ضعفاء


برابر پارسی: درماندگان، تهی دستان، بینوایان

لغت نامه دهخدا

ضعفاء. [ ض ُع َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ضعیف. ( منتهی الارب ) :
هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی
با آنکه بداندیش بود سخت کمانست.
منوچهری.
آسیب و ستم او بر ضعفاء رسید. ( تاریخ بیهقی ص 419 ). ضعفاء نیز به ایزد عزّ ذکره حال خود برداشته. ( تاریخ بیهقی ص 430 ). ضعفاء ملت و دولت را در سایه عدل و مایه رأفت او آرام داده. ( کلیله و دمنه ).
- ضعفاء و متروکین فی رواة الحدیث ؛ حاجی خلیفه در کشف الظنون گوید: علم الضعفاء و المتروکین فی رواة الحدیث : صنف فیه الامام محمدبن اسماعیل البخاری المتوفی سنة 256 ست وخمسین ومائتین [ هَ. ق. ] یرویه عنه ابوبشر محمدبن احمدبن حماد الدولابی و ابوجعفر شیخ بن سعید و آدم بن موسی الجفاری و هو من تصانیفه الموجودة. قال ابن حجر و الامام عبدالرحمن بن احمد النسائی و الامام حسن بن محمد الصغانی و ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن الجوزی المتوفی سنة 597 سبعوتسعین وخمسمائة [ هَ. ق. ]. قال الذهبی فی میزان الاعتدال انه یسرد الجرح و یسکت من التوثیق و قد اختصره ثم ذیله کما قال. و ذیله ایضا علاءالدین معلطای بن قنیج المتوفی سنة 762 اثنتین وستین وسبعمائة [ هَ. ق. ] و صنف فیه محمدبن حیان البستی و وضع له مقدمة قسم فیها الرواة الی نحو عشرین قسماً. ذکره البقاعی فی حاشیة شرح الالفیة.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ضُعَفَاءُ: ناتوانان - ضعیفان - جمع ضعیف
ریشه کلمه:
ضعف (۵۲ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس