فرهنگ اسم ها
معنی: طینت، سرشت، ( در قدیم ) عادت و طبیعت، خوی، خصلت
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم دختر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
گر باد به فرخار برد شیمه داروت
از قوت او روح پذیرد بت فرخار.
سنایی.
رجوع به شیمت شود.|| خاک برکنده از زمین. ج ، شیَم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
شیمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) قسمی از انگور. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) خلق خوی طبیعت عادت جمع : شیم .
قسمی از انگور
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. عادت.
دانشنامه عمومی
شهر شیمه ( به فرانسوی: Chimay ) در شهرستان توئن در استان انو در منطقه فدرال والوون در کشور بلژیک واقع شده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: شیمه
پیشنهاد کاربران
توان، حال، عصاره هرچیزی را نیز شیمه میگویند
مادرم وقتی خمیرش ور نمی آمد می گفت چقدر خمیرش بی شیمه ست.
شیمه : له شده ، پلاسیده ، مثل هندوانه ای که با چنگ زدن آن را له کنند .
در شمال افغانستان زمانیکه فردی از کار خسته شده باشه و رفع مانده گی کنه. برش بگویند بیا کار کنیم میگه شیمه ندارم.
شِیمَه به معنی خوشهٔ انگور سیاه هم هستش
قوه، توان، قوت