شیروی

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

شیروی. ( اِخ ) شیرو. شیرویه که به پدر عاق شد. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج )( از برهان ) ( از انجمن آرا ). نام پادشاهی از پادشاهان ایران ( قباد سوم ) که پسر خسرو پرویز بود. ( از فرهنگ لغات ولف ). نام پسر خسرو پرویز که شیرویه نیز گویند. ( از لغات شاهنامه ) ( از ناظم الاطباء ) :
به یک هفته زین گونه با رود و می
ببودند شادان ز شیروی کی.
فردوسی.
به نزدیک شیروی رفت آن دو مرد
پرآژنگ رخسار و دل پر ز درد.
فردوسی.
رجوع به شیرویه شود.

شیروی. ( اِخ ) شیرو. شیرویه. نام پسر بهرام که سپهسالار نوشیروان بود. ( فرهنگ لغات ولف ) :
سپهدار شیروی بهرام بود
که در جنگ بارای و آرام بود.
فردوسی.

شیروی. ( اِخ ) نام یکی از پهلوانان ایرانی که در خدمت منوچهرشاه می بوده. ( برهان ). نام یک پهلوان ایرانی در زمان فریدون. ( فرهنگ لغات ولف ) :
سپهدار چون قارن کاوگان
سپه کش چو شیروی شیر ژیان.
فردوسی.

شیروی. ( اِخ ) نام یکی از پهلوانان توران در زمان تور. ( یادداشت مؤلف ) :
یکی پهلوان بود شیروی نام...
بیامد ز ترکان چو یک لخت کوه
شدند از نهیبش دلیران ستوه.
فردوسی.

شیروی.( اِخ ) ابن رستم بن سرخاب بن قارن. از ملوک طبرستان. ( از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص 346 ). رجوع به شیرو شود.

فرهنگ فارسی

پسر خسرو پرویز که پس از وی بسلطنت رسید ( ۶۲۸ م. ). خسرو قصد داشت مردانشاه را جا- نشین خود گرداند. چون کواذ ( غباد ) ملقب به شیرویه که پسر خسور از مریم ( دختر قیصر ) بود و ظاهرا مقام ارشدیت داشت از واقعه استحضار یافت مصمم شد که از حق خود دفاع کند . فرمانده کل قوای کشور گشنسپ اسپاذ که بنابر روایت تئوفانس برادر رضاعی او بود بیاری وی کمر بمیان بست و با هرقل وارد گفتگو شد و او نیز حاضر گردید که با ایرانیان مصالحه نماید . بعضی دیکر از بزرگان نیز بشیرویه پیوستند . پس بفرمان شیرویه [ قلعه فراموشی ] را گشودند جماعت بسیار از زندانیان نجات یافتند و از هواخواهان شیرویه شدند . پس شیرویه خود را پادشاه خواند.همان شب نگاهبانان سلطنتی از قصری که خسرو با شیرین در آنجا خفته بود بیرون رفتند و پراکنده شدند و سپیده دم از هر سو این بانگ برخاست :[ کواذ شاهنشاه .] خسرو هراسان و بیمناک پای بگریز نهاد و خود را در باغ قصر پنهان کرد ولی او را دستگیر کردند و کشتند . شیرویه بفرمود تا دست و پای برادرانش را ببرندو پس از اندک زمانی آنانرا هلاک کرد. شیرویه پس از شش ماه پادشاهی در گذشت . بعضی گویند او را زهر دادند و برخی مرگ او را بطاغوتی نسبت میدهند که بایران سرایت کرده و گروه بسیار از مردم را بهلاکت رسانید .
شیرویه که به پدر عاق شد نام پادشاهی از پادشاهان ایران .

دانشنامه آزاد فارسی

در شاهنامۀ فردوسی دو تن بدین نام خوانده شده اند؛ ۱. دلاور ایرانی و از سرداران روزگار فریدون. او از دلاورانی بود که منوچهر را در کین خواهی ایرج یاری دادند. شیروی در مأموریت قارَن و سفر او به آلان دِژ، سردار سپاه ایران، و در روزگار پادشاهی منوچهر گنج دار او بود؛ ۲. دلاور تورانی که در نبردهای ایرانیان با تورانیان در زمان گرشاسپ به میدان رفت. قارن و سام او را تاب نیاوردند، اما گرشاسپ او را کشت.

پیشنهاد کاربران

نام خانوادگی "شیروی" "Shiravi" در شهرهای خمینی شهر، اصفهان، دزفول، شیراز و تهران ثبت شده است. نام خانوادگی شیروانی، شیروانیان، شیرانی، شیری، شیرزاد، شیربچه نیز بر همین ریشه اند.
شیروی ( shiravi ) نام خانوادگی یکی از خانواده های ( طایفه های ) بزرگ درشهرستان خمینی شهراصفهان است .
معنی دیگر این کلمه با فتحه روی حرف ر، شیر در میان است

بپرس