طلایه دار. [ طَ ی َ / ی ِ ] ( نف مرکب ) دیده بان : هنوز میر خراسان به راه بود که بود طلایه دار برآورده زان سپاه دمار.
فرخی.
طلایه دار لشکر گر نشد لاله چرا زینسان نشیند هر گلی بر دشت و او بر کوهسار آید.
فرخی.
آری هرآنگهی که سپاهی شود به رزم ز اول به چند روز بیاید طلایه دار.
منوچهری.
فرهنگ فارسی
۱ - امیر طلایه رئیس جلو داران فرمانده مقدمه سپاه . ۲ - هر یک از افراد طلایه . دیده بان
فرهنگ معین
( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) ۱ - فرماندة مقدمة سپاه ، رییس جلوداران . ۲ - هر یک از افراد طلایه .
فرهنگ عمید
۱. پیشاهنگ، جلودار، سردسته. ۲. [قدیمی] فرماندهِ طلایه، رئیس جلوداران سپاه: هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایه دار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی: ۵۲ ). ۳. [قدیمی] دیده بان.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] طلایه دار به معنای پیش قراول و پیشروی لشکر است. از آن در باب جهاد نام برده اند. ← در جهاد ۱. ↑ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۴۹. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۲۰۵، برگرفته از مقاله «طلایه دار». ...
طلایه دار به معنی خدای لشکرها ( خدای ستارگان ) صاحب نورِ سپیدهٔ سَحَر. از اینرو نمیتوان این عنوان را به بشر داد، همانند قادر متعال که مختص خدای خالق هستی میباشد.