صغو

لغت نامه دهخدا

صغو. [ ص َغ ْوْ ] ( ع مص ) میل کردن یا میل کردن کام دهن و یکی از دو جانب وی. || مائل شدن آفتاب به غروب. || مائل شدن نجوم به غروب. || ( اِمص ) میل ، یقال : صغوه معک ؛ یعنی میل او بسوی تست. ( منتهی الارب ).

صغو. [ ص ِغ ْوْ ] ( ع اِمص ) میل. ( منتهی الارب ).

صغو. [ ص ُ غ ُوو ] ( ع مص ) میل کردن یا میل کردن دهن و یکی از دو جانب وی. || مائل شدن آفتاب به غروب. || مائل شدن نجوم به غروب. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(صَ غْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) میل کردن ، رغبت داشتن . ۲ - (اِمص . ) رغبت ، میل .

فرهنگ عمید

میل، رغبت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَغَتْ: منحرف شد - از مسیر مستقیم مایل شد (صغت فعل ماضی از ماده صغو است ، و صغو به معنای میل و مایل شدن می باشد )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
«صغو» (بر وزن عفو) به معنای متمایل شدن به چیزی است. و منظور از «صغت قلوبکما» در آیه مورد بحث، انحراف دل های آنها از حق به سوی باطل است. واژه «اِصغاء»، به معنای گوش فرا دادن به سخن دیگری آمده است.
«صَغَت» از مادّه «صغو» (بر وزن عفو) به معنای متمایل شدن به چیزی است لذا می گویند: صَغَتِ النُّجُومُ «یعنی ستارگان، متمایل به سوی مغرب شدند»; به همین جهت، واژه «اِصغاء» به معنای گوش فرا دادن به سخن دیگری آمده است. و منظور از «صَغَتْ قُلُوبُکُمَا» در آیه مورد بحث، انحراف دل های آنها از حق، به سوی گناه بوده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس