صناعت

/sanA~at/

مترادف صناعت: پیشه، حرفه، صنعت، کار، هنر

معنی انگلیسی:
industry, art, craft, technique

لغت نامه دهخدا

صناعت. [ ص ِع َ ] ( ع اِ ) پیشه. کار. ( غیاث اللغات ). پیشه. ( منتهی الارب ). کار. ( مهذب الاسماء ). حرفه. صنعت. ج ، صناعات : هر کجا مردی یا زنی در صناعتی استاد یافتی اینجا [ غزنین ] می فرستاد. ( تاریخ بیهقی ص 205 ).
بدعت فاضلان منحوس است
این صناعت برای هرتدمیر.
خاقانی.
و در آیات براعت و معجزات صناعت... تأملی بسزا رود. ( کلیله و دمنه ). و در صناعت علم طب شهرتی داشت. ( کلیله و دمنه ). من در موقف تقصیر و قصور واقفم... و بقلت بضاعت و قصور صناعت معترف. ( تاریخ ترجمه یمینی ص 8 ). در صناعت بی نظیر و در عبارت مشارالیه. ( تاریخ ترجمه یمینی ص 255 ). وزیر ابوالعباس در صناعت دبیری بضاعتی نداشت. ( تاریخ ترجمه ٔیمینی ص 366 ).
دل من بر تو دارد استواری
که تو در هر صناعت دست داری.
نظامی.
گر نسخه روی تو به بازار برآید
نقاش ببندد در دکان صناعت.
سعدی.

صناعة. [ ص ِ ع َ ] ( ع اِ ) صناعت. پیشه. ( منتهی الارب ). پیشه. کار. ( غیاث اللغات ). رجوع به صناعت شود. || صناعت در عرف خاصه علمی است منوط به چگونگی عمل که منظور از آن علم عین علم است ، خواه به ادامه عمل باشد، مانند: درزیگری و امثال آن و خواه ادامه عمل را در آن علم مدخلیتی نباشد، مانند: علم فقه ، منطق ، نحو و حکمت عملیه و مانند آن از آنچه که حصول علم بدان نیازمند به مزاولت در عمل نیست. و گاه صناعت را تعبیر کنند به هر عملی که آدمی چندان در آن علم ممارست ورزدکه در اثر ممارست آن علم پیشه او شود. هکذا یستفادمن حاشیه الچلبی علی المطول. ابوالقاسم در حاشیه مطول گفته که صناعت نام علمی است که از تمرین بر عمل حاصل شود و گاه صناعت گویند و از آن ملکه ای خواهند که بواسطه آن توانائی بر به کار بردن موضوعاتی برای غرضی از اغراض که برحسب امکان از روی بصیرت صادر شده باشد حاصل شود و مقصود از موضوعات آلاتی است که در آن آلات تصرفاتی شود، خواه آن آلات خارجیه باشند، مانند: درزیگری یا آلات ذهنیه باشند مانند: استدلال و اطلاق صناعت بر این معنی شائع است و اطلاق آن بر مطلق ملکه ٔادراک هم ممالا بأس فیه و برخی گفته اند که صناعت ملکه ای است نفسانیه که افعال اختیاریه از آن صادر می گردد؛ بدون فکر، کذا فی الجرجانی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || مصنوع. ساخته. پرورده :
نساج نسبتم که صناعات فکر من بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هنر، پیشه، علم متعلق به کیفیت عمل مانندمنطق، پیشهای که در آن تفکرومهارت لازم باشدمانندخیاطی
( اسم ) ۱ - حرفه پیشه . ۲ - هنر صنعت : جمع صناعات صنایع .

فرهنگ معین

(ص عَ ) [ ع . صناعة ] (اِ. ) ۱ - حرفه . ۲ - هنر.

فرهنگ عمید

۱. هنر.
۲. کار و پیشه ای که در آن تفکر و مهارت لازم باشد، پیشه.
۳. علم متعلق به کیفیت عمل مانند منطق.
۴. = صنعت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صناعت، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای ملکه حاصل از تکرار در عمل است.
«صناعت» یا «پیشه» در اصل، حرفه شخص سازنده است و در عرف عام عبارت است از: علم ناشی از تکرار در عمل. از معنای آن نزد خواص تعبیر مختلفی شده است؛ مثل: ۱. علم متعلق به کیفیت عمل. ۲. ملکه ای که با آن می توان مصنوعات را از روی بصیرت به کار برد و به مقصود معینی در حد امکان دست یافت. ۳. ملکه ای نفسانی که افعال به طور اختیاری و بدون نیاز به تفکر از آن صادر می شود.
دیدگاه خواجه طوسی
در اساس الاقتباس آمده است: «همچنان که آن تصرف را که نجّار در چوب کند به وجهی که مؤدّی بوَد به مطلوب او، چون ملکه باشد صناعت نجارت گویند، آن تصرف را که مردم در معانی کند بر وجهی که مؤدّی بوَد به مطلوبی که می خواهند، چون ملکه شود، صناعت منطق خوانند». صناعت به الفاظ فلسفه، منطق و ریاضیات اضافه می شود؛ مثلاً می گویند: صناعت منطق و صناعت فلسفه. صناعات خمس در اصطلاح منطقیان عبارت اند از: برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه.
تفاوت علم و صنعت
فرق علم و صناعت این است که غایت علم، شناخت حقیقت است، در حالی که غایت صناعت، بهره وری است. در الجوهر النضید آمده است: صناعت، ملکه ای نفسانی است که می توان با استفاده از آن، موضوعات را در جهت هر مقصودی که از بصیرت برخاسته باشد، بر حسب امکان، به کار برد. صناعت شامل امور علمی و عملی است.
مستندات مقاله
...

جدول کلمات

حرفه , پیشه

فارسی به عربی

تقنی , صناعة

پیشنهاد کاربران

بپرس