دوستان گل یک رفیقی دارم میخوام بدانم از چه طایفه ای فامیلیشم انگار دهکردی قنبره مسجد سلیمانی هم هس
در آمدی بر ریشه طایفه � خواجه � در اوز
عنایت الله نامور: درباره کلمه خواجه و منشاء طایفی آن و گستره طوایف خواجه در ایران و خارج از ایران در ردپای تاریخ مطالب گسترده ای می توان پیدا کرد. که از مجال این گونه ارتباط در دنیای مجازی بسیار فراتر است و احتیاج به تحقیق گسترده ای دارد.
... [مشاهده متن کامل]
ولی فی الجمله می توان گفت کلمه خواجه را می توان بازمانده واژه پهلوی � خوتای چک� با معنای کدخدا و بزرگ و سرور در نظر گرفت. این کلمه از همان ابتدای شروع رواج و گسترش زبان فارسی دری در قرون اولیه به کار رفته است. به نظر می رسد که منشاء اولیه آن مانند موارد دیگر از � خراسان تاریخی � که شامل خراسان و افغانستان و ترکستان می شد نشات گرفته باشد.
بسیاری از بزرگانی در ازمنه تاریخی در آنجا که از آنها نام و آثاری باقی مانده است با لقب ( خواجه ) مشخص شده اند. یکی از مکانهایی که بالاخص می توان بر آن انگشت گذاشت منطقه هرات است که بسیاری از کسانی که در همان قرنهای اولیه اسلامی از آنجا برخاسته اند لقب خواجه دارند.
در اغلب این موارد � خواجه � و مفهومی که در مجموع از آن استنباط می شود دارای معنای بزرگ ؛ سید ؛آقا ؛ سرور و امثالهم است.
نامهایی مانند خواجه نصیر طوسی؛ خواجه نظام الملک؛ خواجه عبدالله انصاری و غیره نمونه هایی از آن می باشد.
کلمه خواجه چون به معنی بزرگتر و سرور و سرپرست بود در قرون بعدی؛ تقریبا از صفویه به بعد؛ بنا به این که کسی که مراقب حرمسرای شاهی بود در واقع بزرگ و سرپرست حرمسرا بود به او خواجه حرم می گفتند و لذا خواجه حرم به معنای سرپرست حرمسرا بوده است. اما از آنجا که شاهان بنا به دفاع از ناموس!!! معمولا مردان اخته را سرپرست حرمسرا خویش قرار می دادند به تدریخ لفظ خواجه معنای جنبی � اخته بودن � را نیز شامل شد. در عین حال که معنای اصلی آن که بزرگی و سروری و آقایی بود همچنان به حیات خود ادامه داد.
کلمه خواجه با گسترش استفاده از زبان فارسی در خارج از مرزهای کنونی ایران به آن مکانها هم سرایت کرده و در هند و عثمانی و در منطقه آسیای میانهنیز رایج شده است.
عثمانی ها واژه را همراه خود به کشور هایی که تحت حکمشان بود؛ به مصر و سوریه ( منطقه شام ) و عربستان ( حجاز ) و نیز به بوسنی و بلغارستان و قبرس و آلبانی بردند که هنوز در آن مناطق به عنوان نامهای طایفه ای باقی مانده است. به طور مثال نام انور خوجه رهبر آلبانی دریادهاباقی است.
در مصر و طی قرنهای هیجدهم و نوزدهم میلادی کلمه به صورت � خ وا جه � خوانده می شود. ابتدا بر صاحبان قدرت ( عثمانی ها ) و سپس بر صاحبان قدرت جدید ( اروپایی ها ) اطلاق می شد. به صورتی که اواخر هرکس لباس فرنگی می پوشید صرف نظر از این از کجای اروپا به مصر آمده بود � خ وا جه � بود و حتی مصر هایی که شیبه به اروپایی ها شده بودند نیز � خ وا جه � خوانده می شدند.
کلمه خواجه درسرزمین نجد و حجاز و در منطقه کشور های جنوبی خلیج فارس به صورت � خاجه � نوشته و خوانده می شود.
در هندوستان هم کلمه به صورت ( خوجه ) رواج گرفت که بیشتر به گروهی از یهودیان و فرقه ای از شعیان در قرن هشتم هجری اطلاق می شده است.
کلمه خوجه خاص یهودیها بنا به روابط گسترده جنوب ایران با هندوستان از دوره صفویه به این طرف بعدا ً دوباره در جنوب بر یهودیهای ایران اطلاق شد و اغلب نام یهودی ها را لقب خواجه همراه می کردند.
و اما بر گردیم به منطقه خراسان تاریخی که به احتمال زیاد منشاء رواج کلمه از آنجا بود. در هنگامه هجوم مغولها و متعاقبا با توسع قدرت تیمور بسیاری از ایرانیان به خدمت آنها در آمدند که خواجه نصیر الدین طوسی نمونه بارز آن است. در خراسان آن زمان که نهضت سربداران رواج داشت و در عهد تیمور آخرین امیراین نهضت به نام خواجه علی موید سبزواری سربداریازدهمین و آخرین امیر سربداری با همه اعیان و انصار خویش دررکاب تیمور در آمد و ملازم لشکر تیمور گشت و خواجه بدین ترتیب قریب هفت سال با نزدیکان خود در رکاب امیرگورکانی بود و در سال ۷۸۸هجری قمری در خرم آباد لرستان در هنگام جنگ تیری به او اصابت کرد ودار فانی را وداع گفت. این موضوع در کتابهای تاریخی آمده است.
شاید مولف تاریخ دلگشای اوز زنده یاد محمد هادی کرامتی که اهل کتاب و کتابت بود؛ با اشاره به همین نکته که خوانده بود در کتاب تاریخ دلگشا نوشته است: �طبقه خواج که این لقب از القاب ترک و خواجگان ماورالنهر است نیز در سلک جنود امیر صاحبقران ( امیر تیمور گورکانی ) ؛ جمعی در محال گرمسیرات تمرکز یافته اند�.
البته بعید نیست که عده ای از همراهان تیمور در فارس ساکن شده باشند. و اصولا سیاست اغلب شاهان و امیران بزرگ کوچاندن اقوام مختلف به مکانهای دور بوده است. شاید به دلیل شورش های منطقه ای که شورشیان را مناطق دور می کوجاندند ویا به دلیل کنترل شورشها منطقه ای که اسکان طوایف دیگر در آنجا؛ باعث تداوم سلطه شاه بر منطقه دوراز پایتخت می شد.
گستره تاریخی لارستان هم این گونه کوچاندنها و اسکانها را شاهد بوده است که حضور طوایفی از قوم لر در منطقه گله دار نمونه آن است. منابع تاریخی قوم شبانکاره را هم از باقیمانده کردها می دانند. در لار و گراش طایفه � اقتداری � خود را از بازماندگان یکی ازبزرگان لشکر امامقلی خان در عهد شاه عباسصفوی می دانندو نمونه های دیگر از این دست فراوان است . لذا بعید نیست که عده ای از ملازمان تیمور هم سرانجام سر از لارستان به در آورده باشند.
البته نباید از نظر دور داشت که طایفه هایی که خود را � خواجه � می خوانند در سرتاسر ایران هنوز وجود دارند و در هر منطقه می توان رد پایی از طایفه خواجه به دست آورد. کافی است در انترنت این کلمه را جستجو کرد تا رد آنها را بیابیم.
در جنوب در کرمان و جیرفت؛ سیرجان؛ شوشتر ؛ کازرون و در بختیاری و بلوچستان و در خراسان و در کردستان همه جا طایفه های خواجه وجود دارند. جالب است بدانیم که زنده یاد باستانی پاریزی هم خواجه بود و پژوهش هایی هم در باره طوایف خواجه در ایران کرده است که مانند همه نوشته های آن زنده یاد خواندنی است .
این نکته بدیهی است که ممکن است این طوایف که همه خود را خواجه می خوانند به همدیگر ربطی نداشته باشند. چون همانطور که گفته شد کلمه خواجه به این علت که به معنای بزرگی و آقایی و سروری بوده است. ممکن است هر یک از این طایفه ها در مناطق گوناگون ؛ در اعماق تاریخی خویش بنا به دلایلی لقب خواجه گرفته باشند. فی المثل خواجه عبدالله انصاری به دلیل بزرگی مقام معنوی پس از مرگش و به تدریج از سوی مریدان و پیروان لقب خواجه بر اسم او اضافه شده باشد. در جای دیگری از ایران لقب خواجه به دلیل دیگری بر نام طایفه ای اضافه شده باشد . بد نیست بدانیم در افغانستان هم اکنون شورای کشوری خواجه ها وجود دارد و هر چند سال یک بار گرد هم آیی کشوری خواجه ها برگزار می کنند .
و اما درباره خواجه های لارستان در خور، اهل ، بلغان، اوز، کهنه و…. همه بزرگان طایفه خواجه در همه این مکانها اذعان دارند که خواجه های منطقه گستره تاریخی لارستان همگی با هم از یک طایفه بوده اند که در منطقه پخش شده اند. اغلب آنها خود را در نهایت به خواجه عبدالله احرار سمرقندی از بزرگان مشایخ نقشبندیه در قرن نهم هجری می دانند که از آن طریق با خلفای اسلامی مرتبط می باشند . و اکثرا خود را از نسل عمر ابن خطاب دانسته و از این طریق بر بزرگی خویش استناد می کنند. یاددارم پدر بزرگم خواجه محمد رفیع کلانتر اوز هم همین را می گفت. طبعا باید توجه داشت این گونه انتسابهاهرچند می تواند حاوی نکاتی برای پژوهش باشد ولی گفتاری است که مانند همه گفتار های نظیر آن بدون پشتوانه است و نمی توان بر آن صحه گذاشت.
درباره طایفه خواجه های اوز نوشته ای از یکی از عمو های پدربزرگم باقی مانده است که تاریخ۱۲۹۲ شمسی را دارد. ایشان خواجه محمد شریف نام داشته و علاقمند به نسب نامه و شجره نامه طایفه خودش یعنی طایفه خواجه بوده است. او شجره طایفه را تا زمان خویش نوشته که از او باقی مانده است.
خواجه محمد شریف در مقدمه شجره نامه مذکور در باب ریشه های طایفه خواجه می نویسد: � در سال ۱۳۳۱ قمری در بندر چارک با شخصی از خواجه های شیراز ملاقات کرده به نام خواجه محمد حسن شیرازی مقیم کازرون که در ضمن حکایت برخی از اجداد به موجب تذکره نامه مفصل کلی از طایفه خواجه شیراز که نزد آنها موجود است که از عهود قدیمه در آن کتابچه درج می شده و نزد رئیس قوم نگه داری می شود و سابق بر این نزد پدر مومی الیه بوده است این طور حکایت کرد که: طبقه خواجه ها در شیراز در قرون اولیه اسلامی از منطقه ری و تهران به شیراز آمده بودند و قرنها در آنجا زیسته و از بزرگان شیراز بوده اند. الا این که در اوایل عهد صفوی به علت نفاق و رنجش بعضی از آنان به لار منتقل می شوند و سپس به دهکده � پتویه � رفته و از آنجا در مناطق مختلف لارستان پخش می شوند. و ( خواجه امینا ) جد همه خواجه های اوز که از اعقاب مولانا نامی فتوحی است از منطقه پتویه به اوز آمده است�
این نوشته قدیمی ترین سندی است که درباره ریشه طایفه خواجه های اوز موجود می باشد.
و نهایتا با توجه همه اینها می توانم بگویم که در نزد خواجه های اوز همه متفق القول هستند که جد اعلاء آنها از منطقه ( فتویه ) در اواسط دوره صفویه به اوز آمده است و همه طایفه خواجه وکلیه طوایف منتسب به آنها مانند طایفه ( شکرا ) و ( امینایی ) و ( محمودی ) و ( رنگریز ) از ذریه همان خواجه امینا می باشند که طی قریب به چهار صد سال در اوز زیسته و گسترش یافته اند.
اما این که خود طایفه خواجه ها در فتویه ریشه در کجا داشته اند محتاج تحقیق گسترده تر است که می بایست صورت بگیرد. ( این احتمال وجود دارد که طایفه خواجه میری از طایفه خواجه های باستان باشند ولی نیاز به تحقیق دارد )
عنایت الله نامور
هفدهم خرداد ۱۳۹۹
دبی
عنایت الله نامور: درباره کلمه خواجه و منشاء طایفی آن و گستره طوایف خواجه در ایران و خارج از ایران در ردپای تاریخ مطالب گسترده ای می توان پیدا کرد. که از مجال این گونه ارتباط در دنیای مجازی بسیار فراتر است و احتیاج به تحقیق گسترده ای دارد.
... [مشاهده متن کامل]
ولی فی الجمله می توان گفت کلمه خواجه را می توان بازمانده واژه پهلوی � خوتای چک� با معنای کدخدا و بزرگ و سرور در نظر گرفت. این کلمه از همان ابتدای شروع رواج و گسترش زبان فارسی دری در قرون اولیه به کار رفته است. به نظر می رسد که منشاء اولیه آن مانند موارد دیگر از � خراسان تاریخی � که شامل خراسان و افغانستان و ترکستان می شد نشات گرفته باشد.
بسیاری از بزرگانی در ازمنه تاریخی در آنجا که از آنها نام و آثاری باقی مانده است با لقب ( خواجه ) مشخص شده اند. یکی از مکانهایی که بالاخص می توان بر آن انگشت گذاشت منطقه هرات است که بسیاری از کسانی که در همان قرنهای اولیه اسلامی از آنجا برخاسته اند لقب خواجه دارند.
در اغلب این موارد � خواجه � و مفهومی که در مجموع از آن استنباط می شود دارای معنای بزرگ ؛ سید ؛آقا ؛ سرور و امثالهم است.
نامهایی مانند خواجه نصیر طوسی؛ خواجه نظام الملک؛ خواجه عبدالله انصاری و غیره نمونه هایی از آن می باشد.
کلمه خواجه چون به معنی بزرگتر و سرور و سرپرست بود در قرون بعدی؛ تقریبا از صفویه به بعد؛ بنا به این که کسی که مراقب حرمسرای شاهی بود در واقع بزرگ و سرپرست حرمسرا بود به او خواجه حرم می گفتند و لذا خواجه حرم به معنای سرپرست حرمسرا بوده است. اما از آنجا که شاهان بنا به دفاع از ناموس!!! معمولا مردان اخته را سرپرست حرمسرا خویش قرار می دادند به تدریخ لفظ خواجه معنای جنبی � اخته بودن � را نیز شامل شد. در عین حال که معنای اصلی آن که بزرگی و سروری و آقایی بود همچنان به حیات خود ادامه داد.
کلمه خواجه با گسترش استفاده از زبان فارسی در خارج از مرزهای کنونی ایران به آن مکانها هم سرایت کرده و در هند و عثمانی و در منطقه آسیای میانهنیز رایج شده است.
عثمانی ها واژه را همراه خود به کشور هایی که تحت حکمشان بود؛ به مصر و سوریه ( منطقه شام ) و عربستان ( حجاز ) و نیز به بوسنی و بلغارستان و قبرس و آلبانی بردند که هنوز در آن مناطق به عنوان نامهای طایفه ای باقی مانده است. به طور مثال نام انور خوجه رهبر آلبانی دریادهاباقی است.
در مصر و طی قرنهای هیجدهم و نوزدهم میلادی کلمه به صورت � خ وا جه � خوانده می شود. ابتدا بر صاحبان قدرت ( عثمانی ها ) و سپس بر صاحبان قدرت جدید ( اروپایی ها ) اطلاق می شد. به صورتی که اواخر هرکس لباس فرنگی می پوشید صرف نظر از این از کجای اروپا به مصر آمده بود � خ وا جه � بود و حتی مصر هایی که شیبه به اروپایی ها شده بودند نیز � خ وا جه � خوانده می شدند.
کلمه خواجه درسرزمین نجد و حجاز و در منطقه کشور های جنوبی خلیج فارس به صورت � خاجه � نوشته و خوانده می شود.
در هندوستان هم کلمه به صورت ( خوجه ) رواج گرفت که بیشتر به گروهی از یهودیان و فرقه ای از شعیان در قرن هشتم هجری اطلاق می شده است.
کلمه خوجه خاص یهودیها بنا به روابط گسترده جنوب ایران با هندوستان از دوره صفویه به این طرف بعدا ً دوباره در جنوب بر یهودیهای ایران اطلاق شد و اغلب نام یهودی ها را لقب خواجه همراه می کردند.
و اما بر گردیم به منطقه خراسان تاریخی که به احتمال زیاد منشاء رواج کلمه از آنجا بود. در هنگامه هجوم مغولها و متعاقبا با توسع قدرت تیمور بسیاری از ایرانیان به خدمت آنها در آمدند که خواجه نصیر الدین طوسی نمونه بارز آن است. در خراسان آن زمان که نهضت سربداران رواج داشت و در عهد تیمور آخرین امیراین نهضت به نام خواجه علی موید سبزواری سربداریازدهمین و آخرین امیر سربداری با همه اعیان و انصار خویش دررکاب تیمور در آمد و ملازم لشکر تیمور گشت و خواجه بدین ترتیب قریب هفت سال با نزدیکان خود در رکاب امیرگورکانی بود و در سال ۷۸۸هجری قمری در خرم آباد لرستان در هنگام جنگ تیری به او اصابت کرد ودار فانی را وداع گفت. این موضوع در کتابهای تاریخی آمده است.
