ضرع


مترادف ضرع: پستان، زاری، لابه، ندبه، خواری، حقارت، تحقیر

لغت نامه دهخدا

ضرع. [ض َ ] ( ع اِ ) پستان ، و هوللظلف و الخف او للشاة و البقر و نحوهما. ج ، ضروع. ( منتهی الارب ). پستان گاو و گوسفند. ( دهار ). پستان اشتر. ( مهذب الاسماء ). پستان گاو و گوسفند و غزال و امثال آن. پستان شتر و گاو و گوسفند و مانند آن ، یا آنکه مخصوص بقر و غنم است. ( منتخب اللغات ) :
آنکه مادر آفرید و ضَرع و شیر
تا پدر کردش قرین آن خود مگیر.
مولوی.
پستان ، و آن چیزی باشد از انسان و حیوان دیگر که شیر از آن دوشند. ( برهان ). پستان حیوان است و مولد خلط کثیف و دیرهضم و مدر بول زنان و جهت رفع خمار و معده ای که اخلاط حاره در آن موجود باشد نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ). محل اللبن من الحیوان رَدی ءالمأکول عصبانی لاخیر فی کیموسه. ( تذکره ضریر انطاکی ). بهترین پستان آن بود که از حیوانی گیرند که گوشت وی نیکوبود و در وی شیر بسیار بود، و طبیعت وی سرد و خشک بود و اولی آن بود که با افاویه خورند زود از معده بگذرد، و شریف گوید آن شیردار که شیر وی اندک بود چون بخورد شیر وی زیاده گردد. ( اختیارات بدیعی ). بپارسی پستان از غیر انسان را گویند، بهترین پستانهای حیوانات پستان گوسفند بود، طبیعتش سرد و خشک است در اول که به داروهای گرم خورند تا زود از معده بگذرد، و منفعت او آن است که چون بروغن بریان کرده بخورند ادرار شیر کند. || شبرق ، و آن گیاهی است در عربستان. ( از حاشیه مثنوی ). نام گیاهی است. ( غیاث ) :
ظاهر الفاظشان توحید و شرع
باطن آن همچو در نان تخم ضرع.
مولوی.
|| دوشیدنی. شیرده : ما له حرث و لا ضرع ، ما له زرع و لا ضرع.

ضرع. [ ض َ ] ( ع مص ) ضراعة. زاری و خواری. زاریدن. خوار و حقیر گردیدن. || فروتنی کردن. || رام شدن. || رام کردن اسپ. ( منتهی الارب ).

ضرع. [ ض ِ ] ( ع اِ ) مثل و مانند. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || تاه رسن. ج ، ضروع ، اضرع. ( منتهی الارب ). || استواری رسن. ( منتخب اللغات ).

ضرع. [ ض َ رَ ] ( ع ص ) سست و ناتوان. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). ج ، ضَرَع ( بصورت واحد )، و گویند: رجل ضَرَع و قوم ضَرَع. || مُهْرٌ ضَرَع ٌ؛ اسب کره ناتوان که دویدن نتواند جهت سستی و ناتوانی. ( منتهی الارب ). || ریزه و خرد از هر چیزی. ( منتهی الارب ). چیز خرد. || خردسال. ( منتخب اللغات ). کم سن سست بدن ناتوان ناآزموده کار. ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پستان، پستان گاویاگوسفند
۱ - ( مصدر ) زاری کردن زاریدن . ۲ - خوار گردیدن حقیر گشتن . ۳ - فروتنی کردن . ۴ - رام شدن . ۵ - ( اسم ) زاری . ۶ - خواری حقارت . ۷ - فروتنی .
متواضع ٠ یا رام ٠ یا خوار

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - پستان (گاو و گوسفند و مانند آن ). ۲ - شبرق (گیاه ). ۳ - دوشیدنی ، شیرده .
( ~ . ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - زاری کردن . ۲ - فروتنی کردن .

فرهنگ عمید

پستان حیوانات، به ویژه پستان گاو یا گوسفند.
۱. رام شدن. ٢. فروتنی کردن، فروتنی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زَرْعٍ: کشت - زراعت - روییدنی غیر از درخت
معنی ذَرَأَ: خلق کرد(ازکلمه ذرء به معنای ایجاد به شیوه اختراع است ، و گویا معنای اصلیش ظهور بوده )
تکرار در قرآن: ۸(بار)
تضرّع به معنی تذلّل است. در قاموس و اقرب آمده: «تَضَرَّعَ اِلَی اللّهِ» یعنی ابتهال و تذلّل کرد و به قولی خود را در معرض طلب حاجت قرار داد. ایضاً در قاموس گوید: «ضراع ضرعاً و ضراعُ: خضع و ذلّ و استکان». . آن گاه که عذاب ما به آنها رسید چرا تذلّل نکردند؟ چرا به درگاه خدا زاری نکردند؟ لیکن دلهای آنها سخت گردید . استکانت چنانکه در مجمع فرموده به معنی خضوع است یعنی:هر آینه آنها را به عذاب گرفتار کردیم به پروردگارشان خاضع و تسلیم نشدند و تضرّع و زاری نکردند علی هذا استکانت امر قلبی و تضرّع، زاری با زبان و امر ظاهری است و اگر هر دو به یک معنی باشد منظور آن است که در گذشته خضوع نکردند و اکنون هم نمی‏کنند. در المیزان از کافی از حضرت باقر علیه السلام نقل است که فرمود: «... اَیْاِسْتِکانَةُ هِیَ الْخُضُوعُ. وَ التَّضَرُّعُ رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِما». در مجمع از حضرت صادق صلوات اللّه علیه نقل کرده: استکانت در دعاست، تضرّع برداشتن دو دست است در نماز. «اَلْاِسْتِکانَةُ فی الدُّعاءِ وَ التَّضَرِّعُ رَفَعُ الْیَدِ فی الصَّلوةِ». نا گفته نماند مفهوم دو آیه فوق و همچنین آیاتی نظیر .آن است که گرفتاری‏های بدن و غیره از جانب خدا برای بیدار کردن انسان و اظهار تذلّل به خدا و توبه و انابه است که انسان به ضعف و عصیان خود پی ببرد و متوجه خدا شود بدین طریقگرفتاری‏ها یک نوع رحمت اند ما بعد آیه 43 انعام حاکی است که اگر شخص از گرفتاری‏ها متنبه نشود درهای نعمت بر رویش گشوده شده و غفلتاً عذاب او را یافته و از بین می‏برد . در خاتمه نا گفته نماند: ضرع گذشته از مصدر بودن به معنی پستان حیوانات است مثل ثدی که پستان زن است طبرسی فرموده: علت این تسمیه آن است که شیر به پستان میل می‏کند. ایضاً ضُرُع به ضم (ض - ر) نزدیک شدن است در اقرب آمده: «ضرع السبع من الشی‏ء ضروعاً: دنامة» و نیز آمده: «تَضَرَّعَ مِنْه» یعنی با میل به او نزدیک شد و چون تذلّل و زاری یک نوع نزدیک شدن است لذا معنای اصلی در آن ملحوظ می‏باشد.

جدول کلمات

پستان گاو یا گوسفند

پیشنهاد کاربران

بپرس