صبح بام. [ ص ُ ح ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود. اول روز :
مگرکز توسنانش بدلگامی
دهن بر کشته ای زد صبح بامی.
نظامی.
سپهدار ایران هم از صبح بام
برآراست لشکر بسازی تمام.
نظامی.
... [مشاهده متن کامل]
هر چه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند بوام.
نظامی.
ساقیا می ده که مرغ صبح بام
رخ نمود از بیضه زنگارفام.
سعدی ( از حاشیه وحید بر گنجینه ) .
پگاه
بام
سحر، صبوح، پگاه
سحر
صبوح، پگاه
صبوح
صبح علی الطلوع
صبحِ نگوزیده
لهجه و گویش تهرانی
صبح زود
سحرگاهان
کله سحر
خروس خوان
پگاه . . . . سحر . . . سپیده صبح . . . . .
دشنه ٔ صبح ؛ کنایه از روشنی صبح است ، و آنرا عمود صبح هم میگویند. ( برهان ) :
من آن روم سالار تازی هشم
که چون دشنه ٔ صبح مردم کشم.
نظامی ( از آنندراج ) .
تیغ سحر
بامداد، صبوح، آفتاب نزده، سحر، پگاه
بامداد درسته
بامداد. اصفهان .
صبح خیز صبح بام فتنادوا
شعر صبح زود
سلام
صبح زیبای پاییزتون بخیر
روز پر از ارزو ها
و معجزه های قشنگ را برایتان خواهانم
روز و زوزگارتون خوش خوشیهایتان بادوام. . . . .
صباح
بگاه
یامداد
سپیده دم درسته
سپیده دم
صبحگاه
بامداد
شبگیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)