صافکاری کردن


معنی انگلیسی:
face, smooth

مترادف ها

smooth (فعل)
ارام کردن، تسکین دادن، صاف کردن، تسویه کردن، هموار کردن، صاف شدن، روان کردن، ملایم شدن، صافکاری کردن

smoothen (فعل)
رنده کردن، صاف کردن، صاف شدن، نرم شدن، صافکاری کردن، صاف و صیقلی شدن

فارسی به عربی

ناعم

پیشنهاد کاربران

بپرس