صنان

لغت نامه دهخدا

صنان. [ ص ُ ] ( ع اِ ) گند بغل. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ). بوی بغل. ( غیاث اللغات ) ( دهار ).

صنان. [ ] ( اِخ ) ( جای کله ها ) موضعی است در ساحل یهودا در نزدیکی کنارش یوشی 15:37 و دور نیست که صانان باشد میک 1:11 بعضی گمان برده اند که صنان جموع است و آن دهی است که به جنوب شرقی اشقلون واقع است و دیگران آن را زنایره دانسته اند که به مسافت دو میل و نیم از ریشه واقع میباشد. و دیگران بر آنند که خرابه های سنات میباشد که در شمال بیت جبرین واقع است. ( قاموس کتاب مقدس ).

صنان.[ ص َن ْ نا ] ( اِخ ) دلاوری بوده است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

دلاوری بوده است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صُنان، بوی بد بدن را گویند.
از آن به مناسبت در باب تجارت نام برده اند.
معیوب بودن صنان
بوی بد بدن در برده ، اعم از غلام و کنیز در صورتی که شدید و غیر متعارف باشد، از عیوب به شمار می رود و با نا آگاهی خریدار از آن، حق خیار برای وی ثابت است. برخی، صورت غیر قابل درمان بودن آن را عیب دانسته اند.

پیشنهاد کاربران

بپرس