شیخ

/Seyx/

مترادف شیخ: مراد، مرشد، آخوند، معمم، ملا، پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، امیر، پیشوا، قاید

متضاد شیخ: شاب

برابر پارسی: پیر

معنی انگلیسی:
doyen, elder, patriarch, sage, sheik, superior, emir, chieftain, sheikh, sheik(h):venerable old man, learned man, chieftain [used asa title]

لغت نامه دهخدا

شیخ. [ ش َ / ش ِ] ( از ع ، اِ ) آنکه سالمندی و پیری بر او ظاهر گردد و یا عبارتست از سن چهل یا پنجاه یا پنجاه ویک تا پایان عمر، یا تا سن هشتاد، و یا آنکه دوران شباب او بپایان رسیده باشد. ج ، شیوخ [ ش ُ / شیو ]، اَشْیاخ ، شَیْخة، شیَخة، شیخان ، مَشْیَخة، مَشْیِخة، مَشْیوخاء،مَشایِخ ( الا آنکه مشایخ در عربی صحیح جمع مَشْیَخة است و آن جمع شیخ باشد و یا آنکه اسم جمع است ). ( از اقرب الموارد ). مرد مُسن که سن در او هویدا و آشکارگردیده باشد یا از پنجاه یا از پنجاه ویک تا آخر عمریا تا هشتادسالگی. شیخون مثله. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). پیر. عبارتست از سن پنجاه یا پنجاه ویک یا شصت ویک سالگی تا آخر عمر. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). پیر. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). پیرمرد. ( ترجمان علامه جرجانی ). مردی وشکرده. ( مهذب الاسماء ). زر. مقابل شاب.( یادداشت مؤلف ). بزرگتر از کهل و کوچکتر از هرم است ، و آن از چهل سالگی تا چهل وهفت سالگیست. ( مسعودی ).
- شیخ و شاب ؛ پیر و جوان :
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز.
حافظ.
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده.
حافظ.
- شیخ الانبیاء؛ پیر انبیاء. لقب نوح نبی است :
خانه ای ساخته بود که پا در آنجا توان کردن. گفتند ای شیخ الانبیاء چگونه است که در این مدت عمر هرگز مقام نساختی ؟ ( قصص الانبیاء ص 87 ).
- شیخ المرسلین ؛ نوح پیغمبر. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). شیخ الانبیاء.
- شیخ فانی ؛ کسی که سن او از پنجاه تجاوز کرده باشد، و سبب تسمیه او به فانی بواسطه فنای نیروهای ظاهری طبیعی او یا بواسطه آنکه نیروهای او نزدیک به فناست می باشد. و در بیرجندی از نهایه نقل کرده گوید شیخ فانی از آن هنگام که نیروهای بدن آدمی روی به سستی مینهد و امید آن نیست که دیگر بکیفیت اولی بازگشت کند آدمی را بدین صفت موصوف سازند، و اگر جز این باشد استعمال شیخ فانی درباره آدمی صادق نیاید. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- شیخ نجدی ؛ لقب شیطان است زیرا که چون قریش در دارالنّدوه برای قتل رسالت پناه ( ص ) جمع شدند و تأکید کردند که بیگانه درنیاید ناگاه شیطان بصورت پیری درآمد. چون پرسیدند که کیستی گفت که من شیخم که ازملک نجد آیم و در این مشورت با شما شریکم. ( از غیاث ) ( برهان ) ( رشیدی ). شیطان بود. ( از فرهنگ خطی ). شیطان. ابلیس. عزازیل. ابومرة. بلاز. ابولبینی. ابوالعیزار. دیو. ( یادداشت مؤلف ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ملقب به موید ششمین ار ممالیک برجی ( مصر ) ( جل. ۸۱۵ ه.ق ./ ۱۴۱۲ م . - ۸۲۴ ه.ق ./ ۱۴۲۱ م . )
مردپیر، بزرگ، دانشمند، شخص بزرگوار، مرشد
( صفت اسم ) ۱ - مرد پیر . ۲ - مرد بزرگ خواجه . ۳ - مرد عالم دانشمند . ۴ - مرشد . ۵ - رهبر دسته ای از عشایر عرب ۶ - رهبر یکی از فرقه های مذهبی جمع : شیوخ جمع الجمع : مشایخ .
پیر گردیدن یا خواجه شدن .

فرهنگ معین

(شَ یا ش ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مرد پیر. ۲ - مرد بزرگوار. ۳ - مرشد، عالم . ۴ - رییس طایفه . ج . شیوخ .

فرهنگ عمید

۱.دانشمند دینی، عالم دین.
۲. (موسیقی ) مرشد، پیر.
۳. [قدیمی] سالخورده، پیر.
۴. [قدیمی] رئیس طایفه، بزرگ.
* شیخ المرسلین: [عربی: شیخ المرسلین] [قدیمی] حضرت نوح.