شاید مولف تاریخ دلگشای اوز زنده یاد محمد هادی کرامتی که اهل کتاب و کتابت بود؛ با اشاره به همین نکته که خوانده بود در کتاب تاریخ دلگشا نوشته است: �طبقه خواج که این لقب از القاب ترک و خواجگان ماورالنهر است نیز در سلک جنود امیر صاحبقران ( امیر تیمور گورکانی ) ؛ جمعی در محال گرمسیرات تمرکز یافته اند�.
البته بعید نیست که عده ای از همراهان تیمور در فارس ساکن شده باشند. و اصولا سیاست اغلب شاهان و امیران بزرگ کوچاندن اقوام مختلف به مکانهای دور بوده است. شاید به دلیل شورش های منطقه ای که شورشیان را مناطق دور می کوجاندند ویا به دلیل کنترل شورشها منطقه ای که اسکان طوایف دیگر در آنجا؛ باعث تداوم سلطه شاه بر منطقه دوراز پایتخت می شد.
گستره تاریخی لارستان هم این گونه کوچاندنها و اسکانها را شاهد بوده است که حضور طوایفی از قوم لر در منطقه گله دار نمونه آن است. منابع تاریخی قوم شبانکاره را هم از باقیمانده کردها می دانند. در لار و گراش طایفه � اقتداری � خود را از بازماندگان یکی ازبزرگان لشکر امامقلی خان در عهد شاه عباسصفوی می دانندو نمونه های دیگر از این دست فراوان است . لذا بعید نیست که عده ای از ملازمان تیمور هم سرانجام سر از لارستان به در آورده باشند.
البته نباید از نظر دور داشت که طایفه هایی که خود را � خواجه � می خوانند در سرتاسر ایران هنوز وجود دارند و در هر منطقه می توان رد پایی از طایفه خواجه به دست آورد. کافی است در انترنت این کلمه را جستجو کرد تا رد آنها را بیابیم.
در جنوب در کرمان و جیرفت؛ سیرجان؛ شوشتر ؛ کازرون و در بختیاری و بلوچستان و در خراسان و در کردستان همه جا طایفه های خواجه وجود دارند. جالب است بدانیم که زنده یاد باستانی پاریزی هم خواجه بود و پژوهش هایی هم در باره طوایف خواجه در ایران کرده است که مانند همه نوشته های آن زنده یاد خواندنی است .
این نکته بدیهی است که ممکن است این طوایف که همه خود را خواجه می خوانند به همدیگر ربطی نداشته باشند. چون همانطور که گفته شد کلمه خواجه به این علت که به معنای بزرگی و آقایی و سروری بوده است. ممکن است هر یک از این طایفه ها در مناطق گوناگون ؛ در اعماق تاریخی خویش بنا به دلایلی لقب خواجه گرفته باشند. فی المثل خواجه عبدالله انصاری به دلیل بزرگی مقام معنوی پس از مرگش و به تدریج از سوی مریدان و پیروان لقب خواجه بر اسم او اضافه شده باشد. در جای دیگری از ایران لقب خواجه به دلیل دیگری بر نام طایفه ای اضافه شده باشد . بد نیست بدانیم در افغانستان هم اکنون شورای کشوری خواجه ها وجود دارد و هر چند سال یک بار گرد هم آیی کشوری خواجه ها برگزار می کنند .
و اما درباره خواجه های لارستان در خور، اهل ، بلغان، اوز، کهنه و…. همه بزرگان طایفه خواجه در همه این مکانها اذعان دارند که خواجه های منطقه گستره تاریخی لارستان همگی با هم از یک طایفه بوده اند که در منطقه پخش شده اند. اغلب آنها خود را در نهایت به خواجه عبدالله احرار سمرقندی از بزرگان مشایخ نقشبندیه در قرن نهم هجری می دانند که از آن طریق با خلفای اسلامی مرتبط می باشند . و اکثرا خود را از نسل عمر ابن خطاب دانسته و از این طریق بر بزرگی خویش استناد می کنند. یاددارم پدر بزرگم خواجه محمد رفیع کلانتر اوز هم همین را می گفت. طبعا باید توجه داشت این گونه انتسابهاهرچند می تواند حاوی نکاتی برای پژوهش باشد ولی گفتاری است که مانند همه گفتار های نظیر آن بدون پشتوانه است و نمی توان بر آن صحه گذاشت.
درباره طایفه خواجه های اوز نوشته ای از یکی از عمو های پدربزرگم باقی مانده است که تاریخ۱۲۹۲ شمسی را دارد. ایشان خواجه محمد شریف نام داشته و علاقمند به نسب نامه و شجره نامه طایفه خودش یعنی طایفه خواجه بوده است. او شجره طایفه را تا زمان خویش نوشته که از او باقی مانده است.
خواجه محمد شریف در مقدمه شجره نامه مذکور در باب ریشه های طایفه خواجه می نویسد: � در سال ۱۳۳۱ قمری در بندر چارک با شخصی از خواجه های شیراز ملاقات کرده به نام خواجه محمد حسن شیرازی مقیم کازرون که در ضمن حکایت برخی از اجداد به موجب تذکره نامه مفصل کلی از طایفه خواجه شیراز که نزد آنها موجود است که از عهود قدیمه در آن کتابچه درج می شده و نزد رئیس قوم نگه داری می شود و سابق بر این نزد پدر مومی الیه بوده است این طور حکایت کرد که: طبقه خواجه ها در شیراز در قرون اولیه اسلامی از منطقه ری و تهران به شیراز آمده بودند و قرنها در آنجا زیسته و از بزرگان شیراز بوده اند. الا این که در اوایل عهد صفوی به علت نفاق و رنجش بعضی از آنان به لار منتقل می شوند و سپس به دهکده � پتویه � رفته و از آنجا در مناطق مختلف لارستان پخش می شوند. و ( خواجه امینا ) جد همه خواجه های اوز که از اعقاب مولانا نامی فتوحی است از منطقه پتویه به اوز آمده است�
این نوشته قدیمی ترین سندی است که درباره ریشه طایفه خواجه های اوز موجود می باشد.
و نهایتا با توجه همه اینها می توانم بگویم که در نزد خواجه های اوز همه متفق القول هستند که جد اعلاء آنها از منطقه ( فتویه ) در اواسط دوره صفویه به اوز آمده است و همه طایفه خواجه وکلیه طوایف منتسب به آنها مانند طایفه ( شکرا ) و ( امینایی ) و ( محمودی ) و ( رنگریز ) از ذریه همان خواجه امینا می باشند که طی قریب به چهار صد سال در اوز زیسته و گسترش یافته اند.
اما این که خود طایفه خواجه ها در فتویه ریشه در کجا داشته اند محتاج تحقیق گسترده تر است که می بایست صورت بگیرد. ( این احتمال وجود دارد که طایفه خواجه میری از طایفه خواجه های باستان باشند ولی نیاز به تحقیق دارد )
عنایت الله نامور
هفدهم خرداد ۱۳۹۹
دبی
دیشموک وظهورلیراوی کوه در جغرافیای ایل کواراکان کرایی .
این شهر که �دژ موگ � بوده و خاستگاه دینیاران زرتشتی و تا سال ۱۱۷۲هجری قمری نشیمنگاه تیره دینیار ایل کرایی بود و پس از اینکه یکبار در سال ۱۱۳۵قمری جنگ با نادرشاه افشار و کلانتر کای گنجی دینیار کرایی موجب کشته شدن و خدعه و نیرنگ قرار گرفت و بار دوم در زمان زندیه کای مراد کلانتر و برادر کای گنجی با حکام زندیه موجب شکست و پراکندگی این ایل فراهم شد در آغاز حکومت زندیان در سال ۱۱۷۳هجری این سامان بدست خاندان خلیل خان پسر ملاقیصر �خاندان جعفرخان به
... [مشاهده متن کامل]
خاندان جعفرخان بهمئی� افتاد ، در ۹۵کیلومتری تقریبی شمال شرقی دهدشت در دامنه رشته کوه دل افروز در دشتی گسترده و خوش آب و هوا واقع شده،
�دژموگ� نام واژه پیش از اسلام بوده که با مصالح گچ وسنگ وباطاق های ضربی و هلالی ساسانی بود و در دوران محمدشاه قاجار ، جعفرخان نیای خوانین بهمئی سردسیر برروی پایه های این دژ باستانی قلعه ای دفاعی مطابق سنت آن دوران ساخته که سالها تا آغاز دولت جمهوری اسلامی آباد و نشیمنگاه زنده یاد تاج محمدخان نیکبخت رئیس بهمیی سردسیر و پس از او پسرش حاج علی محمدخان نیکبخت، که مردی متدین و کلانتری مردم دار بود قرار داشت
پس تنفیذ حکم خانی به خاندان ملاقیصر و جعفرخان به سال ۱۱۷۳ هجری به سیاست زندیه و انشقاق ایل بزرگ کرایی صورت گرفت و تشکیل نظام ایلی بهمئی با پیوستن طوایف کهن بومی بوده که کرایی ها و کمایی لیراوی و دیگر طوایف نامبرده ذیل مشخص است ( مثل ( بناری و خلیلی از طوایف شول ) و علادینی یا الادینی یعنی قلعه ایی که آشیان عقاب هست از ایل کواراکان باستان دینیارن کهن ) و نظام ایلی دویست ساله چارت قاجاری دارد
ظهورلیراوی کوه �طیبی و بهمئی� در جغرافیای کواراکان کُرایی .
دهستان موگرمان درشمال شرقی شهرلنده و۷کیلومتری آن جای دارد، دارای چشمه های آب که محلیان به آن �کور� میگویندو رودخانه هایی را سازمان میدهدکه نام واژه باستانی آن�ژن� که به زبان پهلوی به زن گویندو معرب شده آن جن است که پس از آبیاری آن بومگاه به لیرکک دشمن زیاری سرازیر و به رودخانه مارون �تاب� می پیوندد.
نام واژه موگرمان که محلیان به آن موگرمون گویند برگرفته از دو واژه �مور ، یا مَرغ به معنای سبزه زار و گرمان نام واژه پارسی قومی باستانی است
مردم این سامان دوتیره �کرایی و غندی � بودند .
پس از آن طوایف قنبری، تامحصلی، تامحمودی، تامحب علی جانشین آنان گردیدند درپادشاهی کریم خان زند.
باتوجه جنگ ایل کرایی و غندی و شکست و کوچ اجباری این ایل ، به فرمان کریم خان زند سازمان ایلی �طیبی� به سال ۱۱۷۳ قمری بنیاد شد و رشید خان طیبی از تیره قنبری به کلانتری این ایل برگزیده شد و مرکز کلانتری خودرا در دشت موگرمان بنا نهاد که به قلعه �ده خان� معروف گردید.
این شهر که �دژ موگ � بوده و خاستگاه دینیاران زرتشتی و تا سال ۱۱۷۲هجری قمری نشیمنگاه تیره دینیار ایل کرایی بود و پس از اینکه یکبار در سال ۱۱۳۵قمری جنگ با نادرشاه افشار و کلانتر کای گنجی دینیار کرایی موجب کشته شدن و خدعه و نیرنگ قرار گرفت و بار دوم در زمان زندیه کای مراد کلانتر و برادر کای گنجی با حکام زندیه موجب شکست و پراکندگی این ایل فراهم شد در آغاز حکومت زندیان در سال ۱۱۷۳هجری این سامان بدست خاندان خلیل خان پسر ملاقیصر �خاندان جعفرخان به
... [مشاهده متن کامل]
خاندان جعفرخان بهمئی� افتاد ، در ۹۵کیلومتری تقریبی شمال شرقی دهدشت در دامنه رشته کوه دل افروز در دشتی گسترده و خوش آب و هوا واقع شده،
�دژموگ� نام واژه پیش از اسلام بوده که با مصالح گچ وسنگ وباطاق های ضربی و هلالی ساسانی بود و در دوران محمدشاه قاجار ، جعفرخان نیای خوانین بهمئی سردسیر برروی پایه های این دژ باستانی قلعه ای دفاعی مطابق سنت آن دوران ساخته که سالها تا آغاز دولت جمهوری اسلامی آباد و نشیمنگاه زنده یاد تاج محمدخان نیکبخت رئیس بهمیی سردسیر و پس از او پسرش حاج علی محمدخان نیکبخت، که مردی متدین و کلانتری مردم دار بود قرار داشت
پس تنفیذ حکم خانی به خاندان ملاقیصر و جعفرخان به سال ۱۱۷۳ هجری به سیاست زندیه و انشقاق ایل بزرگ کرایی صورت گرفت و تشکیل نظام ایلی بهمئی با پیوستن طوایف کهن بومی بوده که کرایی ها و کمایی لیراوی و دیگر طوایف نامبرده ذیل مشخص است ( مثل ( بناری و خلیلی از طوایف شول ) و علادینی یا الادینی یعنی قلعه ایی که آشیان عقاب هست از ایل کواراکان باستان دینیارن کهن ) و نظام ایلی دویست ساله چارت قاجاری دارد
ظهورلیراوی کوه �طیبی و بهمئی� در جغرافیای کواراکان کُرایی .
