شیب

/Sib/

مترادف شیب: نشیب، سر، سرازیر، سرازیری، سراشیب، پیری، کهنسالی، اختلاط، امتزاج، جنبش، لرزش، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، واله، آشفته، پریش، پریشان

متضاد شیب: فراز

معنی انگلیسی:
gradient, grade, declension, declination, decline, declivity, descent, fall, hilliness, inclination, incline, slant, slope, steepness, cant, tilt, tip

لغت نامه دهخدا

شیب. ( اِ ) مقابل بالا. ( برهان ). ضد فراز که بلند است. ( فرهنگ خطی ). نشیب. مقابل فراز. شیو. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). انحدار. حدور.هبوط. سرازیری. پستی. ( یادداشت مؤلف ) :
شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب
فرزند آدمی بتو اندر به شیب و تیب.
رودکی.
چو آواز عباس بشنیدند همه بانگ کردند از تلها و ریگها و فرازها و شیبها که لبیک لبیک. ( ترجمه طبری بلعمی ).
وز آن روی با تیغ کین خوشنواز
به شیب اندر انداخت اسب از فراز.
فردوسی.
اگرمرد جنگی رخ آور بشیب
ببینی چه دارم ز زور و نهیب.
فردوسی.
گاهش اندر شیب تازم گاه تازم بر فراز
چون کسی کو گاه بازی برنشیند بر رسن.
منوچهری.
بهتر، از حوت به آب اندر وز رنگ به کوه
تیزتر زآب به شیب اندرو زآتش به فراز.
منوچهری.
ز خواری و رنجی کت آمد مشیب
که گیتی چنین است بالا و شیب.
اسدی.
دمید اژدها همچو ابر از نهیب
چو سیل اندرآمد ز بالا به شیب.
اسدی.
یک است ابلهان را شتاب و شکیب
سواران بد را چه بالا چه شیب.
اسدی.
بر بُسّدت که ذره ازو سایه بیش داشت
سایه ز شیب و ذره ز بالا گریسته.
خاقانی.
زلف در پای چرا می فکند زآنک کمند
شرط آنست که ازشیب ببالا فکنند.
عطار.
ماهرویا همه اسیر تواَند
چند در شیب و در فراز آیند.
عطار.
جمعی از فدائیان بر منع غلو کردند و بدان رضا نداده که به شیب آید. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). تا چون آنجا رسیدند در زمانی او را از قلعه به شیب آوردند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). از دروازه به شیب آمد وبسبب آن تشتت و پراکندگی. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
یک قدم چون رخ ز بالا تا به شیب
یک قدم چون پیل رفته در اریب.
مولوی.
چو خواهی که در قدر والا رسی
ز شیب تواضع ببالا رسی.
سعدی.
گر دور فتادم از جهان آرایی
هر شیب زمانه را بُوَد بالایی.
نزاری قهستانی.
فراز و شیب این راه است بسیار
اگر مرد رهی خضری به دست آر.
ناصرالدین بجه ( ازفرهنگ شعوری ).
- پای شیب. رجوع به پای شیب شود.
- شیب آمدن ؛ بزیر آمدن. پایین آمدن. فرودآمدن. زیر آمدن : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پایین، سرازیر، ضدفراز، رشته تازیانه
( اسم ) ۱ - اختلاط امتزاج . ۲ - لرزش . ۳ - جنبش . ۴ - ( صفت ) واله متحیر سر گشته . ۵ - آشفته پریشان .
ابن الحجره اشجعی آنکه با ابن ملجم در قتل علی ( ع ) متفق گشت .

فرهنگ معین

(شَ یا ش ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سفید شدن موی . ۲ - (اِمص . ) پیری .
(اِ. ) پایین ، سرازیری .
(اِ. )۱ - آمیختگی ، امتزاج . ۲ - تکان ، لرزش . ۳ - سرگشته ، آشفته .
(ش یْ ) (اِ. ) رشتة تازیانه .

فرهنگ عمید

سفید شدن موی سر، سپیدی موی، پیری.
تازیانه.
سرازیری.
۱. شیفته، آشفته، سرگشته
۲. (اسم مصدر ) شکنجه.
* شیب و تیب: پریشانی و آشفتگی: شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب / فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب (رودکی: ۴۹۳ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{dip} [زمین شناسی] زاویۀ تندی که سطح سنگ با صفحۀ افقی فرضی می سازد
{slope} [ریاضی] فرمول دار

واژه نامه بختیاریکا

وَر رُو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شیب یا همان انحنا داشتن و سرازیری و سربالایی را می گویند که مناسبت آن در بابهای طهارت، صلات و حج سخن گفته‏اند.
۱. ↑ جواهر الکلام ج۴، ص۱۴۴.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۷۶۹-۷۷۰.
...

