طروق

لغت نامه دهخدا

طروق. [ طَ ] ( ع ص ، اِ ) راهرو. سالک :
هر طروقی این فروقی کی شناخت
چون دقوقی کاو در این دولت بتاخت.
مولوی.

طروق. [ طُ ] ( ع مص ) برجستن گشن بر ماده. ( منتهی الارب ). گشنی کردن شتر. ( تاج المصادر بیهقی ). || به شب آمدن کسی را. ( منتهی الارب ). به شب آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آمدن به شب. || طلوع.

فرهنگ فارسی

( صفت ) راهرو سالک .
برجستن گشن بر ماده یا بشب آمدن کسی را .

فرهنگ معین

(طَ ) [ ع . ] (ص . ) راهرو، سالک .

فرهنگ عمید

سالک.
وارد شدن به شب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طُروق، به شبانگاه وارد شدن اطلاق می شود.
عنوان یاد شده در باب نکاح آمده است.
طروق در لغت
اصل طروق بنا به گفته برخی لغویان از «طَرْق» به معنای کوبیدن است؛ از این رو، به کسی که شبانگاه وارد منزلی می شود «طارق» گویند؛ زیرا نیازمند کوبیدن در است. «طَرْق» به معنای آمیزش نیز آمده است.
روایت درباره طروق
در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده است:«یُکرَهُ لِلرَّجُلِ إذا قَدِمَ مِنَ السَّفَر أنْ یَطْرُقَ أهْلَهُ لَیلاً حَتّی یُصْبِحَ؛ برای مرد آنگاه که از سفر بازمی گردد، کراهت دارد شبانگاه بر خانواده اش وارد شود؛ (بلکه صبر می کند) تا صبح گردد».
← مراد از جمله «یَطْرُقَ أهلَهُ لَیْلاً»
...

پیشنهاد کاربران

بپرس