بیک گردش بشاهنشاهی آرد
دهد دیهیم وطوق و گوشوارا.
رودکی.
بدو گفت بی تو نخواهم جهان نه اورنگ و نه تاج و طوق شهان.
فردوسی.
ابا طوق زرین پرستنده شست یکی جام زرهر یکی را به دست.
فردوسی.
شهنشه به رستم قبائی بزرابا طوق زرین و تاج و کمر.
فردوسی.
همان یاره و تاج و انگشتری همان طوق و هم تخت گندآوری.
فردوسی.
غلام و پرستار رومی هزاریکی طوق پر گوهر شاهوار.
فردوسی.
بیاراسته طوق یوز از گهربدو اندر افکنده زنجیر زر.
فردوسی.
فرنگیس را گلشن زرنگاربیاراست باطوق و با گوشوار.
فردوسی.
ابا یاره و طوق و با گوشواربه دست اندرون گرزه گاوسار.
فردوسی.
یکی خلعت آراست پرمایه شاه ز زرین وسیمین و اسب و کلاه
چه زرین کمرهای گوهرنگار
هم از یاره و طوق و از گوشوار...
بنزدیک خاقان فرستاد شاه
دو منزل همی بود با او براه.
فردوسی.
غلامان رومی وچینی هزارهمه پاک با طوق و با گوشوار.
فردوسی.
اَبَر پشت پیلانْش بر تخت زرز گوهر همه طوق شیران نر.
فردوسی.
بزرگان که با طوق و افسر بدندجهانجوی و از تخم نوذر بدند.
فردوسی.
غلامان همه با کلاه و کمرپرستنده با یاره و طوق زر.
فردوسی.
ابا تاج و با طوق و با گوشوارچنانچون بود درخور شهریار.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...