شکیب

/Sakib/

مترادف شکیب: انتظار، تاب، تحمل، حوصله، شکیبایی، صبر

متضاد شکیب: بی حوصلگی

معنی انگلیسی:
patience, patient

فرهنگ اسم ها

اسم: شکیب (پسر) (فارسی) (تلفظ: ša (e) kib) (فارسی: شکيب) (انگلیسی: shakib)
معنی: تحمل، بردباری، صبر، آرام، شکیبیدن، آرام و صبر
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

شکیب. [ ش ِ / ش َ ] ( اِمص ، اِ ) صبر. آرام. تحمل. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ).آرام. صبر. ( فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث ). صبر باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از لغت فرس اسدی ). شکیبایی. مصابرت. اصطبار. صابری. ( یادداشت مؤلف ). شکیبیدن. صبر کردن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). آرام. قرار :
نماند جهان بر یکی سان شکیب
فراز است پیش از پس هر نشیب .
فردوسی.
دل قارن آزرده شد از نهیب
نماند آن زمان با دلاور شکیب.
فردوسی.
ز لاله شکیب و ز نرگس فریب
ز سنبل نهیب و ز گلنار زیب.
فردوسی.
ببردی به مردی و پا در رکیب
ز دلها قرار و ز جانها شکیب.
فردوسی.
یک است ابلهان را شتاب و شکیب
سواران بد را چه بالا چه شیب.
اسدی.
بوده با ایوب همسر در گه صبر و شکیب
گشته با جبریل همبر در گه خوف و رجا.
مسعودسعد.
دلش دانست کآن نز بیوفاییست
شکیبش بر صلاح پادشاییست.
نظامی.
نوای بلبل و آوای دُرّاج
شکیب عاشقان را داده تاراج.
نظامی.
چو برق از جان چراغی برفروزم
شکیب خام را بر وی بسوزم.
نظامی.
چو ابر از پیش روی ماه برخاست
شکیب شاه نیز ازراه برخاست.
نظامی.
زغن را نماند از تعجب شکیب
ز بالا نهادند سر در نشیب.
سعدی.
رفتی و صدهزار دل و دست در رکیب
ای جان اهل دل که تواند ز تو شکیب.
سعدی.
عضد را پسرسخت رنجور بود
شکیب از نهاد پدر دور بود.
سعدی.
که بعد از دیدنش صورت نبندد
وجود پارسایان را شکیبی.
سعدی ( گلستان ).
مرا شکیب نمی باشد ای مسلمانان
ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی.
سعدی.
- شکیب آور ؛ صبور. متحمل. شکیبا :
شکیب آوری رهبر و تیزگام
ستوری کشی کمخور و پرخرام.
اسدی.
- شکیب آوردن ؛ صبر کردن. تحمل کردن. شکیبایی گرفتن :
بدو گفت مندیش چندان به راه
شکیب آر تا من شوم پیش شاه.
اسدی.
- شکیب بردن ؛ صبر و قرار و آرام ربودن. بیقرار کردن :
اندیشه آن خود از دلم برد شکیب
تا ازچه گرفت جای شفتالو سیب.
سنایی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

صبرو آرام
( صفت ) بردبار صبور تحمل کننده .

فرهنگ معین

(شَ ) (اِ. ) صبر، آرام .

فرهنگ عمید

صبر و آرام.

مترادف ها

patience (اسم)
بردباری، طاقت، عزا، شکیبایی، تاب، صبر، شکیب

فارسی به عربی

صبر

پیشنهاد کاربران

شکیبا از واژه شکیپاک ( şk�pak ) پهلوی ساسانی ایجاد شده است. و شکیبائی از کلمه ( şk�pak�h ) باقی مانده است. وژاه شکیپ ( şk�p ) در زبان کوردی به معنی آرامگر و صابر میاد.
پیشنهادِ واژه پس از واکاویِ واژه یِ " شکیبا": ( شکیب. آ )
ساختارِ واژه یِ " شکیبا" بمانندِ واژگانی همچون " بینا، گویا، شِنَوا و. . . " برآمده از " بُن کنونی" و نشانه یِ زابه کُناکی ( =صفت فاعلی ) سازِ " آ " می باشد و به چمِ " صبور" می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

ازآنجایی که در بسیاری از کارواژگان، بُنهایِ کُنونیِ پایان یافته با "ب"، هنگام گذار به بُنِ گذشته با دگرگونیِ آواییِ " ب/ف" روبرو می شوند، پس کارواژه یِ " شکیب"، " شکیفتن" می شود؛
بمانندِ " روب/روفتن، خواب/خفتن، کوب/کوفتن، آشوب/آشُفتن و. . . .
سببیِ ( =Kausativ ) کارواژه یِ " شکیفتن"، " شکیباندن" می شود که به آسانی می توان واژگانی همچون " شکیبانه، شکیبانِش و. . . " را از آن بیرون کشید.
" شکیفتن/شکیبیدن" = در صبر و آرامش قرار گرفتن، صبر کردن
" شکیباندَن/شکیبانیدن" = در صبر و آرامش قرار دادن
همچنین کارواژه یِ " شکیباندن" می تواند به جایِ " منتظر گذاشتن/معطل گذاشتن" نیز بکار گرفته شود.
نمونه: بارگذاریِ این برنامه بسیار من را شکیباند ( =شکیبانید ) .

شکیب فعل دستوریه
یعنی میشه بشکیب
گذشته سوم شخصش چی میشه
بنظرم آپادیس باید یه قسمت بزاره برای ساختار کلمات فارسی که برای هر واج فارسی فعل دستوری و گذشته سوم شخصش مشخص باشه.
که مردم بتونن استفاده کنند
یعنی بردباری

بپرس