شگرف

/Segerf/

مترادف شگرف: باحشمت، باعظمت، بزرگ، عظیم، محتشم، خارق العاده، شگفت آور، عالی، عجیب، فوق العاده، طرفه، کمیاب، نادر

معنی انگلیسی:
curious, dramatic, excellent, exceptional, fanciful, fantastic, glorious, great, marvelous, monster, mountainous, olympian, prodigious, singular, strange, titanic, unbelievable, weird, wonder, wonderful, dramatically, tremendous

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

شگرف. [ ش َ / ش ِ گ َ ] ( ص ) نادر. کمیاب.( ناظم الاطباء ). طرفه. ( یادداشت مؤلف ) :
چون برآیند از تک دریای ژرف
کشف گردد صاحب در شگرف.
مولوی.
|| عجیب. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شگفت انگیز. عجیب و غریب. ( یادداشت مؤلف ) :
همه کارهای شگرف آورد
چو خشم آورد باد برف آورد.
فردوسی.
این چه دعوی شگرف است بگوی ای خر پیر
که منم شاعر لشکرشکن کشورگیر.
سوزنی.
از همه آن شگرف تر که به من
نظرش بی حجاب دیدستند.
خاقانی.
نوبر صبح یکدم است اینت شگرف اگر دهی
داد دمی که میدهد صبح دمت به نوبری.
خاقانی.
شه از بازی آن طلسم شگرف
گراینده شد سوی دریای ژرف.
نظامی.
شب شده روز اینت نهاری شگرف
گل شده سرد اینت بهاری شگرف.
نظامی.
پرده شناسان به نوادر شگرف
پرده نشینان به وفا در شگرف.
نظامی.
میل خاطر با او بسیار شد و احوالی شگرف در صحبت او مشاهده می افتاد. ( انیس الطالبین ص 15 ). در گریه شدند و احوالی شگرف ظاهر شد. ( انیس الطالبین ص 20 ).
- شگرف کاری ؛ عمل شگرف کار. کارهای مهم و عجیب :
در لافگه شگرف کاری
بنمای بضاعتی که داری.
نظامی.
|| شگفت. ( برهان ). تعجب. شگفت. ( از ناظم الاطباء ). || ستبر. ( از فرهنگ خطی ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ جهانگیری ). هنگفت. ( ناظم الاطباء ). غلیظ. ضخم. ضخیم. ( یادداشت مؤلف ). تنومند. بزرگ هیکل. ( ناظم الاطباء ). سطبر. ( برهان ) ( فرهنگ اوبهی ). || قوی. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ اوبهی ). بنیرو. توانا. ( ناظم الاطباء ) :
چرا چون نام هر یک پنج حرف است
به بردن پنجه خسرو شگرف است.
نظامی.
نیم چندان شگرف اندر سواری
که آرم پای با شیر شکاری.
نظامی.
شگرفی چابکی چستی دلیری
به مهر آهو، به کینه تندشیری.
نظامی.
بس بلند و بس شگرف و بس بسیط
آب حیوانی ز دریای محیط.
مولوی.
|| سخت. ( یادداشت مؤلف ) :
به بالای یک نیزه برف آیدت
به رخ روزگار شگرف آیدت.
فردوسی.
ببارید از آن ابر تاریک برف
زمین شد پر از برف و بادی شگرف.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عجیب، طرفه، نیکوو وش آیند، کمیاب وبی نظیر
( صفت ) ۱ - نیکو زیبا . ۲ - محتشم بزرگ صاحب حشمت . ۳ - قوی نیرومند . ۴ - عجیب شگفت آور . ۵ - نادر کمیاب .

فرهنگ معین

(ش گَ ) (ص . )۱ - نیکو، زیبا. ۲ - بی - نظیر در خوبی و زیبایی . ۳ - عجیب ، طُرفه .

فرهنگ عمید

۱. عجیب، طرفه.
۲. نیکو و خوش آیند.
۳. کمیاب و بی نظیر در خوبی و زیبایی: چو دیدند آن شگرفان روی شیرین / گزیدند از حسد لب های زیرین (نظامی۲: ۱۵۲ ).

مترادف ها

fine (صفت)
خوب، خوشایند، ریز، نازک، عالی، لطیف، ظریف، فاخر، نرم، شگرف

excellent (صفت)
بسیار خوب، عالی، ممتاز، غرا، عمده، فاخر، فائق، شگرف

wonderful (صفت)
شگفت انگیز، عجیب، شگرف، شگفت اور، حیرت انگیز

tremendous (صفت)
ترسناک، عظیم، سرشار، عظیم الجثه، فاحش، شگرف

wondrous (صفت)
شگرف، حیرت اور، عجیب و شگفت انگیز، حیرت زا

prodigious (صفت)
شگرف، حیرت اور

فارسی به عربی

رائع , غرامة , کبیر , ممتاز

پیشنهاد کاربران

باحشمت، باعظمت، بزرگ، عظیم، محتشم، خارق العاده، شگفت آور، عالی، عجیب، فوق العاده.
شگرف : واژه ی شگرف از دو قسمت : ش ( =خیلی ) / گرف ( = زیاد ) به معنای "بسیارزیاد" . قسمت اول واژه ی شگرف که پیشوند است در اوستایی به شکل اش در لغت Ash - danu ( =پُردانه ) به کار رفته است . قسمت دوم این لغت در لغت سغدی به شکل گرف ɣarf
...
[مشاهده متن کامل]

که در متن های بازمانده از این زبان به معنای :فراوان، بسیار ثبت شده است دیده می شود .
منبع : An Introduction to Manichean Sogdian by Harvard University
( مقدمه ای بر ( لغات ) مانوی و سغدی ، تالیف دانشگاه هاروارد . )
دکتر کزازی می نویسد :شگرف در پهلوی شکرو škarw بوده است ، بن اکنون از مصدر شکرویتن škarwitan.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 383 . )

تلفظ درست به لغت انگلیسی:/Shegerf/
عجیب و غریب
شگفت انگیز😋
بزرگ
بسیار تأثیرگذار
عظیم

بپرس