای پس دادن یا پس فرستادن است. مُعید به معنای اعاده کننده و برگرداننده است ( المُبْدِئُ المُعِیدُ؛ از صفات خدای بزرگ است زیرا او خلق را می آفریند و زنده می کند و سپس آنان را می میراند و آنگاه به قیامت بازمی گرداند. ) عید به معنای جشن، اصل این کلمه هم از عود بوده و در اصل به معنا بازگشت است. واو عین الفعل قلب ( یا تبدیل ) به یاء شده و دلیل نامگذاری آن به این دلیل است که چون هر سال این مراسم تکرار می شود و به نحوی برمی گردد. عادی� به معنای امری که تکرار می شود و باز می گردد. معاد به معنای سرای بازگشت یا محل بازگشت برای حساب و کتاب. معتاد به شخصی گفته می شود که به کار و عمل قبلی خود بر می گردد. عادة یا عادت به اخلاق یا رفتار تکراری و همیشگی یک فرد که آن را تکرار می کند گفته می شود. اما موارد زیر ربطی به موارد فوق ندارند: ( ریشه ی متفاوت آنها آمده است ) مائدة به معنای سفره از ریشه ی ( م ی د ) است. تعدی به معنای تجاوز کردن از ریشه ی ( ع د و ) است. استعداد به معنای آماده گشتن از ریشه ی ( ع د د ) است.
جناب شجری من فکر میکنیم واژه دین از دینگری یا تینگری که به معنای یک دین باستان هست گرفته شده است. دینگریسم یک دین قدیمی ترکی هست که موبدان ان شامان ها هستند. دین یا دینگری ( خدای ترکی ) ندارد یعنی خدایی ندارد که بمعنای هم دین و اعتقاد نداشتن به افریننده هست
سلیم عادت: خوی گرفتن به چیزی یا جایگاهی.
امخته amokhteh اخت okht
کاری که فقط یک بار انجام نشود و تکرار شود
عادت؛کمال ناخودآگاست
آمخته، خوی، رام
عادت کردن در ترکی === آلیشمق
در لری بختیاری عادت کردم: آمُخته وابیدوم عادت کردن: آمُخته وابیدن
آدِه = عادت آدیک = عادی {آدیک: �آده� بعلاوهٔ پسوند �ایک� ( همچون تاریک و نزدیک و . . . ) } بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب {به نگر می آید �عادت� عربی هم از همین واژه گرفته شده باشد. این واژهٔ سغدی در اصل �آدِک� است. گمان می کنم همانگونه که ک/گ پایانی نامواژه های پهلوی افتاده است، ( همچون: �خانک/خانگ� که شده �خانه�، �پروانگ� که شده �پروانه�، �نیاک� که شده �نیا� و . . . ) نخست شده است �آدِه� یا �آدَه� و سپس عرب آن را کرده است �عادة� و در پایان به ریخت �عادت� به پارسی برگشته است. } ... [مشاهده متن کامل]
{البته عرب از این واژه عادة ریشه فرضی ع ء د را به معنای بازگشتن و برگشتن و . . . برساخته ( زیرا عادت کاری است که مدام به آن بازمی گردیم و آن را دوباره انجام می دهیم ) و سپس از روی این ریشه معاد، عیادة، عائد و . . . را ساخته است. این چیز عجیب و شگفتی هم نیست. عرب از این کارها زیاد کرده است. برای نمونه واژه دین فارسی را گرفته و از آن تدین، متدین، دیانت و . . . را ساخته است} #پارسی دوست
عادَت اَفزون بَر " عادَت " که گویا ایرانی - اوروپایی ست که در این سورِش بِهتَر اَست " آدَت " نِوِشته شَوَد، واژه هایِ زیر هَم می تَوان به کار گِرِفت : پُروَستِگی ، مَروَستِگی پُر که روشَن اَست ، " مَر " دَر اَسل هَمریشه با more دَر اِنگلیسی وَ mehr دَر آلمانی دارَد که دَر واژه یِ مَردُم به چِشم می خورَد : مَر - دُم ... [مشاهده متن کامل]
دُم یا دام به مینه یِ تُخم وَ نِژاد وُ تَرَکه وَ " مَر " هَم به مینه یِ : بِسیار ، فَراوان ، خِیلی ، زیاد می باشَد. وَستِگی نامِ کُنیده ( اِسمِ مَفعول ) اَز کارواژه یِ وَستَن اَست : وَست - ه - گی بسَنجید با : ساختِگی ، سوختِگی ، خوردِگی ، آسودِگی . . . پُروَستِگی یا مَروَستِگی این اَست که کَسی به چیزی یا کَسی بِسیار وَسته یا وَندیده یا وابَسته شُده اَست.
عید با کسره عین به معنای جشن، اصل این کلمه از عود بوده و در اصل به معنا بازگشت است. واو عین الکلمه قلب به یاء شده دلیل نام گذاریش به این دلیله چون هر سال این مراسم تکرار و به نحوی برمیگرده کلمات مشترک در ... [مشاهده متن کامل]
بازگشت: شامل:عیادة کردن از عائد عیادت کردن به معنای ملاقات مجد د چون او را می شناخته و ملاقات کرده پس با ملاقات مجدد باز هم این کار رو تکرار میکنه. عادی:امر عادی و تکراری که همیشه باز می گرده و تکرار میشه. معاد:سرای بازگشت یا محل بازگشت برای حساب و کتاب. عاید:نفعی که به علت کار عادی روزانه به شخص بر می گردو تکرار میشه ماند و معید:شخص با مهارت جنگی در واقع در حین جنگ به دلیل مهارت و سخت کوشی بارها و بار ها به صحنه جنگ بر می گردد گفته میشود. معتاد:شخصی که به کار و عمل قبلی خود برمیگرده گفته میشه. عادة یا عادت با کتابت فارسی حرف تاء:اخلاق تکراری و همیشگی فرد که هر روز آن را تکرار می کند گفته میشود. عوادة :به غذای اضافه که باقی می برای خوردن مجدد باز گردانده و گرم میشه تا یکبار دیگه جهت مصرف گرم بشه گفته میشه.
ویژگی رفتار
خوی
عادت دارند= رسم دارند
عادت : خوگرفتن - وابسته شخص یاچیزی شدن - مانوس شدن باکسی - عادت به بدی یاخوبی - ترک عادت سخت واضطراب آورمی تواندباشد. با کمک وهمکاری وراهنمایی دوست دلسوز و بامحبت وفهمیده ودانا می توان از عادت وابستگی و اضطراب واصلاح خویشتن با اراده قوی از عادات نامناسب ورنج آورنجات پیدا کرد وبه عادات خوب وپسندیده که نفس به آن خووعادت کندبهره مندشد. ... [مشاهده متن کامل]
در مورد دوقلوها وابستگی ومانوس شدن وعادت باهم بودن صدق می کند وباید آنهارا درک کرد وفهمید . بعضیها به تنهایی عادت می کنند بعضیها هم به باهم بودن وخودبه خود وابسته شدن به هم مثل دوقلوها.