ضاغوط

لغت نامه دهخدا

ضاغوط. ( ع اِ ) کابوس. ( بحر الجواهر ). خفتو. حالتی که آدمی خفته پندارد که کسی گلوی وی می فشارد. ( غیاث ) ( آنندراج ). سکاچه.بختک. نیدلان. نیدل. عبدالجنة. رجوع به کابوس شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس