شیروش

لغت نامه دهخدا

شیروش. [ شیرْ وَ ] ( ص مرکب ) شیرسان. شیرصفت. مانند شیر. شیروار. ( یادداشت مؤلف ). || شجاع. متهور. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زآن گرانمایه گهر کو هست از روی قیاس
پردلی باشد ازین شیروشی پرجگری.
فرخی.
رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - شیر مانند همچون شیر . ۲ - شجاع متهور .

فرهنگ عمید

۱. شیرمانند، مانند شیر.
۲. [مجاز] شجاع، دلیر.

پیشنهاد کاربران

بپرس