صدق قضیه منحرفه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صدق قضیه منحرفه، به معنای مطابقت مدلول قضیه منحرفه با واقع و نفس الامر است.
در قضیه حملیه، ملحوظ در ناحیه موضوع، مصادیق و افراد است و منظور در طرف محمول، مفهوم و عنوان. به این جهت در قضایای محصوره، تناسب طبیعی این است که «سور»، که مفاد آن تعیین محل حکم و بیان کمیت افراد است، به موضوع ملحق گردد، تا کمیت افراد آن را، که در کلیت و جزئیت آن شک راه دارد، روشن نماید. چنان که در قضایای شخصیه، تناسب طبیعی این است که «سور» به آن ملحق نشود، زیرا در قضیه شخصیه تعدد راه ندارد تا احتیاجی به بیان کمیت افراد باشد.حال اگر در محصورات، سور بر سر محمول وارد شود، و یا در شخصیات، «سور» ذکر شود، قضیه از کاربرد طبیعی اش منحرف شده، و آن را قضیه منحرفه (جزئیه یا کلیه یا شخصیه) گویند.مثال: ۱. قضیه حملیه منحرفه جزئیه: «انسان بعضی از حیوان است».مثال: ۲. قضیه حملیه منحرفه کلیه: «انسان هر حیوان نیست».مثال: ۳. قضیه حملیه منحرفه شخصیه: «بعضی از زید هر انسان است».
قضیه شخصیه با موجبه کلیه
اگر محمول قضیه، موجبه کلیه باشد و موضوع، شخصیه یا مهمله یا کلیه یا جزئیه باشد: قضیه در حالت ایجابی، کاذب خواهد بود و در حالت سلبی، صادق است؛ بدون فرق بین این که کیفیت موضوع به نحو وجوب اعم باشد یا وجوب مساوی یا امکان و یا امتناع.۱. مثال شخصیه موجبه: «زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».۲. مثال شخصیه سالبه: «لیس زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «لیس زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «لیس زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «لیس زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».۳. مثال مهمله موجبه: «الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».۴. مثال مهمله سالبه: «لیس الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «لیس الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «لیس الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «لیس الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».۵. مثال کلیه موجبه: «کلُ انسانٍ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «کلُ انسانٍ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «کلُ انسانٍ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «کلُ انسانٍ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».۶. مثال کلیه سالبه: «لا واحد من الانسان هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «لا واحد من الانسان هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «لا واحد من الانسان هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «لا واحد من الانسان هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».۷. مثال جزئیه موجبه: «بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».۸. مثال جزئیه سالبه: «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».
قضیه شخصیه با سالبه کلیه
اگر محمول قضیه، سالبه کلیه باشد و موضوع، شخصیه یا کلیه یا جزئیه باشد و کیفیت موضوع به نحو وجوب اعم یا وجوب مساوی باشد: قضیه در حالت ایجابی، کاذب خواهد بود و در حالت سلبی، صادق است و با کیفیت امتناع، بر عکس می شود؛ یعنی قضیه در حالت ایجابی، صادق خواهد بود و در حالت سلبی، کاذب است و اما با کیفیت امتناع، در موضوع شخصیه، قضیه در هر دو حالت ایجابی و سلبی محتمل الصدق و الکذب است و در موضوع کلیه، در حالت سلبی و ایجابی کاذب است هر چند بعضی در حالت ایجابی، آن را محتمل الصدق و الکذب دانسته اند و در موضوع جزئیه، در حالت سلبی و ایجابی صادق است هر چند بعضی در حالت سلبی، آن را محتمل الصدق و الکذب دانسته اند. اما در موضوع مهمله، با کیفیت امتناع، قضیه در حالت ایجابی، صادق خواهد بود و در حالت سلبی، کاذب است. و با سه کیفیت دیگر، قضیه در حالت ایجابی، از حیث طبیعت صادق است ولی از حیث عموم و خصوص، کاذب است. و در حالت سلبی، برعکس است؛ یعنی از حیث طبیعت کاذب است ولی از حیث عموم و خصوص، صادق است.۱. مثال شخصیه موجبه: «زیدٌ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «زیدٌ هو لا واحدٌ من الناطق»، «زیدٌ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «زیدٌ هو لا واحدٌ من الحَجَر».۲. مثال شخصیه سالبه: «لیس زیدٌ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «لیس زیدٌ هو لا واحدٌ من الناطق»، «لیس زیدٌ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «لیس زیدٌ هو لا واحدٌ من الحَجَر».۳. مثال مهمله موجبه: «الانسانُ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «الانسانُ هو لا واحدٌ من الناطق»، «الانسانُ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «الانسانُ هو لا واحدٌ من الحَجَر».۴. مثال مهمله سالبه: «لیس الانسانُ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «لیس الانسانُ هو لا واحدٌ من الناطق»، «لیس الانسانُ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «لیس الانسانُ هو لا واحدٌ من الحَجَر».۴. مثال کلیه موجبه: «کلُ انسانٍ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «کلُ انسانٍ هو لا واحدٌ من الناطق»، «کلُ انسانٍ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «کلُ انسانٍ هو لا واحدٌ من الحَجَر».۵. مثال کلیه سالبه: «لا واحد من الانسان هو لا واحدٌ من الحیوان»، «لا واحد من الانسان هو لا واحدٌ من الناطق»، «لا واحد من الانسان هو لا واحدٌ من الکاتب»، «لا واحد من الانسان هو لا واحدٌ من الحَجَر».۶. مثال جزئیه موجبه: «بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الناطق»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الحَجَر».۶. مثال جزئیه سالبه: «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الناطق»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الحَجَر».
قضیه شخصیه با موجبه جزئیه
...

پیشنهاد کاربران

بپرس