دهستان موگرمان درشمال شرقی شهرلنده و۷کیلومتری آن جای دارد، دارای چشمه های آب که محلیان به آن �کور� میگویندو رودخانه هایی را سازمان میدهدکه نام واژه باستانی آن�ژن� که به زبان پهلوی به زن گویندو معرب شده آن جن است که پس از آبیاری آن بومگاه به لیرکک دشمن زیاری سرازیر و به رودخانه مارون �تاب� می پیوندد.
نام واژه موگرمان که محلیان به آن موگرمون گویند برگرفته از دو واژه �مور ، یا مَرغ به معنای سبزه زار و گرمان نام واژه پارسی قومی باستانی است
مردم این سامان دوتیره �کرایی و غندی � بودند .
پس از آن طوایف قنبری، تامحصلی، تامحمودی، تامحب علی جانشین آنان گردیدند درپادشاهی کریم خان زند.
باتوجه جنگ ایل کرایی و غندی و شکست و کوچ اجباری این ایل ، به فرمان کریم خان زند سازمان ایلی �طیبی� به سال ۱۱۷۳ قمری بنیاد شد و رشید خان طیبی از تیره قنبری به کلانتری این ایل برگزیده شد و مرکز کلانتری خودرا در دشت موگرمان بنا نهاد که به قلعه �ده خان� معروف گردید.
شجرنامه طایفه اسدی آسترکی
1 - اویس
2 - بردیا
3 - فخرالدین
4 - تاجمیر خان آسترکی
پسران ( احمد خان. محمد خان. . )
5 - احمد خان
6 - زمان
7 - شیخ میر
8 - دهباش اسد
... [مشاهده متن کامل]
پسران ( الله کرم. شاکرم )
9 - شاکرم
-
-
-
-
-
-
-
دهباش اسد از فرماندهان سپاه نادرشاه افشار
( شجرنامه واقعی طایفه آسترکی )
*****
ایل منجزی بختیاروند به دلیل جنگاوری
جوانانش در جنگ علیه دشمنان ایران زمین به گراز معروف شدند ( هیچ وقت عقب نشینی نمی کردند )
***
بزرگان ایل منجزی
شهید رستم خان بختیاروند پلنگ فرماندهان سپاه بختیاروند ها در جنگ چالدران
شاه حسین خان بختیاروند ایلخان
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان بختیاروند ایلخان
قاسم خان بختیاروند ایلخان
احمد خان بختیاروند ایلخان
ابوالفتح خان بختیاروند بیگلربیگی اصفهان
رستم خان آقاسی
تاج الدین امیر قنبر *تاجمیر قنبر خان *
*****
شجرنامه پسران یوسف خان بختیاروند پسر تاج الدین امیر قنبر پسر شاه منصور خان بختیاروند ایلخان منجزی
پسران ( علی صالح خان بختیاروند ایلخان
. محمد حسین خان. اسماعیل خان )
علی صالح خان بختیاروند ایلخان
پدر
ابدال خان بختیاروند ایلخان
پدر
حسام الدین خان بختیاروند ایلخان
تیره حسام الدینی طایفه مال احمدی *سهمدینی - سهمایی*منجزی
******
تیره صالحوند طایفه تاج الدین عبدالهی منجزی
تیره آدینه وند طایفه تاج الدین عبدالهی منجزی
********
شجرنامه تیره اسماعیل وند خلیلی
خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان بختیاروند ایلخان
رستم خان آقاسی
تاج الدین امیر قنبر
یوسف خان بختیاروند
1 - اسماعیل خان بختیاروند
پسران ( مهمد خان - آدینه خان مستوفی نادرشاه افشار در فتح قندهار )
2 - مهمد خان
3 - شیر خان
پسران ( حسین. بلیل )
4 - حسین
5 -
6 -
7 - رمضان
8 -
9 -
10 - خدامراد
11 - مسلم
12 -
****
1 - اویس
2 - بردیا
3 - فخرالدین
4 - تاجمیر خان آسترکی
پسران ( احمد خان. محمد خان. . )
5 - احمد خان
6 - زمان
7 - شیخ میر
8 - دهباش اسد
... [مشاهده متن کامل]
پسران ( الله کرم. شاکرم )
9 - شاکرم
-
-
-
-
-
-
-
دهباش اسد از فرماندهان سپاه نادرشاه افشار
( شجرنامه واقعی طایفه آسترکی )
*****
ایل منجزی بختیاروند به دلیل جنگاوری
جوانانش در جنگ علیه دشمنان ایران زمین به گراز معروف شدند ( هیچ وقت عقب نشینی نمی کردند )
***
بزرگان ایل منجزی
شهید رستم خان بختیاروند پلنگ فرماندهان سپاه بختیاروند ها در جنگ چالدران
شاه حسین خان بختیاروند ایلخان
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان بختیاروند ایلخان
قاسم خان بختیاروند ایلخان
احمد خان بختیاروند ایلخان
ابوالفتح خان بختیاروند بیگلربیگی اصفهان
رستم خان آقاسی
تاج الدین امیر قنبر *تاجمیر قنبر خان *
*****
شجرنامه پسران یوسف خان بختیاروند پسر تاج الدین امیر قنبر پسر شاه منصور خان بختیاروند ایلخان منجزی
پسران ( علی صالح خان بختیاروند ایلخان
. محمد حسین خان. اسماعیل خان )
علی صالح خان بختیاروند ایلخان
پدر
ابدال خان بختیاروند ایلخان
پدر
حسام الدین خان بختیاروند ایلخان
تیره حسام الدینی طایفه مال احمدی *سهمدینی - سهمایی*منجزی
******
تیره صالحوند طایفه تاج الدین عبدالهی منجزی
تیره آدینه وند طایفه تاج الدین عبدالهی منجزی
********
شجرنامه تیره اسماعیل وند خلیلی
خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان بختیاروند ایلخان
رستم خان آقاسی
تاج الدین امیر قنبر
یوسف خان بختیاروند
1 - اسماعیل خان بختیاروند
پسران ( مهمد خان - آدینه خان مستوفی نادرشاه افشار در فتح قندهار )
2 - مهمد خان
3 - شیر خان
پسران ( حسین. بلیل )
4 - حسین
5 -
6 -
7 - رمضان
8 -
9 -
10 - خدامراد
11 - مسلم
12 -
****
طایفه آسترکی از ایل حسنکی ایل بزرگ بختیاروند *بهداروند *بود
تاجمیر خان آسترکی اولین ایلخان لر بزرگ بودند که به دلیل پرداخت نکردن مالیات
توسط شاه صفوی کشته شدند
****
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان پسر شاه حسین خان بختیاروند ایلخان پسر رستم خان بختیاروند پلنگ
... [مشاهده متن کامل]
دومین رئیس ایل لر بزرگ بودند که به دلیل شجاعت و دلاوری سربازان بختیاروند *بهداروند * در جنگ های علیه عثمانی و ازبکان
نام بختیاری بر ایل لر بزرگ گذاشته شد
جهانگیر خان بختیاروند به طهماسب قلی معروف شد
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان جد ایل منجزی بختیاروند است
خلیل خان بختیاروند ایلخان پسر جهانگیر خان بختیاروند ایلخان جد
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
پسران خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان ایلخان
احمد خان ( احمد وند )
خیرالدین خان ( خیری وند. خدری*
اردشیر خان *اردشیر وند*
تاج الدین خان *تاجدی وند*
مهدی خان *مهدی وند*
بلیتی خان *بلیتی وند*
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ معروف به هفت کر بیگی
- -
هفت تیره اصلی
بیست تیره ی فرعی
*****
احمد خان بختیاروند ایلخان پسر قاسم خان بختیاروند ایلخان پسر شاه منصور خان بختیاروند ایلخان پسر خلیل خان بختیاروند ایلخان
جد طایفه مال احمدی منجزی
معروف به نه کر تشمال
تشمال ::رئیس ایل لر بختیاری
تشمال احمد خان بختیاروند
ابوالفتح خان بختیاروند منجزی بیگلربیگی اصفهان پسر قاسم خان بختیاروند ایلخان
صادق خان - بهرام خان - جلال خان پسران احمد خان بختیاروند ایلخان
شاه حسین خان بختیاروند پسر ابوالفتح خان
تیره جلال وند مال احمدی
تیره شاسوند*حسین وند. سوند*
تیره ویسی
تیره کلاوند
تیره قوامی
تیره پاگیر وند
تیره حسام الدینی
تیره خواجه وند
تیره حاتم وند*کرمپور*
حاتم خان مال احمدی منجزی پسر بهرام خان بختیاروند پسر احمد خان بختیاروند ایلخان حاکم کشمیر در زمان نادرشاه افشار
****
طایفه علادینی*علاءالدین وند*ایل بختیاروند
اسد خان شیرکش ایلخان لر بختیاری پسر حیدر خان پسر شاهمراد خان از نسل طهماسب قلی خان
در اوایل قاجار حاکم لر بختیاری بودند
بعد از او پسرش جعفر قلی خان بختیاروند ایلخان شدند
********
شجرنامه تیره شاه منصور وند*آشتیانی وند* طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ منجزی
رستم خان بختیاروند پلنگ
شاه حسین خان بختیاروند ایلخان
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان بختیاروند ایلخان
پسران ( رستم خان آقاسی - قاسم ایلخان. . )
رستم خان آقاسی
تاج الدین امیر قنبر
پسران ( عالی ویسی - یوسف خان - جان محمد خان - عزیز خان )
عالی ویسی
عالی مهمد
هیبت الله خان
چهل امیر خان
آشتی آقا*آقا آشتیانی *
آقاسی
-
-
-
-
-
-
-
-
تیره اسماعیل وند *اسماعیل خان پسر یوسف خان )
تیره شمس خلیلی *رستمی * ( شمس الدین خان میرگپ پسر جان محمد خان )
تیره توپایی خلیلی - تیره صالح حاجی
( منصور خان توپایی و صالح حاجی پسران
حاجی آقا اسفندیار پسر جمالدین خان پسر عزیز خان پسر تاج الدین امیر قنبر بختیاروند خلیلی منجزی )
تیره هارونی خلیلی
تیره چهاربنیچه مهدی پور
تیره غریبی خلیلی
تیره صالحوند وند
تیره زیلایی خلیلی
تیره تاجمیری
تیره خدابخشی
تیره شهبازوند
تیره بلیل وند
تیره شیرمردی
تیره کوزری *کوشک زری*
تیره چهارمحالی
تیره بیرگانی
تیره چهاربنیچه احمد وند
. .
. .
. .
*****
طوایف ایل منجزی
خلیلی بیگیوند پلنگ
مال احمدی
تاج الدین عبدالهی
ابوالحسنی
لملمی *میشه وند. . . *
مازه پهن*سینه پهن*
نیم بنیچه
لوخورده
روا منجزی
سکونت :فارس - چهارمحال بختیاری - اصفهان - خوزستان - لرستان. . . . .
***
ایل لیراوی ایل بزرگ بختیاروند *بهداروند *
بهدار
با جمال
لیراو
عالی
پسران
خدر - طیب - بهمن - یوسف - اردشیر . کوروش
ایلات
خدرعالی*خیرالی*
طیبی
بهمئی
یوسفی
شیرعالی
کرایی*کورش آلی*
تاجمیر خان آسترکی اولین ایلخان لر بزرگ بودند که به دلیل پرداخت نکردن مالیات
توسط شاه صفوی کشته شدند
****
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان پسر شاه حسین خان بختیاروند ایلخان پسر رستم خان بختیاروند پلنگ
... [مشاهده متن کامل]
دومین رئیس ایل لر بزرگ بودند که به دلیل شجاعت و دلاوری سربازان بختیاروند *بهداروند * در جنگ های علیه عثمانی و ازبکان
نام بختیاری بر ایل لر بزرگ گذاشته شد
جهانگیر خان بختیاروند به طهماسب قلی معروف شد
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان جد ایل منجزی بختیاروند است
خلیل خان بختیاروند ایلخان پسر جهانگیر خان بختیاروند ایلخان جد
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
پسران خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان ایلخان
احمد خان ( احمد وند )
خیرالدین خان ( خیری وند. خدری*
اردشیر خان *اردشیر وند*
تاج الدین خان *تاجدی وند*
مهدی خان *مهدی وند*
بلیتی خان *بلیتی وند*
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ معروف به هفت کر بیگی
- -
هفت تیره اصلی
بیست تیره ی فرعی
*****
احمد خان بختیاروند ایلخان پسر قاسم خان بختیاروند ایلخان پسر شاه منصور خان بختیاروند ایلخان پسر خلیل خان بختیاروند ایلخان
جد طایفه مال احمدی منجزی
معروف به نه کر تشمال
تشمال ::رئیس ایل لر بختیاری
تشمال احمد خان بختیاروند
ابوالفتح خان بختیاروند منجزی بیگلربیگی اصفهان پسر قاسم خان بختیاروند ایلخان
صادق خان - بهرام خان - جلال خان پسران احمد خان بختیاروند ایلخان
شاه حسین خان بختیاروند پسر ابوالفتح خان
تیره جلال وند مال احمدی
تیره شاسوند*حسین وند. سوند*
تیره ویسی
تیره کلاوند
تیره قوامی
تیره پاگیر وند
تیره حسام الدینی
تیره خواجه وند
تیره حاتم وند*کرمپور*
حاتم خان مال احمدی منجزی پسر بهرام خان بختیاروند پسر احمد خان بختیاروند ایلخان حاکم کشمیر در زمان نادرشاه افشار
****
طایفه علادینی*علاءالدین وند*ایل بختیاروند
اسد خان شیرکش ایلخان لر بختیاری پسر حیدر خان پسر شاهمراد خان از نسل طهماسب قلی خان
در اوایل قاجار حاکم لر بختیاری بودند
بعد از او پسرش جعفر قلی خان بختیاروند ایلخان شدند
********
شجرنامه تیره شاه منصور وند*آشتیانی وند* طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ منجزی
رستم خان بختیاروند پلنگ
شاه حسین خان بختیاروند ایلخان
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان بختیاروند ایلخان
پسران ( رستم خان آقاسی - قاسم ایلخان. . )
رستم خان آقاسی
تاج الدین امیر قنبر
پسران ( عالی ویسی - یوسف خان - جان محمد خان - عزیز خان )
عالی ویسی
عالی مهمد
هیبت الله خان
چهل امیر خان
آشتی آقا*آقا آشتیانی *
آقاسی
-
-
-
-
-
-
-
-
تیره اسماعیل وند *اسماعیل خان پسر یوسف خان )
تیره شمس خلیلی *رستمی * ( شمس الدین خان میرگپ پسر جان محمد خان )
تیره توپایی خلیلی - تیره صالح حاجی
( منصور خان توپایی و صالح حاجی پسران
حاجی آقا اسفندیار پسر جمالدین خان پسر عزیز خان پسر تاج الدین امیر قنبر بختیاروند خلیلی منجزی )
تیره هارونی خلیلی
تیره چهاربنیچه مهدی پور
تیره غریبی خلیلی
تیره صالحوند وند
تیره زیلایی خلیلی
تیره تاجمیری
تیره خدابخشی
تیره شهبازوند
تیره بلیل وند
تیره شیرمردی
تیره کوزری *کوشک زری*
تیره چهارمحالی
تیره بیرگانی
تیره چهاربنیچه احمد وند
. .
. .
. .
*****
طوایف ایل منجزی
خلیلی بیگیوند پلنگ
مال احمدی
تاج الدین عبدالهی
ابوالحسنی
لملمی *میشه وند. . . *
مازه پهن*سینه پهن*
نیم بنیچه
لوخورده
روا منجزی
سکونت :فارس - چهارمحال بختیاری - اصفهان - خوزستان - لرستان. . . . .
***
ایل لیراوی ایل بزرگ بختیاروند *بهداروند *
بهدار
با جمال
لیراو
عالی
پسران
خدر - طیب - بهمن - یوسف - اردشیر . کوروش
ایلات
خدرعالی*خیرالی*
طیبی
بهمئی
یوسفی
شیرعالی
کرایی*کورش آلی*
علادینی ها از بزرگترین طوایف ایل بهمئی و قوم لرهستن که در دو استان خوزستان و استان کهگیلویه و بویراحمد سکونت دارند
طایفه علادینی ایل لر بهمئی لیراوی
ساکن خوزستان . کهگیلویه
ساکن خوزستان . کهگیلویه