گویش مازنی

/sheyKh/ از طوایف و تیره های ساکن در منطقه ی کتول

واژه نامه بختیاریکا

( ال ) ؛ نام تیره ای که هنگام بکاربری اسم هر یک ازافراد آن تیره می توان این پیشوند بکار برده می شود؛ پیشوندی مذهبی
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) آرپناهی؛ ( ط ) بابادی عمدتا با لقب اسکندری و رحیمی
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) بلی وند؛ شاخه علاءالدین وند؛ ( ط ) بهداروند
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) شهنی؛ شاخه بابادی باب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شیخ، عنوانی برای بزرگان و رؤسای اقوام، قبایل و گروههای حرفه ای در جهان اسلام است.
شیخ در لغت به معنای کسی است که سال های زیادی از عمرش سپری شده و علائم پیری، مانند سفیدی موها، در او ظاهر گردیده یا کسی است که جوانی را پشت سر گذاشته و جسمش فرسوده شده و قوایش رو به ضعف نهاده و به تعبیری سن او به پنجاه سال رسیده باشد.
← سن شیخ
در اصطلاح، به استاد ، دانشمند ، شخص خبره در هر فن و حرفه ای و به طور کلی به بزرگان و کسانی که از نظر فضیلت و مقام و امثال این امور در نظر مردم بزرگ جلوه می کردند، شیخ می گفتند.
← دیگر اصطلاحات
در بعض ابواب فقهی عنوان شیخ موضوع حکم واقع شده است.
← وقف
...

[ویکی الکتاب] معنی شَیْخٌ: پیر و سالخورده
معنی تَحْمِلَهُمْ: تا مرکبشان دهی - تا وسیله سفر به آنان بدهی (کلمه حمل به معنای این است که به کسی مرکبی از قبیل اسب و یا شتر و امثال آن بدهی ،و "حمله ، یحمله ، حملا " معنایش این است که فلانی به فلان کس مرکبی داد که بر آن سوار شود ، شاعر عرب گفته است : ألا فتی عنده خفا...
ریشه کلمه:
شیخ (۴ بار)

پیر. به قولی از پنجاه و به قولی از پنجاه و یک تا عمر آخر عمر است و به قولی تا هشتاد است (اقرب) . جمع آن در قرآن شیوخ آمده .

[ویکی اهل البیت] شیخ (علم الحدیث). «شیخ» استاد حدیث و کسی است که راوی از وی حدیث را فرامی گیرد و مراد از «شیخ» در کتب حدیث امامیه، «شیخ طوسی» است.
علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چی،دفتر انتشارات اسلامی، ص 245.

دانشنامه عمومی

شیخ (فیلم). «شیخ» ( انگلیسی: The Sheik ) یک فیلم صامت آمریکایی در سبک رمانتیک و درام به کارگردانی جورج ملفورد است که در سال ۱۹۲۱ منتشر شد.
رودولف والنتینو
اگنس ایرز
آدولف منژو
والتر لانگ
سالی بلین
ناتاشا رامبووا
لرتا یونگ
پالی آن یونگ
فرانک باتلر
لوسین لیتلفیلد
• پتسی روت میلر
عکس شیخ (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی پیر) در اسلام عنوان علمای دین، ازجمله فقیه، نحوی و مُحَدِّث. به مرد سالخورده، بزرگ قوم و قبیله، حاکم شهر (در روزگاران قدیم) و رئیس دهکده یا خانواده در نزد عرب نیز گفته می شود. در اصطلاح عارفان، انسان کاملی که در علوم شریعت و طریقت و حقیقت به حدّ کمال رسیده و به مقام ولایت نایل آمده باشد. شماری از عارفان که توانایی هدایتِ دیگر سالکان را دارند، به مرتبۀ شیخی می رسند. از این رو، شیخ باید هم امراضِ قلبی سالک را به وسیلۀ بصیرت قلبیِ خود بازشناسد، و هم از داروی آن امراض آگاه باشد، و هم توان راهبریِ سالک از مرحلۀ نقص به مرحلۀ کمال را داشته باشد. مشایخ برای رسیدن به مرحلۀ شیخی شرایط دشواری تعیین کرده اند. مولانا به دوگونه مشایخ اشاره دارد؛ یکی مشایخی که در میان خلق شناخته شده اند (شیخ مشهور) و دیگر مشایخی که از نظر عموم مردم محجوب اند (شیخ مستور). در میان شیوخ، «شیخ الشیوخ» یا «شیخ العارفین»، کسی است که بالاترین مقاماتِ معرفت را داراست و از نزدیک ترین مسیر، سالک را به کمال مطلوب راهبر می شود. عارفانِ مکتب شرق اسلامی این لقب را به جنید بغدادی و عارفان مکتب غرب اسلامی آن را به ابن عربی اطلاق کرده اند.

مترادف ها

sheik (اسم)
سالار، رئیس، رئیس قبیله، شیخ، رئیس خانواده

sheikh (اسم)
سالار، رئیس، رئیس قبیله، مرشد، شیخ، رئیس خانواده

hierarch (اسم)
سرپرست، شیخ، رئیس روحانی، سرکشیش، اسقف بزرگ، شیخ قبله

patriarch (اسم)
سالار، شیخ، رئیسه خانواده، ایلخانی، بزرگ خاندان، پدرسالار، ریش سفید قوم، پدرشاه، رئیس خانواده

فارسی به عربی

اب

پیشنهاد کاربران

- شیخ - احتمالا از - شاه - فارسی گرفته شده همانند - پاشا - در ترکی ماخوذ از - پادشاه - فارسی
در گویش در ی افغانستان ، شیخ بر وزن میخ و سیخ ، میله بلند آهنی و نوک تیز است ، شیخچه مصغر آن باشد
شاید باورتون نشه اما شیخ به معنای چرک هم هست!
عالم پیر و کهنسال
پیروار
شیخ به معنای بزرگ، صاحب قدرت ، ریش سفید، در بین اعراب رییس قبیله یا بزرگ خاندان، شمشیر زن ماهر، انسان بزرگ، پیشوا.

بپرس