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
به معنای پیر است و در اصل از مادّه «شیب» (بر وزن عیب) آمده و «مشیب» به معنای سفید شدن مو است.
سفید شدن موی همچنین است (راغب) «شاب الرجل یشیب شیباً: لبیض شعره» . آن درکنایه از پیری است. شیب به کسر اول. در آیه . جمع اشیب به معنی پیران، موو سفیدان است (مجمع) . سپس از بعد ضعف و طفولیت قدرت و نیروی جوانی داد، آنگاه از بعد جوانی ناتوانی و پیری قرار داد. صحاح از اصعی نقل می‏کند: شیب سفیدی موی و مشیب وارد شدن بدان وقت است .

دانشنامه عمومی

در ریاضیات، شیب یا گرادیان یک خط، عددی است که توصیف کننده جهت و تندی آن خط است. [ ۱] شیب را اغلب با حرف m نشان می دهند؛ هیچ جواب مشخصی برای این که چرا از این حرف برای شیب استفاده شده است وجود ندارد، اما اولین بار این حرف در متون انگلیسی و توسط متیو او برایان ( ۱۸۴۴ ) [ ۲] استفاده شده است که معادله خط مستقیم را در آنجا به صورت " y = m x + b " نوشته است. همچنین در اثر ایزاک تادهانتر ( ۱۸۸۸ ) [ ۳] این معادله به صورت " y = m x + c " نوشته شده. [ ۴]
شیب با پیدا کردن نسبت «تغییر عمودی» به «تغییر افقی» بین ( هر ) دو نقطه ی متمایز روی یک خط به دست می آید.
شیب خط برابر است با تقسیم ( تفاضل عرض ها به تفاضل طول ها ) .
نکته: در نظر داشته باشید،
• وقتی روی محور xها از چپ به راست حرکت کنیم و روی خط به سمت بالا برویم شیب خط مثبت خواهد بود.
• وقتی روی محور xها از چپ به راست روی خط به پایین سر بخوریم شیب خط منفی هست.
• اگر خط موازی محور xها باشد شیب صفر می باشد.
• اگر خط موازی محور yها باشد شیب بی نهایت است.
'
y = a x + b
فرم کلی معادله خط در بالا می بینیم. a همان شیب است.
معادله شیب خط برابر است:
a = y 2 − y 1 x 2 − x 1
اگر مخرج صفر شد، شیب تعریف نشده است. در شکل بالا می توانید مشاهده کنید. ( موازی محور عرض ها )
اگر صورت صفر شد، شیب صفر می شود. در شکل بالا می توانید مشاهده کنید. ( موازی محور طول ها )
اگر خطی به معادله ax+by+c=۰ داشتیم، شیب خط برابر است با: m= - a/b
مفهوم شیب در حساب دیفرانسیل نقش مرکزی دارد. برای توابع غیر - خطی، نرخ تغییرات در طول یک منحنی متفاوت است. مشتق یک تابع در یک نقطه برابر شیب خط مماس در آن نقطه از منحنی است و ازین رو برابر با نرخ تغییرات آن تابع در نقطه مورد نظر است.
اگر فرض کنید Δ x و Δ y فواصل ( به ترتیب در طول محورهای x و y ) بین نقاط روی یک منحنی باشد، آنگاه شیب بین این نقاط به صورت زیر تعریف می شود:
m = Δ y Δ x
که شیب خط سکانت ( نام دیگرش خط قاطع است ) به منحنی است. برای یک خط، سکانت بین هر دو نقطه، همان خطی است که دو نقطه روی آن قرار دارند، اما برای منحنی های دیگر این حالت برقرار نیست.
به عنون مثال، شیب سکانتی که با y = x 2 در نقاط ( 0 , 0 ) و ( 3 , 9 ) برخورد می کند برابر ۳ است ( شیب مماس در x = 3 2 نیز ۳ است، نتیجه ای از قضیه مقدار میانگین ) .
عکس شیبعکس شیبعکس شیب

شیب (مجارستان). شِیِب ( به مجاری: Selyeb ) یک شهرداری در مجارستان است که در بورشود - آبااوی - زمپلن واقع شده است. [ ۱] شلیب ۱۶٫۶۴ کیلومتر مربع مساحت و ۵۰۵ نفر جمعیت دارد.
عکس شیب (مجارستان)عکس شیب (مجارستان)عکس شیب (مجارستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

شیب (gradient)
شیب منحنی در یک نقطه، شیب خط مماس بر منحنی در آن نقطه، و برابر مقدار مشتقمتناظر در آن نقطه است. شیب خط راست، تانژانت زاویه ای است که خط با قسمت مثبت محورxها می سازد. به عبارت دیگر، شیب برابر آهنگ تغییر نسبت عرض(y) به طول(x) برای نقاط خط است و برای همۀ نقاط خط مقدار ثابتی دارد. مثلاً شیب خطy = ۳x + ۲برابر با ۳ است.

شیب (زمین شناسی). شیب (زمین شناسی)(dip)
زاویۀ انحراف سطح ساختارهایی مانند گسل یا صفحۀ لایه بندی از افق. شیب را عمود بر جهت امتداد لایه اندازه گیری می کنند و زاویه آن با جهت امتداد، برای جهت یابی عوارض زمین شناختی به کار می رود. سنگ های شیب دار معمولاً تحت تأثیر چین خوردگی بوده اند.

جدول کلمات

سرازیری

مترادف ها

dip (اسم)
غسل، جیب بر، شیب

inclination (اسم)
انحراف، نهاد، تمایل، عطف، خو، شیب، خمیدگی به جلو و پایین

incline (اسم)
خمیدگی، شیب

pendant (اسم)
اویزه، لنگه، شیب

slant (اسم)
کج، نظر، سطح اریب، کجی، شیب، سرازیری، سراشیبی، نگاه کج، خط کج

slope (اسم)
انحراف، کجی، شیب، سرازیری، سراشیبی، زمین سراشیب، سرزیری

tilt (اسم)
شتاب، تمایل، برخورد، زد و خورد، پرتاب، کجی، شیب، سرازیری، مسابقه نیزه سواری، شمشیربازی سواره در قرون وسطی

declivity (اسم)
سینه کش، شیب، سرازیری، سراشیبی

rake (اسم)
هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش

gradient (اسم)
شیب، سطح شیب دار، افت حرارت

glacis (اسم)
شیب، سرازیری ملایم، حصار یا مانع محافظ

talus (اسم)
شیب، استخوان قاپ، توده سنگریزه در پای صخره

shelving (اسم)
شیب، درجه شیب، تاقچه یا قفسه بندی، موادیکه از ان تاقچه میسازند

فارسی به عربی

انخفاض , خلیع , معلق , منحدر , میل

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
دوستانی که فکر می کنند حرف بِ در قدیم در پهلوی یا پارسی یا فارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک رو دوستان ببینید که حرف یا واج در پهلوی بود.
شیبشیبشیبشیبشیبشیب
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
شِیب = پیری
شَباب = جوانی
تعریف شیب ( در نظامی گری ) :
دامنه ای از بلندی که در دید و تیررس مستقیم دشمن قرار دارد.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " شِیْبْ" می نویسد : ( ( شیب در پهلوی شِپ:رشتهٔ تازیانهج . ) )
( ( جنبید شیب ِ مقْرَعَهٔ صبحدم؛ کنون،
ترسم که نقره خِنْگ به بالا برافکنَد ) )
برگردان بیت: دنباله و رشتهٔ تازیانهٔ صبح جنبید و نخستین پرتوهای روز در آسمان تافت؛ می ترسم که هم اکنون اسب سپید و سیمینْْ یال خورشید یا روز، از کوبهٔ تازیانه، به بالا برجهد و روز یکباره در گُسترد.
...
[مشاهده متن کامل]

( رخسار صبح ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۷۲، ص ۲۷۹. )

SLOPE : شیب
∆ The slope to the top of the mountain was very steep : شیب بالای کوه بسیار تند بود. . !
SLOPE
GRADIENT
جفتشون میشن شیب
در ریاضیات، شیب یا گرادیان یک خط، عددی است که توصیف کننده جهت و تندی آن خط است. شیب را اغلب با حرف M نشان می دهند؛ هیچ جواب مشخصی برای این که چرا از این حرف برای شیب استفاده شده است وجود ندارد، اما اولین بار این حرف در متون انگلیسی و توسط متیو او برایان ( ۱۸۴۴ ) استفاده شده است که معادله خط مستقیم را در آنجا به صورت y=mx b نوشته است. همچنین در اثر ایزاک تادهانتر ( ۱۸۸۸ ) این معادله به صورت y=mx c نوشته شده
...
[مشاهده متن کامل]

Slope
Mathematical term
In mathematics, the slope or gradient of a line is a number that describes both the direction and the steepness of the line. Slope is often denoted by the letter m ; there is no clear answer to the question why the letter m is used for slope, but its earliest use in English appears in O'Brien ( 1844 )

سرازیری
یعنی سفیدی مو. مدام که خون بدن چربو غلیظ و تیز و لزج است، موی سیاه می باشد و هر گاه به مائیت می گراید، سپیدی مو روی می نماید، پس اگر سبب مائیت خون ضعف حرارت غریزیه و ضعف طبیعت باشد، چنان چه در سن مافوق شباب ظهور می کند از تدبیر مبراست و ازاله این چنین سفیدی یا شیب غیر ممکن است. و اگر سبب مائیت خون انری حادث باشد چنان چه بعضی جوانان را پدید می آید ازاله او توان کرد.
...
[مشاهده متن کامل]


شیب کردن: سفید کردن
( ( شیب کردی به لفظ تازی ریش
قیر کردی به لفظِ ترکی قار ) )
یعنی به زبان عربی ریش را شیب ( سفید ) کردی و به زبان ترکی ریش سیاه را مثل قار ( برف در زبان ترکی که سفید است ) کردی.
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶۷. )

بپرس